فضاهای مسکونی: در خانه الهه همهچیز در سادهترین اما زیباترین حالت ممکن است. همه وسایل یکجورهایی با هم سازگار و هماهنگ هستند. او و همسرش که از تجملات بیزار و فراریاند، خانهای گرم و صمیمی دارند؛ خانهای که بر آن آرامش و عشق حاکم است؛ خانه امن آنها در شهر اهواز است.
وقتی از در وارد میشوم، رنگ سفید غالب بر فضا نظرم را جلب میکند. در دلم شجاعت این دختر را تحسین میکنم؛ بیشک او جرات زیادی برای انتخاب این رنگ مبلمان به خرج داده است. نگهداری از مبلمان سفیدرنگ آن هم در شهری مثل اهواز کار سادهای نیست. وقتی در این مورد از خودش سوال کردم، پاسخ داد: نمیدانم چرا مردم اینقدر از کثیف شدن مبلهایشان میترسند و این ترس و نگرانی آنقدر زیاد است که حتی نمیتوانند راحت زندگی کنند. نهایتش این است که اگر کثیف شدند، آنها را عوض میکنیم؛ به همین راحتی. در دلم شجاعت این دختر را تحسین کردم.
الهه مبلمان خانهاش را از تهران و برند هارمونی تهیه کرده است. خودش میگوید: در اهواز بیشتر مردم عرب هستند و سلیقهها به کشورهای عربی نزدیکتر است اما من و همسرم خانهای میخواستیم به دور از تجملات؛ خانهای ساده اما گرم و صمیمی؛ خانهای که بتوانیم در آن راحت باشیم.
در مورد خرید مبلمان از تهران و چالشهایی که در این زمینه داشت از او سوال کردم و او برایم گفت: در بازارهای اهواز تنوع محصولات بسیار کم و قیمتها به نسبت بالاست؛ به همین دلیل تصمیم گرفتیم وسایل را از تهران بخریم و به اهواز بیاوریم اما این کار سادهای نبود؛ برای همین من پلان خانه را به دقت کشیدم و ابعاد و اندازههای مد نظرمان را هم نوشتم و وقتی به تهران آمدیم اولین کاری که با دیدن مبلمان انجام میدادیم اندازه گرفتن آنها و تطبیقشان با ابعاد و اندازه فضایمان بود. این کار سخت اما شدنی بود.
ترکیب رنگ سفید و مخملی مبلمان با پارکت تیره حس و حال جالبی به فضای خانه الهه بخشیده است؛ چنانکه در طراحی مبلمان هم چوب به کار رفته و همین نکتههای ریز و جزیی باعث شده خانه الهه بیش از پیش دوستداشتنی و زیبا به نظر برسد. رنگ تیره پارکت هم باعث شده مبلمان جلوه خاصی داشته باشد و رنگ سفید مبلمان مکمل زیبایی برای پارکت شده است؛ اینها دقیقا همان هماهنگیها و سازگاریهایی است که آن اول صحبتش را کردیم.
داخل اتاق نشیمن و بین فضای نشیمن و غذاخوری کتابخانه زیبایی قرار داشت که نظرم را به خودش جلب کرد. معلوم بود حتی در انتخاب وسایل تزیینی داخل آن هم دقت، وسواس و سلیقه خاصی به خرج داده شده است. طرح این کتابخانه را خود الهه داده است اما مثل آنکه وقتی ساخته و به او تحویل داده شده، همانی نبوده که او میخواسته ولی باز هم با این حال همین کتابخانه توانسته نقش یک پارتیشن را به خوبی بازی کرده و فضای نشیمن و پذیرایی را به زیباترین شکل ممکن از هم جدا کند.
یکی دیگر از چالشهای الهه انتخاب رنگ پردهها بود؛ چراکه اگر انتخاب رنگ درستی صورت نمیگرفت، آن وقت فضا حسابی رنگ و وارنگ میشد و دیگر این آرامش بر خانه حکمفرما نبود. در نهایت پردههای خانه، سبز انتخاب شدند که حسابی با پارکت کف که کمی نقشمایه قرمز دارد و مبلمان سفید ست شده است و شاید بهترین رنگ برای پردهها همین رنگ سبز بود.
الهه بین صحبتهایش اشارهای به لوسترهای خانه میکند. یک دفعه یادم میآید که همان اول هم این لوسترها جذبم کردند و به نظرم آمد با اینکه بسیار سادهاند اما در این خانه حضوری منحصر به فرد دارند. میخواستم راجع به آن از الهه سوال کنم که چرا این تعداد لوستر؟ که خودش با خنده میگوید: زمانی که به این خانه آمدیم سقفش حسابی توی ذوقم زد، سقف طرحهای خلالیشکل داشت که من اصلا با آنها ارتباط برقرار نمیکردم؛ حتی تصمیم داشتیم تا سقف را بکنیم که هزینه و زمان زیاد ما را از این کار منصرف کرد؛ به همین خاطر تصمیم گرفتیم از این لوسترها استفاده کنیم. حالا دیگر سقف خانه را دوست دارم.
از نشیمن عمومی خانه گذشتیم و به اتاق تلویزیون رسیدیم. حس و حال این فضا کاملا با نشیمن خانه فرق میکرد. رنگ کاغذدیواریهای این قسمت سبز است؛ دقیقا هماهنگ با پردههای نشیمن؛ یک انتخاب هوشمندانه و دقیق. از آنجایی که دلشان میخواسته اینجا فضایی راحت باشد، مبلها را از انواع تختخوابشویشان انتخاب کردهاند. رنگهای طوسی مبلها در کنار پردههای سبز کمی بیروح به نظر میرسیدند که الهه مشکل را با دو تا کوسن قرمز برطرف کرده است.
با ذوق برای من از طرح قفسه زیر تلویزیون میگوید و اینکه تصمیم گرفتند به جای خرید میز تلویزیون خودشان قفسهای طراحی کنند و همین کار را هم کرده و نتیجه خوبی هم گرفتهاند.
همین جور که در قسمتهای مختلف خانه قدم میزدم، کتابخانه سفید و کوچکی نظرم را جلب کرد. به سمتش رفتم. رویش گلدان و سبد حصیریای بود که داخلش سیدیهایشان را گذاشته بودند. کاملا معلوم است که این زن و شوهر به سادگی علاقه خاصی دارند و این را میشود از جزء به جزء خانهشان فهمید.
با راهنمایی الهه به اتاق خواب رفتیم. میخواست مبل راحتیای که کنار تخت گذاشته است را به من نشان دهد. وقتی دلیل این کار را پرسیدم، جواب داد: «گاهی پیش میآید که یکی دلش میخواهد بخوابد و دیگری میخواهد کتاب بخواند؛ به همین دلیل با خودمان فکر کردیم که بهترین کار همین است.
از داخل اتاق خواب چشمم به تراس زیبای خانه الهه و گلدانهای زیباترش افتاد. با هم به سمت تراس راه افتادیم. در تراس را که باز کرد از آن همه زیبایی نفسم به شماره افتاد. روی لبه تراس پر بود از گلدانهای رنگو وارنگ و میزی کوچک و چوبی در میانه. همانطور که مات و مبهوت زیباییهای تراس بودم، الهه گفت اینجا خلوتگاه دو نفرهمان است و در زمانهایی که هوا خوب باشد، حتما چای بعدازظهرمان را اینجا و در کنار گل و گلدانهایمان میخوریم.
زمانی که در تراس منتظر الهه نشسته بودم تا با هم چای بخوریم، به این فکر میکردم که بیشک خانه الهه یکی از زیباترین و دلنشینترین خانههایی است که به آن سر زدهام. تجربه حضور در فضایی که تکهتکه آن با فکر و ایده شکل گرفته است، تجربه خوب و جالبی بود؛ تجربهای پر از حسهای دوستداشتنی.
منبع: مجله منزل | نویسنده: شمیم آقازاده