صحنهپردازی به نوعی زبان دوم فیلم است. یک طراح صحنه تیزبین و حرفهای نمادها را طوری کنار هم میچیند که مخاطب در آن المانها به دنبال ناگفتهها بگردد. نکاتی که در دیالوگهای نویسنده رد و بدل نمیشوند و هیچ زبان گویایی ندارند جز دیتیل و جزئیات صحنه. در فیلمدکور این هفته از چیدانه به سراغ فیلمی رفتهایم که احتمالا تعریف آن را بسیار شنیدهاید و حتی برخی سکانسهای آن در فضای مجازی ترند شده و دست به دست میچرخد. فیلم «V for Vendetta» که فارسی آن «الف مثل انتقام» معنی شده سرشار است از المانهای سمبلیک که در این مطلب آن را با جزئیات به همراه یکدیگر بررسی میکنیم. اگر شما هم از عاشقان فیلم و سینما هستید تا انتها با ما باشید.
وی مثل وندتا فیلمی تریلر سیاسی پادآرمانشهر به کارگردانی جیمز مکتیگو و نویسندگی واچوفسکیها است. این فیلم در سال 2005 ساخته شده است اما زمان داستان متعلق به سال 2020 است. اگر این فیلم را تماشا کرده باشید به تشابهات حیرتانگیز آن با دنیای امروزمان پی خواهید برد و احتمالا از خودتان میپرسید که در آن زمان یک نویسنده چطور توانسته است شرایط کنونی جهان ما را با این دقت پیشبینی کند. داستان فیلم درمورد حکومت فاشیست و اقتدارگرای انگلستان است که یکسری فجایع مانند یک بیماری مسری دستساز و خطرناک (که بسیار شبیه به بیماری کروناست) را پشت سر گذاشته و پس از یک آشفتگی سیاسی تحت رهبری شخصی به نام ساتلر (که بیشباهت به هیتلر نیست) از خاکستر برمیخیزد و به شکل یک دیکتاتوری ظالمانه که پلیس مخفی و شبکههای تبلیغاتی خاص خودش را دارد دوباره متولد میشود. پس از آن فجایع تاریخی و حالا در سال 2020، انگلستان بیشتر شبیه به یک اردوگاه است تا یک کشور، و جامعه با مشت آهنین ترس و وحشت اداره میشود. شبها حکومت نظامی برقرار است و هرکسی که در خیابان دیده شود دستگیر خواهد شد. هنر و ابراز عقیده سانسور میشود و مسلمانان و اقلیتها به کمپهای بازداشت فرستاده میشوند. ساتلر معتقد است که آنچه که مردم به آن نیاز دارند امنیت است نه آزادی، و به بهانه امنیت آزادی شهروندان را از آنها گرفته و به ابتداییترین حقوقشان تجاوز میکند. در این میان قهرمانی به نام «وی» با نقاب بر صورت برمیخیزد و تلاش میکند تا این نظام زورگوی مستبد را به زیر بکشد و مردم را از جنایات آن آگاه کند. شاید شما هم جمله معروف این فیلم را که در شبکههای مجازی پخش شده شنیده باشید: «مردم نباید از حکومت بترسند، بلکه این حکومت است که باید از مردم بترسد».
کارگردان
نویسندگان
مشاهده بیشتر
بازیگران
اینجا خانهای است که قهرمان نقابدار بریتانیا در سال 2020 در آن زندگی میکند. وی این زیرزمین را گالری سایه نامیده است. اما چرا سایه؟ شاید چون از دنیای تحت دیکتاتوری حکومت فاشیسم بریتانیا مردی از سایهها پدیدار شده است تا چنگال قدرت را خرد کند و دیکتاتور بزرگ را به زیر بکشد. در زیرزمین مرموز وی ما هیچ نمایی از دکوراسیون خارجی نداریم و همه آنچیزی که میبینیم سلیقه او در چیدمان داخلی خانه است. اینجا یک موزه بزرگ است، موزهای که به گفته وی، اغلب اجناس آن از خزانههای حکومتی دزدیده شده است. این زیرزمین پر است از نقاشیها و تابلوهای کلاسیک که بسیاری از آنها به دوره رنسانس تعلق دارند. کلکسیونهای متعدد، مجسمههای باستانی، اجناس آنتیک و عتیقهجاتی را که در خانه مرموز وی دیده میشود میتوانید ساعتها تماشا کنید و خسته نشوید. گرامافون و یک ارگ قدیمی ولیتزر نشاندهنده علاقه و اشتیاق مرد نقابدار به موسیقی است. او به عنوان شخصیتی که هنر، زیبایی، عدالت، انسانیت، فلسفه و سیاست را خوب می شناسد دکوراسیون کاملی از تمامی این ویژگیها دارد، درواقع صحنهپردازی خانه وی معرفی جامعی از شخصیت و روحیات او هستند. درست است که در تمام طول فیلم داستان قتل و انتقام و سکانسهای ترسناک و خشونتآمیز وی او را مردی کینهتوز و سیاه جلوه میدهد، اما وقتی این مرد به خانهاش پناه میبرد آن روی شخصیت خود را به مخاطب نشان میدهد. جمعآوری این موزه حیرتانگیز که سرشار از عشق و هنر است به ما میگوید مردی که سران حکومتی او را یک تروریست بیرحم میخوانند آنقدرها هم تاریک و سیاه نیست.
این نمادگرایی را در خانه گوردون که مجری برنامههای تلویزیونی هست نیز مشاهده میکنیم. زمانی که گوردون ایوی را به مخفیگاه اسرارآمیز خود میبرد تا چیزهایی را که جمعآوری کرده نشانش بدهد. اولین چیزی که نظر ایوی را به خود جلب میکند تابلوی God save the Queen است به معنی آن که «خداوند ملکه را حفظ کند». این تابلو نشان میدهد ملکه و به طور کل خانواده سلطنتی برای مردم انگلستان پاک و معصوم به شمار میروند و آنها از تمام کاستیها و اشتباهات حکومتی مبرا هستند. این تقدسگرایی در میان مردم انگلستان هنوز هم دیده میشود. یکی دیگر از لوازم مخفیگاه گوردون نسخهای قدیمی از کتاب قرآن است که اگر به دست ماموران حکومت بیفتد جرم سنگینی برای صاحب آن به حساب میآید، زیرا در حکومت دیکتاتوری ساتلر مذاهب و ادیان آزاد نیستند و مسلمانان مورد ظلم و تبعیض واقع میشوند.
صحنهای که ایوی از خواب بیدار میشود و خود را در خانه مرد نقابدار مییابد صحنهای بسیار باشکوه و جذاب است. اتاق خواب وی در دریایی از کتاب غرق شده است، برخلاف سالن اصلی خانه که چیدمانی منظم دارد کتابهای وی بسیار نامنظم و شلخته چیده شدهاند. این تصاویر میخواهند هم ذهن مخاطب را به سمت افکار گنگ و پریشان قهرمان داستان ببرند و هم او را شخصیتی کتابخوان و باسواد جلوه بدهند. در حقیقت طراح صحنه تلاش کرده است تا به مایِ بیننده تفهیم کند که این انتقامجویی بزرگ و تاریخی نه صرفا از سر خشم و نفرت و قربانی شدن وی به دست ماموران حکومت است، بلکه این انقلاب با مطالعه و آگاهی کامل شکل گرفته و هر انقلابی که در آن پای آگاهی و بیداری یک ملت وسط است، به این راحتیها شکست نخواهد خورد.
در یکی دیگر از سکانسها صحنهای در خانه شبیه به یک نیایشگاه مقدس وجود دارد که در آن عکسهای زنی از دیوار آویزان بوده و دستههایی از رز اسکارلت کارسون که گل موردعلاقه مقتول بوده است در صحنه دیده میشود. برای مرد نقابدار شکنجه و قتل این زن سمبلی از ظلم و دیکتاتوری است، زیرا در زمان حکومت فاشیسم در انگلستان اقلیت همجنسگرا هنوز به رسمیت شناخته نمیشدند و این زن نیز که به این قشر از جامعه بریتانیا تعلق داشت در اعتراض به قوانین ناعادلانه حکومتی به مخالفت پرداخته و سپس دستگیر و شکنجه میشود و در نهایت به قتل میرسد. این زن برای وی انگیزهای قوی است در جهت براندازی نظام دیکتاتوری. به گونهای که بر روی سینه همه مقتولانش شاخهای رز اسکارلت کارسون قرار میدهد تا نشانهای باشد بر خونخواهی این زن و تمام همقشرهای او.
نورپردازی خانه وی به شکل جالبی انجام شده است. این زیرزمین رازآلود را هیچ چراغی روشن نمیکند به جز چند دیوارکوب و آباژور آنتیک که بیشتر بر روی المانهای تزئینی خانه تاکید دارند. این تاریکی نسبی به خفه نشان دادن فضا کمک شایانی میکنند، بهرحال این مرد نقابدار یک قاتل است و همه افراد نظام به دنبال دستگیری او هستند، لذا ناچار است که در این فضای تنگ و خفهکننده زندگی کند و تا میتواند آن را برای خود زیبا و قابل تحمل بچیند. کاناپه، پردهها و حتی فرش به رنگ قرمز و زرشکی انتخاب شده است تا فضای کلاسیکگونه خانه وی را تکمیل کند و همچنین نمادی باشد از قدرت و هوشیاری تیم طراح صحنه، زیرا رنگ قرمز اصلیترین رنگی است که در دیزاین دکورهای خانه به سبک انگلیسی دیده میشود و فضا را لوکس و کلاسیک جلوه میدهد.
در کنار سالن زیرزمین که در نوع خود موزهای از عتیقهجات و اجناس کلاسیک است مرد نقابدار این زندان مخوف را بنا کرده و نوع فضاسازی آن حالت ترس و خفگی را به مخاطب القا میکند. فضای زندان با آن راهروی باریک و سلولهای تنگ و تاریکش که هیچ راهی به نور خارجی ندارد توسط وی ساخته شده و ایوی را در آن شکنجه میکند تا از او شخصیتی محکم و نترس بسازد. در حقیقت با این کار وی میخواهد شاگردی تربیت کند تا پس از مرگش راه آزادیخواهی و عدالتطلبی را همچون خود او ادامه بدهد.
نه تنها زندگی وی در یک زیرزمین تاریک سپری میشود بلکه صحنه مرگ او نیز در چنین فضایی رخ میدهد. در این مکان نمور که بخشی از تونلهای زیرزمینی مترو است مرد نقابدار با سربازان حکومتی مواجه میشود. او حالا در دام بازرس و سربازانش افتاده اما برای از پا در آوردن قاتلانش نیز نقشههایی در سر دارد. شاید دیالوگ معروف این سکانس بارها و بارها به گوشتان خورده باشد، زمانی که بازرس به وی میگوید که چند لحظه بعد با گلولهها من و سربازانم کشته خواهی شد، و وی با همان نقاب و گونههای سرخ و لبخند حکشده روی آن که تمام نگرانیها و دغدغههایش را پشت آن نقاب پنهان کرده به بازرس میگوید:
«از زمانی بترسید که گلولههایتان تمام شود و من هنوز نمرده باشم! پشت این نقاب چیزی بیشتر از یک جسم است، زیر این ماسک یک آرمان است، و آرمانها ضدگلولهاند.»
نوع به تصویر کشیدن یک دیکتاتور در فیلمی که در ژانر سیاسی ساخته شده است میتواند ذهن بیننده را بسیار درگیر کند. ساتلر که در این فیلم صدر اعظم فاشیست و دیکتاتور بریتانیاست و شخصیت «برادر بزرگ» در کتاب 1984 جورج اورول را به یاد ما میآورد به شکل جالبی به بیننده معرفی میشود. طراح صحنه در تمام خانهها و لوکیشنهای عمومی که فیلمبرداری در آن صورت گرفته تابلویی از ساتلر را به دیوار آویخته است تا به بیننده مردمی را نشان بدهد که در ابتدای داستان ناآگاهانه به رهبر مستبد و ظالم خود وفادار بودهاند و با نصب کردن عکس او بر دیوارهای خانه ارادتشان را به او نشان میدهند، اما در انتهای فیلم همین مردم که حالا آگاه شدهاند و از مراتب ظلم دیکتاتورمآبانه صدر اعظم ساتلر باخبرند لشکری از نقابداران را تشکیل میدهند و به خیابانها میآیند تا حکومت نامحبوب و نامشروع او را ساقط کنند. مردم اعم از زن و مرد و کودک که صف به صف آمدهاند تا ساتلر را از تخت خود به زیر بکشند و این جمعیت آزادیخواه که سکانس هیجانآوری را به وجود آوردهاند ما را به یاد آن جمله معروف میاندازد که میگوید: «باشکوهترین لحظه تاریخ، لحظه سقوط یک دیکتاتور است».
همچنین در چیدانه بخوانید: