خانه ای را تصور کن که از در ورودی حیاطش گرفته، تا قرنیزهای پای دیوارش، همه و همه از زیبایی و هنر لبریزند، خانه ای که بند بندش با عشق و زیبایی شکل گرفته، پشت هر دیوارش، هر ستونش، هر قسمتش دلیل و فلسفه ای نهفته است، خانه ای که آینه تمام نمای وقار و زیبای معماری ایرانی است، خانه ای با اصالت، اصالتی از جنس هنر ناب ایرانی، خانه که بتوان وجود هنر را حتی با نگاه کردن لمس کرد، خانه ای که بشود برای آجر به آجرش شعر گفت، در حیاط با صفای نشست و روییدن گل ها را دنبال کرد، خانه ای که بتوانی آن را تبدیل به موزه ای کنی برای به نمایش گذاشتن هنرهایت، خانه ای که در آن زندگی به معنای واقعی جریان داشته باشد، خانه ای مثل خانه یک هنرمند و هنرمندی مانند پرویز تناولی. پس با چیدانه همراه باشید تا با هم نگاهی بیاندازیم به خانه پر از مهر و صفای این هنرمند نامی ایران.
وقتی وارد کوچه پرستو می شوی، ساختمانی با دیوارهای آجری زرد رنگ و درختانی بلند که از پشت حیاط خانه به کوچه سرک کشیده اند، نظرت را جلب می کند. ساختمان علی رغم قدیمی بودن استوار و پا برجاست، آن قدر ساکت و آرام در دل بافت قدیمی محله نشسته است که نمی توانی حدس بزنی این ساختمان چه گنجینه نفیسی را در دل خود قرار داده است. همه چیز این خانه ساده به نظر می رسد، آجرهای به کار رفته در نمای ساختمان، حصارهای بلند فلزی بالای دیوار و یا پنجره هایی ساده که پرده های سفید پشت آن ها را پوشانده.
اما وقتی درب ورودی سبز رنگ را باز می کنی و پا به حیاط با صفای خانه می گذاری، تازه شگفتی های خانه هویدا می شود، از میان درختان سبز رنگ، ساختمانی آجری نمایان می شود، که برای رسیدن به آن باید امتداد دیوار آجری حیاط را طی کنی. از زیر اتاقی که قسمتی از حیاط را مسقف کرده است عبور می کنی، لحظه ای، همنشینی زیبای رنگ سبز پنجره های نشسته بر دل دیوار آجری جذبت می کند، همان طور که به آن نگاه می کنی مسیرت را ادامه می دهی.
از میان قسمت مسقف حیاط که گذر کردی در سمت چپ، ساختمان اصلی را می بینی که همچون ساختمان ورودی در میان دار و درخت حیاط خود نمایی می کند. با همان دیوارهای آجری زرد رنگ، با همان پنجره های ساده که قابی سبز دارند، از پله های آجر چین بالا می روی. هنوز پای از پله آخر بر نداشته ای که مجسمه شیر سنگی کنار پله ها نظرت را به خودش جلب می کند. تازه متوجه می شوی مجسمه ها و المان های سنگی در حیاط بسیار است، خب تعجبی هم ندارد، چرا که این خانه، خانه یک مجسمه ساز است و به خاطر همین است که حیاط با صفای این خانه با مجسمه های سنگی زیبا مزین شده است.
مشاهده بیشتر
در این خانه همه چیز آرام آرام هویدا می شود، با همان طمانینه و آرامشی که خاص هنر ایرانی است، پله ها را که تمام می کنی و از شیر سنگی چشم بر می داری، تازه نگاهت به در ورودی و مجسمه های هیچی می افتد که منتظرت هستند، تا صلابت و زیبایی شان را به رخ بکشند.
از لای درب نیمه باز خانه، نیم نگاهی به داخل می اندازی، در همان نگاه اول هم همه چیز زیبا و اصیل به چشم می آید، فرشی ایرانی نشسته بر پای پله های چوبی، دیوارهای سفید با قرنیز هایی از جنس چوب که در همان نگاه نصفه و نیمه هماهنگی بینظیر میان اجزای دکوراسیون داخلی را نشان می دهد، مجسمه ها، نرده ها، همه چیز تو را به داخل می خواند، بی قراری برای رفتن و رسیدن به آن ها، اما مسخ شده ای، مسخ آن همه زیبایی، زیبایی های نشسته بر قاب در نیمه باز.
بالاخره راضی به رفتن می شوی، در را باز می کنی، داخل می شوی، پا روی فرشی می گذاری که مطمئن هستی هنر دست یکی از زنان عشایر ایران است. باز هم شگفت زده می شوی، نمی دانی وارد خانه شده ای یا موزه ای از آثار نفیس و گران بها، نفست بند می آید، نمی دانی از کجا شروع کنی، نمی خواهی حتی گوشه ای را ندیده رها کنی تا مبادا این فرصت را برای لمس حس زندگی، برای لمس روح هنر ریخته شده در دکوراسیون داخلی این منزل را از دست بدهی.
وقتی وارد خانه شدی، دیگر مهم نیست که اول کدام فضا را نگاه کنی. این خانه در هر وجبش برای تو شگفتی ساز است: بافته های عشایری، همچون کاشی های فیروزه ای که آوای عشق را در خانه طنین انداز می کند بر کف خانه نشسته اند، تندیس های طلایی عضو جدا نشدنی دکوراسیون داخلی این خانه هستند. آن ها درتمام قسمت های خانه به چشم می آیند.
در جلوی پنجره سر تا سری نشیمن خانه که روبه باغ باصفای خانه باز می شود، تندیسی زیبا از یک پرنده دیده می شود. شاید بتوان آن را تشبیه به پرنده ای کرد که بر لب پنجره نشسته و باغ را نظاره گر است. دور تا دور این تندیس هم با فرش ها و بافته های عشایری که پر از رنگ و روح و زیبایی اند پر شده است. زمانی که نور خورشید بر تن این فرش ها می افتد زیبایی شان دو چندان می شود.
معمار این خانه یعنی کامران دیبا، ارزش زیادی برای طراحی های خود قائل است. طرح هایش همه بوی اصالت می دهند. دیوارهای سفید، کف های چوبی، قرنیزهای هماهنگ با کف خانه، همنشینی ساده رنگ های سفید و قهوه ای، استفاده مجسمه های دست ساز صاحب خانه به عنوان وسائل تزیینی. همه این سادگی ها در کنار هم این خانه را تبدیل به یک خانه دوست داشتنی کرده است.
این خانه خود به سان موزه ای شگفت آور است، اما درقسمتی از خانه که تابلوهای زیبا در آن به نمایش در آمده اند، با آن نور پردازی های زیبایش واقعا شبیه یک گالری است وکاملا حس بودن در فضایی هنری را برایت القا می کند.
طراحی خانه نیز به شکلی انجام شده که بتوانی از هر جای خانه زیبایی های قسمت های دیگر را نیز ببینی، مسیر ها باز هستند و دید دارند، هیچ نقطه کوری در خانه دیده نمی شود، ازهر مسیری که بروی زیبایی ها تو را همراهی می کنند.
مسیر رفته را باز می گردی، دوباره نگاهی به فضای داخلی خانه می اندازی، همه چیز را از نظر می گذرانی و سعی می کنی در ذهنت از همه این زیبای ها تصویری به یادگار بر داری.
از خانه خارج می شوی، دل کندن از این خانه برایت سخت می شود، دل کندن ازاین باغ با صفا، از آن همه تندیس های فاخر، فرش ها و بافته های عشایری، ولی خب هر آمدنی رفتنی هم دارد، آخرین صحنه از خانه را هم به یاد می سپاری و دلت می خواهد باز هم مهمان این خانه باشی.
اگر از این مطلب خوش تان آمد پس کوچه پس کوچه را دنبال کنید:
نویسنده: شمیم آقازاده