فضاهای مسکونی: یک کوچه بنبست و سالخورده در خیابانی که گذر سالهای طولانی نام آن را در خاطر نگه میدارد. دست چپ دری سفیدرنگ، فلزی با تزییناتی زیبا و ظریف؛ حضور نرم و فروتنانه هنر ولی بدون فخرفروشی و ادعا؛ دری که نشان از حضور چیزی خاص، ولی ساده در پس پشت آن دارد.
وارد میشویم؛ همکار عکاس و من. استاد که به خوشامدگویی ما تا بیرون کوچه آمده بود، راهنمایمان میشود. نگاه محو یک مجسمه نیمتنه مدرن که بر ستون کوتاه کلاسیک نشسته با ما همراه میشود؛ سراسر سپید! با خودم فکر میکنم این ستون کلاسیک آیا دوریسی است یا قرنتی؟ و یاد درس تاریخ هنر میافتم و گذر سالها. مثل استاد و مثل کوچه قدیمی و دیوارهای آجری. همهاش خاطره. از همین جا فضای تلفیقی آغاز میشود؛ جایی که ترکیب خانه و کارگاه نقاشی، نمایشگاه آثار و لوازم هنری، از رنگ و بوم تا ساز، از سهپایه تا مجسمه، از سپیدی دیوارها و اغلب وسایل و اجزای معماری فضا تا غلیان هزاررنگ نقاشیها، همه در کنار هم به همنشینی صمیمانهای تن سپردهاند.
هر طرف که نگاه میکنیم دریایی از رنگ گسترده است. کنار آمدن با این همه آثار هنری و در عین حال داشتن یک فضای خانگی همراه تعداد زیادی وسایل کار به نظر آسان نمیآید. گرچه استاد این شانس را داشته که از مساحت قابل قبولی که آن هم یادگار ساختمانهای اصیل قدیمی است که هنوز تیشه «امروزی سازی» به آن نخورده، بهره میبرد. در هر حال اینجا، این همنشینی با وجود “استاد غفاری" اتفاق خوشایندی است.
عشق داند که در این دایره سرگردانند!
میز گرد پنج نفره چوبی با پنج صندلی لهستانی و گلدانی از گلها(گرچه مصنوعیاند، ولی زیبا) در بدو ورود، ما را به نشستن دورهمی دعوت میکند و گپ و گفتهایی دوستانه و این نقطهای میشود که ما را از دایره سرگردانی به مقصد دوستی میرساند. این مهم ساعتی بعد با چای ایرانی، ظرفی نخودچی و کشمش و بشقابی بیسکویت گرجی، مهماننوازی استاد را میرساند. بشقابهای پذیرایی هم خود حکایتی دارند! هیچکدام مثل هم و یکسان و به قولی «دست» نیستند. هر کدام را یا روزی از سر اتفاق از بازار جمعه خریده یا یادگاری عزیزی بوده یا از مسافرتی دور و نزدیک سوغات گرفته است. تنوع نقش و رنگ در اینجا غوغا میکند، ولی جالب است که آزاردهنده و مغشوش نیست.
روبهروی میز در سمت جنوب، اتاق شخصی و فضای استراحت استاد قرار دارد. دیوار جنوبی اتاق سراسر پنجرهای است رو به تراسی پر از گلدانها و گیاهان دلگشا. اینجا هم بشقابهای متعدد و متنوع آویزان شدهاند اما آنچه فضای اتاق را خاصتر میکند، وجود یک آبنمای زیبای نه چندان بزرگ است که گوی بزرگ سنگی آن با ریزش آب میلغزد و صدای دلنشینی دارد. این آبنما تمام عناصر معماری ایرانی را در خانه-آتلیه استاد کامل کرده است؛ تلفیقی از آب، گیاه و نور.
موی سپید را فلکم رایگان نداد
گذر سالیان روی طاقچه اتاق دیده میشود. عکسهایی سیاه و سفید با زیبایی اصیل از پدر و مادر و کودکی خود استاد با برادران. قالیچه کف اتاق هم چهارچوبهایی از نقوش گلهاست؛ پنجره پنجره گل زیر پا! از آنجا که فضای کافی برای زندگی عادی در آتلیه وجود ندارد، قفسهبندی و کمدهای اتاق بسیار خوب و کارآمد طراحی شدهاند. تخت ساده استاد بیهیچ پیرایهای مانند خود استاد، سپید، ساده و آرام پایین تابلوی بزرگی از گلهای قرمز دلربا، نزدیک به سبک آثار امپرسیونیستها، پر از حس و رنگ، جزیره آرامش مینماید.
یک پنجره برای من کافیست
آشپزخانه در سمت شمالی قرار دارد؛ با قفسهبندی فراوان و ابعادی جادار. میتوان گفت فضای بزرگی است. پنجرهای رو به کوچه دارد که چندان بزرگ نیست، ولی نور ملایمی را به درون میآورد. اینجا هم گیاهان پیچکی پوتوس در لیوانهای آب جاخوش کردهاند. از بالای پنجره، ردیفی از تسبیحهای رنگین و یکاندازه آویزان شدهاند که عبور نور را با رنگهایشان تزیین میکنند. روی لبه پایین پنجره هم لیوانهای رنگی به صورت سر و ته به عنصری دکوری تبدیل شده و از لحاظ بصری جوابگوی رنگهای بالای سرشان هستند. یک نیمتنه زیبا و لطیف بانویی جوان هم به رنگ سپید آن میان جلوهگری میکند. پنجره هم به تابلویی جذاب بدل شده است! آشپزخانه اما پر از آثار استاد است؛ هم مجسمه و هم تابلو. عکسها و یادگاریهای عزیزان هم حضور دارند و حسی از صمیمیت در فضا جاری است.
با وجود این همه وسیله و تابلو در کنار مبلمان و اثاثیه ساده و به اندازه، با اینکه به هر جا نگاه میکنیم از سقف تا کف تابلو چیده یا آویزان است، آرامشی لطیف در فضای هنرمندانه به ظاهر شلوغ آتلیه موج میزند؛ آرامشی که مختص خانه است و عجیب مینماید. یکی از عناصر مهم تشکیلدهنده این آرامش، سفیدی عناصر معمارانه فضاست. از تزیینات اضافه معماری داخلی هم خبری نیست. کل فضا سرشار است از سپیدی و سادگی. حیف که باید از این جزیره آرامش رنگین جدا شویم!
نه خیلی دور که خیلی نزدیک!
طبقه پایین و به فاصله چند قدم، کافیشاپ است؛ کافیشاپی که متعلق به استاد و فرزندشان است. اینجا هم به نوعی ادامه آتلیه استاد است. همان مجموعه زیبای گیاهان در حیاط مصفایش و تابلوی سهلته بزرگی از استاد با ترکیب رنگهای سبز، آبی و قرمز و حسی از باغهای امپرسیونیستی! فضای داخلی کافه به 2بخش اصلی دکور شده است؛ یک بخش با میزها و صندلیهای چوبی کافهای و یک بخش مجزا با مبلمان پارچهای و رنگین سبز، آبی، ارغوانی و در قسمت بیرونیتر از این فضا، کاناپهای توکار به رنگ قرمز با چوب سفید.
اینجا هم رنگ غالب، سفید گرم است که بر دیوار نشسته و میزها و طاقچه شطرنجی از حجمهای پر و خالی که با اشیای دکوری جالب چیدمان شدهاند. روی دیوارها هم جابهجا آثار زیبای رنگین استاد دیده میشوند. این بخش فضای دنجتر و راحتتری را برای گذراندن زمان بیشتر و گپ و گفتهای مفصلتر یا خواندن کتابی، روزنامهای و خیالپردازی فراهم میآورد. بخش «کافه» تر، با عکسهای سیاه و سفید بازیگران مرد معروف از سینمای کلاسیک تا امروز تزیین شده است.
این سهگانه رنگین!
کلام آخر اینکه در گشت و گذارمان 3 فضای کاملا دور از هم از نظر کاربرد، ولی متحد و کاملکننده هم از نظر حس جاری در فضا را تجربه کردیم. گرچه این 3 فضایی متفاوت بودند، ولی با هم کامل میشدند و تفکیکی میانشان نبود. این سهگانه را روح آثار هنرمندانه و دنیای رنگین استاد، یگانه کرده است.
منبع: مجله منزل | نویسنده: فرحناز همدانیزاده | عکاس: شیما خراسانی