جواد صفوی در فیلم امروز چنین نوشت:
با دیدن دوبارۀ هامون، سارا، درخت گلابی و ضیافت چند فریم بیرون میکشم و به اتفاق عکاس پروژه به سراغ تکتک نماهای یادشده میرویم. صبح اول وقت یک روز جمعه از گذر وزیردفتر شروع به بازبینی محلی و عکاسی میکنیم.
هامون: نماهای مربوط به عبور حمید هامون از خیابان وحدت اسلامی و ورودش به گذر وزیردفتر برای رفتن به خانۀ مادر (قاب ۱) و برداشتن تفنگ و همچنین نمای برگشت از خانه در حالی که تفنگ شکاری در دست دارد (قاب ۲)، همگی از یک زاویه و احتمالا با لنز زوم از سوی دیگر خیابان برداشت شدهاند. آنچه از کوچۀ وزیردفتر هنوز قابلشناساییست، دو طاقی پیدرپی در اوایل کوچه است که نسبت به سال ۱۳۶۸ و زمان فیلمبرداری بازسازی شده و حتی جوی وسط کوچه هم تغییر فرم داده است. با این همه بافت کهنه و عرض کوچه همان است که در فیلم دیده میشود.
سارا: میوهفروشیای که دوست سارا به طور اتفاقی سارا در حال خرید میوه را میبیند بهتازگی تخلیه شده و بسته است اما نانوایی سنگک روبهروی آن هنوز و با دکور جدید مشغول کار است (قاب ۳).
مشاهده بیشتر
در دو نمای بعدی، عبور سارا و دوستش را در کوچه میبینیم. هر دو نما در ادامۀ کوچۀ بلند وزیردفتر برداشت شدهاند. نمای اول به خاطر طاقی که هنوز وجود دارد قابلشناسایی است (قاب ۴)
اما نمای دوم (قاب ۵) به خاطر تعریض کوچه بهسختی قابلشناسایی است.
درخت گلابی: نمای پخش اعلامیه به خاطر همان طاقی معروف کوچۀ وزیردفتر در دل تاریکی شب و نمای سیاهوسفید باز هم قابلشناسایی است (قاب ۶) اما نمای کوچۀ باریکی که جوانهای مشغول شعارنویسی توسط مأموران تعقیب میشوند، حکایت جالبی دارد.
در فیلم جوانها مشغول نوشتن ادامۀ جملهای هستند که با «زنده و پا…» شروع شده. در سالهای پس از نمایش درخت گلابی بارها از آن کوچه گذشته بودم و شاهد بودم که جملۀ ناقص داخل فیلم به طور کامل روی دیوار نوشته شده بود: «زنده و پایندهباد دکتر مصدق» اما امروز نه خبری از آن شعار بود و نه آن دیوار (قاب ۷).
ضیافت: فرشفروشی بزرگ سر نبش خیابان مهدیخانی در سالهای اخیر به یک میوهفروشی بزرگ و بسیار شلوغ بدل شده است. جایی که به خاطر قیمت پایین میوهها، تقریباً هیچ ساعتی خلوت و بیمشتری نیست و عملاً امکان حضور در آن و عکاسی از نماهای داخل که یادآور پنجرۀ کافه و دیدن مرسدس آن سوی خیابان میشد میسر نبود (قاب 8)