«المنتال»، قصه عاشقانی که خودشان را به آب و آتش می‌زنند!

«المنتال»، قصه عاشقانی که خودشان را به آب و آتش می‌زنند!

کمپانی پیکسار که با انیمیشن «داستان اسباب بازی‌ها» رسما متولد شد و با «ماشین‌ها» و «در جستجوی نمو» گل کرد و برای بسیاری از دهه شصتی‌ها و هفتادی‌ها خاطره‌ساز شد در سال 2023 دست به تولید انیمیشنی زده است که به نظر می‌رسد می‌تواند به یکی از جذاب‌ترین محصولات این کمپانی تبدیل شود. دنیای پیکسار پر از رویاهای خوش آب و رنگ است است، هم برای بچه‌ها و هم برای بزرگترها! قصه‌های پیکساری سن و سال نمی‌شناسد، وقتی به تماشای آن می‌نشینیم ناگهان ما را وارد دنیاهای ناشناخته‌ای می‌کند که گشت و گذار در پیچ و خم‌های آن مانند یک ماجراجویی سرخوشانه و لذت‌بخش است. فیلم دکور این هفته از چیدانه با فیلم دکورهای پیشین قدری متفاوت است. بله! این بار قرار است به نقد انیمیشن جذاب و دیدنی «Elemental» بپردازیم. اگر کارتون‌باز هستید حتما تا انتهای این مطلب ما را همراهی کنید.

جوکر

در دنیای انیمیشن‌ها چه می‌گذرد؟

ارزش یک تصویر از هزاران کلمه گرانبهاتر است. شاید ساختن یک انیمیشن از تولید فیلم‌های جهان واقعی بسیار دشوارتر باشد، چرا که در انیمیشن صفر تا صد طراحی کاراکترها و جهان قصه بر عهده ماست. ما باید جهان انتزاعی‌مان را طوری بیافرینیم که هم انتظارات داستان را برآورده کند و هم به مذاق مخاطب خوش بیاید.

جهان‌های ساخته شده پیکساری قابل لمس نیستند، اما قابل درک هستند. این کمپانی همیشه دنیایی را خلق می‌کند که مخاطب رویای دیدنش را دارد. جهان «المنتال» نیز، مانند آثار دیگر پیکسار ناشناخته اما قابل درک است. مخاطب در هر قدمی که در دنیای المنتال برمی‌دارد با یک چیز شگفت‌انگیز روبرو می‌شود. قهرمان‌ها ما، یعنی امبر و وید، این بار در «دنیای عناصر» زندگی می‌کنند.

اشکال و حجم‌ها چه می‌گویند؟

ما در انیمیشن با خیال طرف هستیم. درست است که تصویرها جان ندارند اما هر هندسه و حجمی و هر طرح و رنگی حامل پیامی مهم است. در انیمیشن اشکال با ما صحبت می‌کنند. بعنوان مثال صورت‌های زاویه‌دار می‌توانند حس خشونت را القا کنند یا کاراکترهایی با اشکال دایره‌ای دوستانه و مهربان به نظر می‌رسند. انیمیشن 101 سگ خالدار را به یاد بیاورید. کروئلا دویل با یک صورت کوچک با خطوط تند و خشن یکی از شرورترین زنان دنیای انیمیشن است! او نقشه می‌کشید تا توله سگ‌های دالماسی را برباید و از پوست آن‌ها برای خودش کت خزدار بدوزد.

اگر انیمیشن «UP» را دیده باشید حتما یادتان هست که کارل و الی از لحاظ ساختار چهره کاملا با یکدیگر متضاد بودند، اما در عین حال مکمل یکدیگر نیز به شمار می‌آمدند. کارل با آن چهره مربعی، عینک تیز و فک زاویه‌دار شخصیتی تند و محکم داشت و ما حین تماشای فیلم به روحیات سرسختانه او پی می‌بردیم. برعکس، در طرح صورت الی از دایره و بیضی استفاده شده و در داستان هم می‌بینیم که او بسیار مهربان است.

در المنتال نیز ماجرا از همین قرار است. امبر از جنس آتش است و وید از جنس آب. طراحی کاراکتر امبر با شراره‌های تند و تیزی که گاهی از شدت عصبانیت بنفش‌رنگ می‌شوند نشان از شخصیت احساساتی و البته تندمزاج او دارد. امبر تمام هم و غمش این است که مغازه پدرش را به بهترین نحو ممکن اداره کند، او در این راه با همه مشکلاتی که مانعش هستند می‌جنگد و حتی عشق وید را نیز پس می‌زند.

برخلاف امبر، وید از جنس آب است و مهربانی و نرمش از سر و رویش می‌بارد! در طراحی بصری این کاراکتر نیز از اشکال نرم و بدون زاویه استفاده شده و حالات چهره شخصیت نیز دوستانه و ملایم است. وید با اینکه از جنس آب است اما عشقش اصلا آبکی نیست! او برای رسیدن به وید دست به هرکاری می‌زند و برای این وصال شیرین، پی بخار شدن را هم به تنش می‌مالد.

ابعاد و تناسب‌ها در «المنتال»

حتما برایتان جالب است اگر بدانید که در ساخت یک انیمیشن رعایت ابعاد و سایزها از مهمترین نکات هستند. اولین چیزی که توجه ما را در یک تصویر جلب می‌کند بزرگترین چیزی است که در آن کادر وجود دارد. برای مثال اگر کاراکتر جلو و نزدیک به دوربین باشد نشان‌دهنده مسلط بودن او به فضای پیرامون است. همچنین اگر کاراکتر را کوچک و در گوشه‌ای از تصویر ببینیم نشانگر آسیب‌پذیر بودن او نسبت به دنیای بیرون است.

در المنتال، غالبا کاراکترها بخش کوچکی از فریم هستند، زیرا دنیای فیلم بسیار بزرگ و پرجزئیات است. در جهان عناصر که در هر گوشه از آن یک قطره آب، یک تکه ابر، یک شعله آتش یا یک گلوله خاک در حال زندگی کردن هستند دائما چشمان مخاطب با یک چیزی درگیر می‌شود. بعنوان مثال تصویر زیر را ببینید. «شهر عناصر» که در بسیاری از بخش‌های فیلم از همین فاصله به مخاطب نشان داده می‌شود همینقدر پر جزئیات است. به این تصویر هرقدر نگاه کنید یک نکته تازه از آن دریافت خواهید کرد. در داستان هم می‌بینیم که شخصیت اصلی ما یعنی امبر، در دنیای بزرگ عنصرها سرگردان است، زیرا با هرچیزی برخورد کند آن را می‌سوزاند و خاکستر می‌کند. بنابراین او و هم‌جنس‌هایش قید زندگی در این شهر بزرگ را می‌زنند و منطقه‌ای کوچک برای خودشان می‌سازند تا برای عناصر دیگر مزاحمتی نداشته باشند.

رنگ‌ها در انیمیشن

اگر شما هم مثل نگارنده به هر انیمیشنی که دیده‌اید فکر کنید، متوجه خواهید شد که به جز تعدادی انگشت‌شمار، مابقی انیمیشن‌ها از رنگ‌های زنده و متنوع سرشارند. درست است که جهان واقعی ما هم رنگارنگ است، اما در دنیای انیمیشن هریک از رنگ‌ها پررنگ‌تر و گیراتر جلوه می‌کنند. به همین تنوع بصری و فضای پویاست است که انیمیشن اینقدر جذاب به نظر می‌رسد.

انیماتورها و طراحان شخصیت‌های انیمیشنی با تسلط بر مفاهیمی که در پس هر رنگ خاص گنجانده شده است، می‌توانند با استفاده از رنگ‌های مناسب به خوبی زبان انتقال احساسات هر کاراکتر را تقویت کنند. بعنوان مثال شخصیت «مایک» که تقریبا برای همه ما آشناست، یک هیولای کوچک سبزرنگ است. او در طول داستان گاه یک معلم سختگیر است، گاه یک کارمند بدشانس، بعضی وقت‌ها هم در نقش یک دوست صمیمی یا یک قهرمان ظاهر می‌شود. انیماتورها با انتخاب رنگ سبز برای او به زندگی سرزنده و شخصیت پویای او اشاره می‌کنند. پس کاملا مشهود است که «رنگ» در دنیای انیمیشن حکم یک معجزه یا یک برگ برنده را برای کمپانی تولیدکننده دارد.

 در «المنتال» امبر و وید بر همین اساس رنگ‌آمیزی شده‌اند. امبر با رنگ آتشین خود در شهر سبز و آبی عناصر مثل یک نقطه درخشان به چشم می‌آید. او شخصیت اول داستان است و باید هم همینقدر چشمگیر طراحی شود. حتی در سه چهارم فیلم، لباس‌های امبر نیز در تناژ رنگ‌های گرم انتخاب شده است اما وقتی امبر و وید با یکدیگر ازدواج می‌کنند امبر با لباسی آبی که جاوی یک تضاد بصری و یک پیام احساسی است وارد صحنه می‌شود. او حالا با عنصر متضادش -یعنی آب- سازگار شده و این مساله با زبان تصاویر هم عنوان می‌شود.

در مقابل وید که شخصیتی مهربان و فداکار دارد به رنگ آبی ملایم طراحی شده است. برخلاف امبر که وقتی تندخو و عصبانی می‌شود به رنگ بنفش درمی‌آید و با یک جیغ بنفش هم آرام می‌شود، وید همیشه همین رنگ است. همینقدر ملایم، همینقدر لطیف و خوشایند.

با احترام به قوانین فیزیک!

درست است که دنیای انیمیشن یک دنیای خیالی است، اما رعایت کردن یکسری اصول می‌تواند ما را با آن جهان همسوتر کند و باعث شود بیشتر درک کنیم و بخواهیم از این فضای ناشناخته چیزهای بیشتری بفهمیم. در المنتال سر و کار ما با عناصر است و مهمترین مساله و دغدغه ما این است که از بد روزگار آب و آتش عاشق هم شده‌اند! یعنی دو عنصری که اگر به هم برسند یکدیگر را نابود خواهند کرد. البته که پیکسار در المنتال برای قوانین فیزیک احترام زیادی قائل است اما وید و امبر صابت می‌کنند که عشق می‌تواند فراتر از قوانین هستی عمل کند.

 

با این حال فیزیک، یک سیر منطقی به داستان می‌بخشد که با اتفاقات جالب همراه است. مثلا در یک صحنه وید که از جنس آب است را آب می‌برد یا در بخشی دیگر امبر با نیروی آتشین خود لوله‌های فلزی را به هم جوش می‌دهد یا شیشه را ذوب می‌کند و کریستال می‌سازد. این‌ها بخشی از جذابیت‌های مفهومی المنتال هستند. در مغازه خانواده امبر همه چیز یا سنگی و سیمانی است یا فلزی، زیرا خانه باید طوری طراحی شود که بتواند میزبان خوبی برای این گلوله‌های آتشین باشد. همچنین خانه وید شبیه به یک استخر کوچک است، زیرا اعضای خانواده با هرچیز که برخورد کنند آن را خیس می‌کنند.

در حقیقت در این انیمیشین همه چیز روی یک نظم منطقی و البته بامزه پیش می‌رود. مثلا در یکی دو صحنه وید مجبور می‌شود آتش را قورت بدهد و بعد آتش را به شکل حباب از گلویش خارج می‌کند! این شوخی‌های جالب درباره تلاقی عناصر باعث جذابیت دوچندان داستان شده است.

استدیو پیکسار با ساختن «Elemental» ثابت کرد که هنوز هم می‌تواند شگفتی بیافریند. انیمیشن المنتال اثر باطراوت و خوش‌ساختی است که زندگی عناصر چهارگانه را دستمایه‌ای جذاب برای روایت قصه‌اش برگزیده است. نظر شما درباره این انیمیشن چیست؟ حتی اگر انیمیشن‌باز نیستید ما شما را به تماشای «المنتال» دعوت می‌کنیم.


دیدگاه کاربران

ثبت دیدگاه