فضاهای مسکونی: قصه ی خانه ی قشنگ مریم از مدت ها قبل از ازدواجش شروع شد؛ او خانه ی خود را از قبل در ذهنش چیده بود. چیزهای قشنگی که در خانه ی او می بینیم مثل بقیه ناگهانی در فروشگاه نپسندیده بود، زیاد جست و جو کرده بود تا آن ها را پیدا کرده بود. اما حالا که حدود یک سال از ازدواجش می گذرد و همه ی آن ها را در کنار هم دارد، احساس خوشبختی می کند و با گوشه گوشه ی خانه اش لحظه ها را با تمام وجود خود زندگی می کند… با چیدانه همراه باشید تا امروز قصه ی خانه ی مریم را بخوانیم.
وارد کوچه که شدم میان آپارتمان های رنگ و وارنگ و نوسازی که چنگی به دل نمیزدند دنبال پلاک 17 بودم، جلوتر و جلوتر که رفتم در یک عقب رفتگی آن را دیدم، اما نه آپارتمانی نوساز بود نه حتی یک خانه ی نوساز؛ خانه ای دو سه طبقه بود که معلوم بود حداقل 30 سال از عمرش می گذرد، با یک درخت خوش قد و بالا در جلوی آن که صدای پرنده ها از لای شاخ و برگ هایش آدم را به دنیای دیگری می برد. خلاصه که ما در زدیم و وارد شدیم. قدم به داخل خانه که گذاشتیم یک رایحه ی دلنشین و یک موسیقی دلنشین تر به ما خوشامد گفتند. دقیقا روبروی درب ورودی یک جاکفشی چوبی که معلوم بود هرجایی یافت نمی شود با اشیای جالب روی آن مثل سنگ نمک و شمع و کاسه آب و یک شیء پرده مانند عشایری روبروی چشمانمان قرار گرفت. فضای ورودی در یک نور خوش رنگ می درخشید که از لوستر پارچه ای خاصش می تابید و بعدا فهمیدیم سوغاتی از هند است.
چند پله که بالا رفتیم وارد فضای نشیمن شدیم که با دکوراسیون گرم و دلنشینش چشمان ما را گرفت. سمت راست ما یک راه پله ی نسبتا گرد بود که به نیم طبقه ی بالا ختم می شد و تلویزیون و میز آن که مثل جاکفشی از وسایل چوبی خاص پارکینگ پروانه خریداری شده بود.
فرش دستباف وسط سالن نشیمن با طرح های عشایری و لوستر سنتی، با میز چوبی اصل از جنس چوب گردو و کاناپه ی ساده ی مدرن به زیبایی ترکیب شده بودند و یک دکوراسیون تلفیقی چشم گیر خلق کرده بودند.
سمت چپ ما شومینه ای خاموش بود که تعدادی قوری کوچک و بزرگ و جور و واجور روی آن چیده شده بودند؛ صحنه ی خیلی جالبی بود، کلکسیونی از قوری ها. مریم می گفت علاقه ی زیادش به چای او را به جمع کردن این قوری ها مشتاق کرده که بعضی از آن ها سوغات نپال و هند و یکی دوتا نیز متعلق به مادربزرگ مریم بودند. جلوی شومینه یه ظرف سفالی پر از آب بود که مثل همه ی نشانه های دیگری که در خانه دیده می شد، نشان دهنده ی اعتقاد مریم به بحث انرژی و فنگ شویی و فلسفه ی شرق بود.
چند قدم جلوتر که رفتیم، درست جلوی راه پله یه کاناپه ی تک طرح دار که کنارش کتابخانه ای از مکعب های چوبی ساخته شده از چوب راش به چشم می خورد و بالای آن روی دیوار یک تابلوی خاص و عجیب نصب شده بود، توجه زیادی به خود جلب می کردند. مریم می گفت این کاناپه را با پارچه ی طرح دار و رنگ های شاد انتخاب کرده تا رنگ خاکستری کاناپه ی ال شکل داخل نشیمن را بشکند و به فضا روح دهد و باید اعتراف کرد با سلیقه ی فوق العاده اش در این کار موفق شده بود.
مکعب های چوبی که پر بودند از مجله های دکوراسیون ایرانی و خارجی و کتاب، طبق خواست مریم به این شکل ساخته و چیده شده بودند. سادگی این مکعب ها از یک طرف و تأثیر فوق العاده ای که تو فضا به وجود آورده بودند از طرف دیگر من را به وجد آورده بود. در مورد آن تابلوی عجیب که پرسیدم مریم گفت سوغاتی از نپال است، نقاشی روی پارچه که مریم همینجا قابش کرده بود. مردم نپال به این نقاشی چشم خدا می گویند؛ خدایی که همیشه مشغول نظاره کردن ما است.
حالا رسیدیم به فضایی که از همان بدو ورود از دور به من چشمک می زد؛ فضای غذاخوری. یک میز گرد و صندلی های لهستانی دور تا دورش. انواع چوب ها در خانه ی مریم رژه می رفتند. مریم گفت میز گرد را به خاطر گردش انرژی انتخاب کرده و احسنت به این انتخاب که چه خوب در دل فضا نشسته بود. گلیم و گبه ی زیر میز و صندلی ها، گرما و صمیمیت این فضا را دو چندان کرده بود. کنار این قسمت، یک نشیمن روی زمین فراهم شده بود که مریم می گفت در آن قسمت یوگا انجام می دهد. قسمت جالب این نشیمن بالشتک های آن بودند که مریم از مبل های قدیمی اش برداشته بود و به عنوان زیرپایی و پشتی در این فضا استفاده می کرد. روی پشتی هم تکه ای از لباس هایی که از نپال آورده بود دوخته بود. در هر گوشه ی این خانه خلاقیت های مریم دیده می شد. گلدون های کوچک نعنا و ریحان و جعفری هم در عطر و طعم دلچسب این فضا بی تأثیر نبودند.
شاید این روزها دیدن آشپزخانه ای که کاملا با دیوار از فضاهای خانه جدا شده باشد، به خصوص در خانه ی یک زوج جوان، کمی عجیب باشد. اما آشپزخانه ی مریم به این شکل بود و این دقیقا چیزی بود که مریم می خواست. مریم حس و حال خانه های قدیمی را دوست داشت و مثل همه ی ما علاقه های خود را قربانی اتفاقات دنیای مدرن نکرده بود. آشپزخانه ی کوچک مریم با کابینت های چوبی قدیمی اش، گلیم وگبه ی باریکی که کف آن پهن شده بود، ویترین ظرف های قدیمی شیشه ای و فلزی کارشده، پرده ی گل گلی و شیشه های ترشی پشت پنجره ی آن با آدم حرف می زدند. هرکدام از این ها قصه های قشنگی پشت خود داشتند که در این بحث نمی گنجد.
ظرف های ویترین دکوری نبودند، مریم به جای کریستال و چینی های فلان پارچه ی خارجی که از واجبات جهیزیه ی امروزه ی دختر خانوم هاست، این ظرف های سنتی و کار شده را انتخاب کرده بود.
روی دیوار بین آشپزخانه و نشیمن، یک پیش بند بامزه وصل شده بود که سوغات فرنگ بود. بالای آن روی لبه ی پنجره ردیفی از شیشه های سبز رنگ خال خالی دیده می شد که مریم می گفت نتیجه ی علاقه ی زیاد شوهرش به سس هست که مریم شیشه های آن ها را جمع کرده و روی آن ها را با رنگ آمیزی خال خالی کرده بود. برایم جالب بود؛ خانم و آقای این خانه از علاقه های خود کلکسیون درست کرده بودند.
قصه ی قشنگ آشپزخانه که تمام شد به سمت پله های رو به نیم طبقه رفتیم. چشمم به یک شمع دانی خیلی بزرگ روی سه یا چهارمین پله افتاد؛ شمع دانی عروسی مریم که مثل همه ی وسایل دیگرش انتخابی متفاوت از انتخاب های عروس های امروزی بود.
از پله ها بالا رفتیم و به یک چهاردیواری کوچک اما نفس گیر رسیدیم. مبل های چوبی بسیار خاص و زیبا با چند صندلی که دور فضا چید شده بودند، کتابخانه ای مثل کتابخانه ی پایین اما با مکعب های بیشتر، یک کوزه ی بزرگ سفالی سبز رنگ با شاخه های بامبو، فرش دستباف با طرح و نقش های هندی و یک تابلوی متفاوت از آنچه تا الان در خانه دیده بودم.
رنگ های سورمه ای و فیروزه ای در این فضا بیداد می کردند؛ مریم عاشق فیروزه ای بود. او درباره ی مبل ها گفت که هرجایی پیدا نمی شوند و وارداتی از بلژیک و گران هستند. اما در کنار همه این ها، چیزی که این مبل ها را بیشتر برای من جذاب کرد، قصه ی چوب های چندهزارساله ی آن ها بود که در واقع چوب های بازیافتی ریل راه آهن هستند که سالیان دراز باد و باران خورده و حالا دیگر زلزله هم آن ها را تکان نمی داد. مریم می گفت آن ها را با آب تمیز می کند و تاکنون مشکلی پیدا نکرده اند. حضور پارچه ای از ساری هندی روی مبل سه نفره، فرش با طرح هندی را از تنهایی بیرون آورده بود. صندلی هایی هم که در گوشه و کنار فضا دیده می شدند از سرویس غذاخوری قدیمی مریم جا مانده بودند که اتفاقا بسیار زیبا با این فضا ست شده بودند.
قصه ی ما به سر رسید اما قصه ی مریم و خانه ی قشنگ او هم چنان ادامه دارد و همه ی ما می توانیم به همین قشنگی قصه های خود را بنویسیم.
این مطلب از شماره 9۲ مجله منزل برای شما انتخاب شده است. برای خواندن مطالب جذاب دیگر و دیدن دکوراسیون داخلی خانه های ایرانی های خوش ذوق، می توانید این مجله را از کیوسک های روزنامه فروشی یا فایل فشرده ی آن را از سایت طاقچه تهیه نمایید.
تورهای خانه گردی ایرانی را از دست ندهید: دورهم نشینی ایرانی در دکوراسیون سنتی خانه سوهانک تینا از طراحی ارزان دکوراسیون آپارتمان نقلی خود می گوید! آپارتمان کوچک سوزان، خانه ای دلباز درستارخان تهران دکوراسیون منزل خانواده هنرمند چایچی در ساری خانه گرم و چوبی حورا در خیابان دیباجی تهران
منبع: مجله منزل | نویسنده: فاطمه افشاریان | تحریریه چیدانه