احتمالا همه ما خاطرات خوبی از آثار سروش صحت داریم. از برنامه «کتابباز» که بریدههای آن در فضای مجازی غوغا به پا کرده تا «جهان با من برقص» جذاب و سریالهای «ساختمان پزشکان» و «لیسانسهها» که با آن فضای داستانی خاص طرفداران خودشان را داشتند. حالا در طوفان سریالهایی که هرروز یکی از آنها سر از یک پلتفرم بلند میکند سروش صحت از «مگه تموم عمر چند تا بهاره؟» رونمایی کرده است. سریالی که حتی از تیتر آن هم میتوانیم بفهمیم که امضای صحت پای آن خورده است. در این برگ از فیلم دکور چیدانه به بررسی طراحی صحنه و دکوراسیون این سریال خواهیم پرداخت. با ما باشید.
حالا که 10 قسمت از سریال سروش صحت پخش شده و مخاطبان دیگر تکلیفشان را از بابت دنبال کردن یا نکردن سریال روشن کردهاند نوشتن از اثر جدید سروش صحت راحتتر شده است. جنس کارهای صحت وارد شدن به یک فضای فانتزی است. فضایی که شاید باب طبع برخی از مخاطبان نباشد و نتوانند با آن ارتباط برقرار کنند. فضایی که خیلی هم منطق دنیای واقعی را ندارد. برخلاف آنچه که عدهای میپندارند سروش صحت پس از تجربیات موفق و ناموفقی که پشت سر گذاشته امروز جنس سلیقه مخاطب را خیلی خوب میشناسد، اما به سمت آن غش نمیکند. بلکه با ادبیات و الفبای خاصی که دارد فیلمش را به یک اثر متفاوت و ماندگار تبدیل میکند.
صحت قراردادهای خودش را در جهانی که خلق کرده وضع میکند و به نوعی شخصیتهای داستان خود را وارد یک دنیای فانتزی میکند. ما این جنس فیلمسازی را در آثاری مانند ساختمان پزشکان و لیسانسهها دیدهایم و لمس کردهایم. برخلاف فیلمهای عجیب و غریبی که این روزها در پلتفرمهای مختلف پخش میشود آثار سروش صحت یک آسودگی خاصی دارد. آدمهای قصه او نه مدیر و کارخانهدارند نه جیببر و معتاد. آنها آدمهای معمولی هستند مثل بسیاری از افرادی که در زندگی روزمره میبینیم. آدمهایی که خانههایشان نه بالای شهر است نه پایین شهر، آنها درست به جامعه متوسطها تعلق دارند.
کارگردان: سروش صحت
نویسندگان: سروش صحت، ایمان صفایی
مدیران صحنه: سبحان دهقانی فرد، فرهاد ابراهیمی
بازیگران: علی مصفا، کاظم سیاحی، آناهیتا افشار، مجید یوسفی، گیلدا ویشکی، قدرتالله ایزدی
کاراکتر عمو جلال با بازی قدرتمند قدرتالله ایزدی یک فرد بیآزار و خانوادهدوست است که سعی میکند در دنیای پر از سوءتفاهم فرزندان خودش و برادر مرحومش تعادل ایجاد کند. او به رتق و فتق امور پدر پیرش و مغازه کوچک سمساری که دارد هم میپردازد. لوکیشنی که سروش صحت برای فیلمبرداری انتخاب کرده است خانهای با یک دکوراسیون سنتی و باصفاست که نحوه چیدمانش داد میزند که اینجا خانه یک آنتیکفروش است.
مغازه عمو جلال پر است از وسایل آنتیک و کهنهای که نمونه آنها را در خانهاش هم میبینیم. بوفه بزرگ مغازه از دکوریجاتی پر شده که احتمالا همه ما یکی دو قلم از آنها را یا در خانه داریم یا دست کم در خانه مادر و مادربزرگهایمان دیدهایم. استفاده از وسایلی که در دنیای مدرن امروز به تاریخ پیوستهاند مانند نوار کاست، ضبط قدیمی، والور و چراغ نفتی، صندوقچه و بوفه و اقلام دیگری که هرکدام دنیایی از خاطره هستند حس و حال زیبایی به فضای فیلم بخشیده است.
دکوراسیون خانه عموجلال نمود کاملی از شغل و شخصیت اوست. استفاده از مبلمان کلاسیک فرانسوی با رنگهای زنده سبز و قرمز، پردههای توری، تابلوهای دیواری از رده خارج شده، تلفن سلطنتی، تختخوابی که از پشت صفحه مانیتور هم صدای قژ و قژ آن به گوش میرسد و دهها و صدها خردهریز قدیمی دیگر در این خانه متوسط بودن آدمهای سروش صحت را فریاد میزنند. گویی همه این اسباب و وسایل کلکسیونی از نوستالژی هستند که مستقیم از سمساری آمدهاند و در این دکوراسیون نشستهاند. وجود قاب عکسهای خانوادگی متعدد در خانه عموجلال یادآور وابستگی و محبت میان اعضای خانواده اوست.
مشابه همین دکوراسیون را در خانه شهرام و نیما به گونهای دیگر میبینیم. زندگی کردن سه جوان با سلایق امروزی و جوانانه در این خانه باعث شده است تا همان دکوراسیون سنتی رنگ و لعاب متفاوتی به خود بگیرد. فضای خانه شهرام، نیما و آزیتا یک دکوراسیون کاملا ایرانی را رقم زده است که رنگآمیزی و استفاده از المانهایی مانند گل و گلدان، اکسسوری و تزئینات محیط زنده و روحبخشی را ایجاد کرده است. تابلوهای روی دیوار، کوسن، پاف، پرده، گلیم و حتی لوستر و چراغها توجه ویژه طراح صحنه به جزئیات را نمایش میدهد. او قرار است یک دکور ایرانی را طراحی کند که متعلق به یک خانواده معمولی ایرانی است، و برای این کار از کوچترین جزئیات با بهترین کیفیت استفاده کرده است.
عنصر مهم دیگری که سروش صحت با استفاده از آن فیلم را مطابق سلیقهاش شخصیسازی کرده موسیقی است. موسیقی و موتیف تکرارشونده آن بعد از هر سکانس هم میتواند یکی از جذابیتهای سریال باشد و هم میتواند مخاطب عام را تا حدی خسته کند. این موسیقی زنده در کنار تجربه شنیداری لذتبخشی که به فیلم تزریق میکند میتواند برای عدهای رنجآور هم باشد. مخاطبی که برای دیدن یک سریال کمدی-فانتزی با یک داستان منسجم آمده توقع ندارد در سکانسهای متعدد گوش به ترکهای موردعلاقه کارگردان بسپارد. مخصوصا در سکانسهایی که بازیگر با یک میزانسن عجیب برایمان اپرا اجرا میکند و بعد از آن صاف میپریم توی حال و هوای یک موسیقی سنتی و کوچه بازاری!
شاهین (با بازی علی مصفا) نقاش، مجسمهساز و عکاس است. احتمالا یکی از شاهکارهای تیم طراحی صحنه در این سریال دکور کردن اتاق شاهین است. هنرمندی که به هر گوشه و کناری از اتاقش که چشم میاندازیم اثری از هنرنماییهای او به چشم میخورد. شاهین که در هیات یک شخص ساکت و متفکر ایفای نقش میکند در کنار تختخواب خود تابلوی بزرگی از چهرههای مختلف نصب کرده است که در میان آنها تصویر اعضای خانوادهاش هم به چشم میخورد. احتمالا چهرههای دیگر هم در قسمتهای بعدی یک به یک به سریال وارد میشوند و از این صورتهای ناشناخته رمزگشایی میکنند. درست است که شاهین یک هنرمند کمحرف و درونگراست اما در کنار همه این شخصیتها زندگی میکند و از انزوا به دور است.
استفاده از یک گلیم قدیمی و پاخورده، تلویزیون عتیقه و اکسسوریها و خردهریزهای تزئینی در اتاق شاهین که بویی از مدرن بودن نبردهاند شخصیت سنتیپسند این کاراکتر را به مخاطب معرفی میکند. کتابخانه چوبی قدیمی شاهین در کنار مبلمان و شلف چوبی در مجموع فضایی صمیمی را ایجاد کردهاند که این روزها و با تغییر ذائقه مردم به سمت مدرنیته در کمتر خانهای شاهد چنین فضایی هستیم. اما این اتاق در کنار دکوراسیون زیبا و صمیمانه خود یک نکته دیگر هم وجود دارد که در قسمتهای بعد بر روی داستان سریال تاثیر بزرگی میگذارد.
سروش صحت در میان خرده داستانهای فیلم باب جدیدی را به نام ماتریکس و جهان موازی باز کرده است. او با این کار فضای تازهای به داستان اضافه کرده که کنجکاوی مخاطب را تا حدودی برمیانگیزد.
شاهین روی دیوار اتاق خود حفره و سوراخی دارد که قادر است با وارد شدن به آن به جهان دیگری سفر کند. مصفا با همان عکسالعملهای ماتزده و مبهم که در «جهان با من برقص» از او سراغ داشتیم، با همان شخصیت فلسفی و عمقینگر به جهان دیگری وارد شده است. جهانی انتزاعی که از طریق آن میتواند حفرههای ذهنیاش را ببیند و گشت و گذاری در افکار و اندیشههای تودرتوی خود داشته باشد.
شاهین از طریق سوراخ روی دیوار اتاقش به ماتریکس وارد میشود. ماتریکس او یک غار سرد و نسبتا ترسناک است که حفرههای تاریک آن نشانگر چاله چولههای فکری شاهین هستند. بعد از آن وارد راهروهای عجیب و خم اندر خمی میشویم که نمودی از جهان توی سر شاهین هستند: مبهم، مرموز و اسرارآمیز.
رو در رو شدن شخصیت جدی علی مصفا با موقعیتهای احمقانهای که در آن قرار میگیرد میتواند طنز جالبی را خلق کند که برای مخاطبان تازگی دارد. حالت چهره ثابت و چشمان پر از سوال علی مصفا که مشابه آن را در «جهان با من برقص» هم دیده بودیم در مقابل اتفاقاتی که مطلقا هیچ منطقی ندارند تضاد جالبی را پدید آورده است. یک نوع کمدی خاص که متعلق به سروش صحت است و مشابه آن را در آثار هیچ کارگردان دیگری پیدا نمیکنیم.
انگار که سروش صحت سعی کرده با ساختن این سریال به سوال خودش پاسخ بدهد: مگه تموم عمر چند تا بهاره؟ که بخواهیم آن را با غم و غصه سر کنیم؟ در عوض آن میتوانیم از تماشای این کمدی لطیف مانند نوشیدن یک لیوان لیموناد خنک تگری در ظل گرمای تابستان لذت ببریم. نظر شما درباره این سریال چیست؟ تا امروز چطور آن را ارزیابی کردهاید؟ برایمان بنویسید.