طراحان صحنه خالقان بصری فیلم هستند. در یک فیلم خوب تمام قابلیتهای صحنهپردازی آنچنان با تار و پود فیلم در هم آمیخته است که تفکیک آن از بدنه اصلی داستان تقریبا غیرممکن است. طراح صحنه باید تحلیل روانشناختی دقیقی از فضای فیلم داشته باشد تا بتواند بستر مناسبی را برای به وقوع پیوستن اتفاقات فراهم کند، بنابراین مقوله طراحی صحنه را نمیتوان به طور مستقل از سایر عوامل در ساختار فیلم مورد تجزیه و تحلیل قرار داد. اگر از مخاطبان فیلم دکورهای هفتگی چیدانه باشید حتما میدانید که نگارندگان در این بخش با آنالیز کردن کاراکترها و فضای حاکم بر فیلم به بررسی ارتباطات بصری در دکورها و لوکیشنها میپردازند. در فیلم دکور این هفته به سراغ یکی از پرسروصداترین فیلمهای سینمایی سال 1401 رفتهایم که به تازگی از اکران سینمایی خارج شده و در بستر شبکه نمایش خانگی به اجرا درآمده است. فیلم «دوزیست» به کارگردانی برزو نیکنژاد که او را بیشتر با سریالهای تلویزیونیاش میشناسیم در این مقاله مورد بررسی تیم فیلم دکور چیدانه قرار میگیرد. با ما باشید تا شما را با پیوند معماری و سینما بیشتر آشنا کنیم.
فیلم «دوزیست» دلش میخواهد متفاوت باشد. شاید نام بازیگرانی که انتخاب کردهاند تا در این فیلم به ایفای نقش بپردازند برای مخاطب گولزننده باشد، و شاید زمانی که تیتراژ پایانی میرود و بیننده از روی صندلی سینما بلند میشود با خودش فکر کند که اگر این ستارهها در دوزیست بازی نمیکردند شاید تحمل کردن داستان آن تا پخش تیتراژ پایانی کار دشواری به حساب میآمد. اما بهرحال «دوزیست» با به دوش کشیدن فهرست نامهای سنگینی از بازیگران خوب توانسته است تا حدودی گلیم خودش را از آب بیرون بکشد. واقعیت آن است که برزو نیکنژاد با کوچ کردنهای دائمی بین سینما و تلویزیون احتمالا خودش را بین دو سبک متفاوت از فیلمسازی گم کرده است، به گونهای که حتی اگر یک بیننده آماتور بخواهد برای این فیلم چند خط نقد بنویسد متوجه آشفتگی و از این شاخه به آن شاخه پریدنهای ملموس بین اجزای داستان خواهد شد. حتی اگر دست کارگردان بازتر از اینها بود شاید فیلم را به حال و هوای فیلمفارسیهای قبل از انقلاب میبرد، با همه اینها شاید بتوانیم نام دوزیست را یک فیلمفارسی مدرن بنامیم که ملغمهای از معضلات اجتماعی را به دوش میکشد و به هر کدام از آنها یک پاتک کوچک زده است تا برای خود داستانتراشی کند.
عطا (جواد عزتی) همراه با پدر و دو رفیق خود در یک گاراژ قدیمی و متروکه در پایین شهر تهران زندگی میکند. با ورود مریم (الهام اخوان) به این خانه داستانهای جدیدی رقم میخورد و …
نویسنده و کارگردان
مشاهده بیشتر
تهیهکننده
طراحی صحنه
بازیگران
اغلب صحنههای فیلم در همین لوکیشن فیلمبرداری میشود. گاراژی قدیمی و متروکه که عطا و پدرش در آن به طور تقریبا مخفیانه زندگی میکنند. حیاط بزرگ گاراژ پر از ماشینهای اسقاطی و مستعمل است و ظاهر شلخته و کثیف آن به نوعی فضای ملتهب حاکم بر داستان را بیان میکند. آنطور که از قدمت ماشینهای از کار افتادهای که گوشه گاراژ جا خوش کردهاند و در و دیوارهایی که هر لحظه امکان دارد فرو بریزند برمیآید، مشخص است که سالیان سال است که این مکان متروکه مانده و عطا و پدرش هیچ دستی به سر و روی آن نکشیدهاند و مساله قاچاقی زندگی کردن آنها در این خرابآباد به نوعی بیاهمیتی این پدر و پسر را به محل زندگیشان نشان میدهد.
آنطور که از دیالوگها مشخص است عطا فرزند ناخواسته ابراهیم بوده است، ابراهیم هیچوقت عاشق مادر عطا نبوده و این مساله حتی پس از گذشت سالها از مرگ مادر همچنان روی دل پسر سنگینی میکند. عدم دلبستگی پسر به پدر نیز احتمالا از همین موضوع نشات گرفته است و به همین خاطر طراح صحنه مکان زندگی این دو را از یکدیگر جدا کرده است تا این گسستگی عاطفی را به مخاطب یادآور شود. اتاقک ابراهیم هیچ شباهتی به خانه ندارد. او سابقا نگهبان این گاراژ بوده و عکسهای روی دیوار اتاقش به ما میگوید که احتمالا در جوانی ماشینباز هم بوده است. یک تخت زهوار دررفته، یک رادیوی کهنه برای پر کردن تنهایی و پلاستیکهای قرص و دارو تنها لوازم مهم اتاق این پیرمرد را تشکیل میدهند.
در این خانه که بیشتر شبیه به یک سمساری تودرتو هست عطا و دوستانش زندگی میکنند. خانه عطا اسباب و وسایل زیادی ندارد، اما همانهایی که در دکوراسیون خانه لحاظ شدهاند مفهومی و عملکردی هستند. به عنوان مثال در خانه عطا عکسها حرفهای زیادی برای گفتن دارند. عطا، جوانی که همیشه خدا اخمو و کلافه است و از چیزهای زیادی رنج میبرد که به زبان نمیآورد مخارج زندگیاش را از شغل مدلینگ تامین میکند. او بخاطر تیپ و قیافه مناسبش مدل برند ساعت است و بنرهای او در سطح شهر دیده میشود، اما خودش در گوشه این گاراژ متروک با مشکلات زیادی دست به گریبان است. عطا از پوسترهایش برای آراستن خانه نیز استفاده میکند. تصاویر او با لباسهای مارک و ساعتهای برند و لاکچری که روی در و دیوارهای پوسیده و کمد کهنهاش نصب شده است تضاد جالبی را در خانه ایجاد کرده، فقر سیاهی که روی زندگی عطا سایه افکنده و او را به دزدی وا داشته است، در مقایسه با لایههای سطحی زندگی او و چیزی که به واسطه شغل خود جلوه میدهد زمین تا آسمان تفاوت دارد.
ارتباط عاطفی عطا با مادرش از جزئیات صحنه پیداست. او در کنار پوسترهای خود قاب عکس مادر را نیز روی طاقچه قرار داده است اما هیچ عکسی از پدر در خانه عطا دیده نمیشود. او اسباب و اثاثیه مادرش را در گوشه خانه روی هم تلنبار کرده و حاضر نشده است تا از آنها دست بکشد. این وابستگی روحی در عطا و خاطرات تلخی که از مظلومیت مادرش در کودکی به یاد میآورد باعث میشود مخاطب دلیل بسیاری از رفتارهای دلسوزانه و گاها غیرمنطقی عطا را تا حدی درک کند.
در خانه عطا از کوچکترین جزئیات به شکلی کاربردی استفاده شده است، هیچ وسیله اضافیای در صحنه وجود ندارد و هر آنچه که هست پیامی برای بیننده دارد. بعنوان مثال باز شدن پنجره آشپزخانه رو به منظره ماشینهای کهنه و مستعمل از دیگر نکات جالبی است که در طراحی صحنه به چشم میآید. در این خانه هیچ چشمانداز زیبا و امیدوارکنندهای وجود ندارد و تنها چیزی که واضح و ملموس است فقر و بدبیاری و ناملایمت است. انتخاب حیاطی پر از ماشینهای اسقاطی و از کار افتاده و خانهای که تقریبا هیچ جای سالمی ندارد یک خشونت و بینظمی ظاهری ایجاد کرده که فضای فیلم را به یک میدان نبرد تبدیل کرده است. در این میدان همه با همدیگر در حال جنگ هستند و هریک از کاراکترها با مشکلات خارجی نیز دست به گریبانند. استفاده از وسایل آهنی و پوسیده مانند تخت، کمد و میز و صندلیهای فلزی زنگار گرفته در چیدمان خانه عطا این سردی و آشوب بصری را تقویت میکند.
وجود یک حوض در وسط حیاط گاراژ به اسم فیلم و سکانسهایی که کارگردان در نظر گرفته است تا نامی را که برای فیلمش انتخاب کرده توجیه کند بیربط نیست. شاید طراح صحنه با قرار دادن این حوض در مرکز دید بیننده میخواهد به نوعی به ما بگوید که دوزیست داستان آدمهای خاکستری است، آدمهایی که نمیتوانند تنها در خشکی زندگی کنند و گاهی مجبورند زیرآبی بروند تا زندگیشان پیش برود. این زیرآب زدنها و زیرآبی رفتنها در طول داستان مدام تکرار میشود و کلاف سردرگم فیلم را میسازد، کلافی که مخاطب به سختی میتواند خودش را از آن بیرون بکشد و نفسی تازه کند.
فیلمنامه سکوی پرش طراح صحنه است برای آن که دکوراسیونی متناسب با مختصات فیلم خلق کند. یک تیم صحنه حرفهای به طور مداوم با کارگردان و فیلمنامهنویس در حال تبادل نظر هستند تا با به دست آوردن شناخت کاملتری از فضای فیلم بتوانند سیاهمشقهای اولیه را ارتقا بدهند و فضای کاربردیتری بیافرینند. هرچند به اعتقاد خیلیها فیلم «دوزیست» از نام ستارههای سینما مانند روبانهای درخشانی برای زینت دادن خود استفاده کرد تا دیده شود و به چشم بیاید اما میتوانیم ادعا کنیم که تیم طراحی صحنه به خوبی از پس کار خود برآمدهاند. درست است که تمام ماجرا تنها در یک گاراژ قدیمی میگذرد اما چشم بیننده از دیدن آن خسته نمیشود، زیرا جزئیات به اندازه کافی چشم و ذهن مخاطب را درگیر میکند و او را به تفکر درمورد ناگفتهها وامیدارد. لوکیشن انتخابی فیلم و جزئیاتی که هریک به دقت انتخاب شده بودند تا پیام مهمی را به بیننده انتقال بدهند از امتیازات محدود اما ویژه فیلم «دوزیست» به شمار میرود. نظر شما درمورد این فیلم چیست؟ با ما در میان بگذارید.
پیشنهاد چیدانه به شما: