فضاهای مسکونی: من زودتر از همکارم میرسم دم در آپارتمان. اولینباری است که به خانه-آتلیه استاد میروم. پیش از این نمونههایی از آثارش را در نمایشگاه و گالریها دیده بودم. کارهای زیبایی بودند اما دوست داشتم ببینم فضایی که در آنجا حروف را روی بوم یا کاغذ جاودانه میکند چه حال و هوایی دارد؟ از راهپلهای با سنگفرش سفید بالا میروم. تابلویی از آثار استاد صادقزاده به صورت چاپ و پرس روی تخته سهلایی در راهپله خودنمایی میکند. بقیه راهپله ساده و معمولی است. استاد دم در آمده. سلامی و… . همان دم در نگاهم اسیر دیواری طلاییرنگ میشود که تابلوهایی زیبا بر آن نشستهاند. احساس میکنم شاعران شعرهای بر دیوار به خوشامدگوییام میآیند:
هرگز شب را باور نکردم؛ چراکه در فراسوی دهلیزش به امید دریچهای دلبسته بودم روزگار غریبیست، نازنین…
شاعران دیگری هم هستند که در قابهایی با یا بدون تذهیب دیوار طلایی را روح بخشیدهاند. این اولین نقطه کانونی فضا، بسیار جذاب دیده میشود. کنار دیوار یک نقاشی- خط از ترکیب حروف در قابی بزرگ و شیشهای روی سهپایه نقاشی جا خوش کرده و روی دیوار کناری، تابلویی بسیار بزرگ از درهم تنیده شدن کلمات که تقریبا تمام دیوار را پوشانده است.
چه خوشامدگویی شاعرانهای!
استاد، یک ورودی خاص برای دم در ساخته که هم زیباست و هم فضای اصلی را از دید مستقیم ورودی تفکیک و محفوظ میکند؛ فضایی کوچک با آجر قرمز و سقفی از الوارهای چوبی. درون این فضای کوچک آینهای قدی قرار دارد که قاب آن را یکی از دوستانش با استفاده از کلیدها و تکههای فلزی، کاشی، شیشه و … پتینهوار ساخته و بالای آن یکی از دستبافهای زنانه تاجیکی آویزان شده که از هر دو طرف آینه دو گوشواره آن آویزان است. چشمنظرهایی از ترکیه هم در اینجا دیده میشود. بالای در خروجی اتاقک هم والانهایی کار هند آویزان شده است. باریکههایی پنجرهمانند هم دارد که با نیهای بریده و خشک شده پر شده است. بیرون اتاقک و در فضای اصلی یک تلویزیون قدیمی با قاب چوبی قرار دارد که نمیدانم مال کدام کشور اروپایی است و مرغهای آمین فلزی یادگار یکی از دوستان هنرمندش که بر قطعهای چوب فرود آمده و آرام گرفتهاند. فکر میکنم در اینجا چند کشور مختلف کنار هم با صلح و آرامش جمع شدهاند!
از این جمع بینالمللی چشم که برمیگردانم، فضای اصلی و دلباز مرا مجذوب خود میکند. نور ملایم شرقی از دو پنجره نیمقدی که با شیدهای نواری مات و شفاف تا نیمه کشیده شده از لابهلای گلدانهای شمشاد ابلق روی طاقچه بیرونی پنجرهها به درون سرک میکشد و بر کف سراسر تمیز و پوشیده از کفپوش بامبوی طبیعی بازتاب میشود. تعدادی گیاه سبز در سمت راست من به صف تا دم پنجره ایستادهاند؛ پیچکهای پیتوس، سانسوریاهای بلند قد، دو گلدان بونسایی و چند گلدان دیگر. تابلوی بزرگی با زمینه سفید اثر استاد با حروفی سبزرنگ روی بوم و روی دیوار سفیدرنگ بالای گلدانها دیده میشود؛ جلوه هماهنگی سبزها و سفیدیها! چهار نیمکت چوبی و میزی با حالت طبیعی چوب، روی یک قالیچه محلی قدیمی از جنس پشم با زمینه تیره و نقوش هندسی، چیدمان صمیمی فضا را تکمیل میکند؛ نیمکتهایی برای دورهمیهای استاد با هنرجوهایش.
نگاهم روی فرورفتگی بین دو پنجره میایستد. باز هم همنشینی عناصری از جغرافیای گوناگون که کنار هم بیهیاهو جاگرفتهاند؛ سازهای ایرانی، رادیویی قدیمی، اتوی زغالی، چراغ لامپا، زنگ کوچک برنجی، تابلویی از یک قطعه خوشنویسی قدیمی و…؛ هر کدام از جایی و فرهنگی. قسمت پایینی طاقچه دو ردیف قفسه کتاب دیده میشود و در جلوی کتابها، اثر کوچکی از استاد زیر شیشه و قاب خودنمایی میکند.
سمت چپ و زیر پنجره دوم، مبلمان نیمستی که آن هم از طراحیهای خود استاد است، خودنمایی میکند؛ ترکیب چوب با مفتولهای کوچکی از فلز که بین دستههای مبل و قسمت کف قرار گرفته است. دستهها و قسمت پشتی مبل دارای بافتی است که نیمست را با آن مفتولهای فلزی، خاصتر میکند. پارچه مبل با رنگی بین سفید و نخودی خیلی روشن و بافتی درشت، فضایی به سبک روستیک را به ذهن میآورد. چند شاخه نی بامبوی بسیار بلند و چند شاخه بامبوی سبز از گوشه پنجره به ما نگاه میکند. در میان این رنگهای آرام، شاخه زیبایی از گل ارکیده سرخابی حال چشمها را خوش میکند. نکته دیگر و جالب توجه این قسمت از چیدمان، حضور تابلویی بزرگ در مایه رنگی روکش مبلمان است که دارای بافت درشتی از ترکیب مواد روی بوم است و درهم تنیدگی کلمات و حروف بزرگ آن هم به صورت غیر قرینه در ترکیببندی در بالای مبل دو نفره و روی دیواری به رنگ سبز سدری متوسط خودنمایی میکند و دیگر اینکه از کندههای کوتاه و بلند درخت به جای میز عسلی کنار مبل استفاده شده است؛ انتخابی خاصتر و فوقالعاده!
پشت دیوار آجری اتاقک ورودی و در نزدیکی نیمکتهای چوبی، یک میز و دو صندلی لهستانی از سالهای دور قرار دارد که محل گذران امور با دستگاه رایانه استاد است. با دو ردیف قفسه کوچک کتاب که روی دیوار تعبیه شده و همنشینی آجر و چوب.
راهرو با یک در از فضای اصلی جدا میشود. ورودی آن با دو کتابخانه که درون دیوار جا گرفته پر شده که هم شکستگی و پرتی دیوار را پوشش داده و هم محل مناسبی برای کتابها، عکسها و جوایز استاد فراهم کرده است و این یعنی استفاده بهینه از فضای مرده.
انتهای راهرو به دو فضای کاملا متفاوت ختم میشود؛ سمت چپ، اتاق خواب است. اینجا هم چوب عنصر اصلی چیدمان است. دیوار بالای تختخواب به رنگ آجری متوسط است و در همنشینی با چوبهای کتیبه بالای تخت و میز کنسول و پاتختی بسیار خوب جور شده است. دری بزرگ و قدیمی در طرف دیگر اتاق قرار دارد. استاد میگوید: «من یک کارگاه در زادگاهم دارم که کارهای خیلی بزرگ و ریختوپاشها و تجربه کردنهایم با مواد مختلف را آنجا انجام میدهم. این در مال ملک همسایهام بود که دور انداخته شده بود. حالا اینجا برای من دری است به فراسوی زندگی روزمره؛ دری به سوی خیال!»
در قرینه اتاق خواب به بهشت کوچکی وارد میشویم. همکار عکاسم چه ذوقی میکند! من هم همینطور! یک حیاط خلوت، کوچک و سبز. شاداب با گلهای شمعدانی، گلدان بزرگ یوکا، موی چسبی که از دیوار به آسمان قد کشیده و گیاهان بسیار دیگر. یک تخت کوچک سنتی با دو پشتی هم به دیوار تکه داده شده رو به گلها و گیاهان. استکانی چای در این باغ کوچک چه میچسبد!
استاد عینالدین صادقزاده، از سرزمین جنگلهای زیبای شمال، مازندران است و همه جای این خانه – آتلیه، نشان از بیعت دیرینه او با طبیعت و رنگهای آن دارد. واحه ای سبز در لحظه شهر! نوای پیچش حروف و کلمات در تابلوهای اثر استاد، با حضور آوای طبیعت در دکوراسیون، نورپردازی ملایم فضا که بیشتر روی آثار متمرکز شدهاند و ترکیب مواد برگرفته از طبیعت و عناصر دکوری قدیمی، ما را با خود به آن واحه سبز در لحظه شهر و آرامش حاصل از آن مهمان میکند. با سپاس از استاد که رخصت داد ساعاتی در این خلوت سرشار از زندگی باشیم.
منبع: مجله منزل | نویسنده: فرحناز همدانی زاده | عکاس: امیر صادقی