ما در چیدانه از سبکهای مختلف دکوراسیون و طراحی داخلی در مقالات متعدد زیاد گفته و شنیدهایم. فیلمها و سریالهای متفاوتی را بررسی کردهایم تا شما را با همه مدلهای طراحی صحنه و دکوراسیون آشنا کنیم. اما در مقاله این هفته به سراغ فیلمی رفتهایم که مسلما شکوه و عظمت معماری و طراحی صحنه آن شما را به وجد میآورد. فیلم «سخنرانی پادشاه» اثر تام هوپر فیلمی درام-تاریخی است که جریانات زندگی پادشاه بریتانیا یعنی جورج ششم را به تصویر میکشد و از لحاظ طراحی صحنه نیز اثری تحسینشده به شمار میرود. با ما همراه باشید تا چرخی در کاخ باکینگهام بزنیم و ببینیم خاندان پادشاهی انگلستان در چه عمارتی زندگی میکردهاند.
برتی -جرج ششم- که قرار است مقام پادشاهی بریتانیا را از آن خود کند مشکل لکنت زبان دارد. رادیو به تازگی به بریتانیا رسیده و بخش بزرگی از مردم دنیا منتظرند تا صدای سخنرانی پسر پادشاه را از این جعبه کوچک بشنوند، اما یک مشکل بزرگ وجود دارد: پسر پادشاه گرفتار مساله لکنت زبان است! او نمیتواند کلمات و جملات را به درستی ادا کند و به همین خاطر قدرت و اعتماد بنفس سخنرانی را از دست داده است. برتی به پزشکان زیادی مراجعه میکند اما هربار ناامیدتر شده و از ادامه دادن مسیر درمان منصرف میشود. تا جایی که سر و کله لیونل لوگ پیدا شده و مسئولیت درمان لکنت زبان پسر پادشاه را بر عهده میگیرد.
شاید درمورد معماری باشکوه و دکوراسیون کاخ باکینگهام چیزهایی شنیده باشید. برای آن که اطلاعات ذهنیتان را بتوانید با واقعیت تطابق بدهید نگاهی به تصاویر زیر بیندازید. دکوراسیون کلاسیک، لوکس، هارمونیک و پرجزئیات عمارت جرج ششم و همسرش بسیار چشمگیر و مجلل به نظر میرسد. انگلیسیها در دکوراسیون همیشه به دنبال رنگهای گرم بودهاند، همانطور که در فضاهای مختلف خانه مشاهده میکنید برای دیزاین داخلی از سه یا چهار رنگ گرم و سنگین استفاده شده و جزئیاتی با رنگهای درخشان طلایی و نقرهای به آن روح داده است. پردههای بلند و سنگین حالت باوقار و اشرافی عمارت را تقویت کرده و تابلوهای بزرگی که از پرتره اعضای خانواده سلطنتی و پادشاهان قبلی بریتانیا روی دیوارها نصب است نشان از احترام کاخ به تاریخ بریتانیا و ارزش نهادن آن به جایگاه خانواده است.
هر بخش از عمارت شخصیت خودش را دارد، اتاق نشیمن، اتاق غذاخوری، اتاق خواب و … هرکدام دارای تم مخصوص به خود هستند و با توجه به عملکردشان طراحی شدهاند. هر طرف را نگاه کنید سرشار از تزئینات و پیچیدگی است، از ستونهای مرمری گرفته تا فرشهای گرانقیمت، کاغذ دیواریهای چشمگیر، لوسترهای عظیم و مبلمان و تندیسهای خیرهکننده همه و همه زیبا و باشکوهند و اصلا این شلوغی و جزئیات زیاد یکی از شاخصههای سبک کلاسیک انگلیسی به شمار میرود. بله! جرج ششم در چنین عمارتی زندگی میکند اما یک لکنت زبان ساده توانسته است امید زندگی را از او بگیرد و احساس سرخوردگی ناشی از آن امید پادشاهی کردن را از شاهزاده برباید. شاید یکی از بزرگترین پیامهای این فیلم به مایِ مخاطب این باشد: قدرت کلام بسیار زیاد است. سیاستمدار حتی اگر بسیار هم نالایق و بیکفایت باشد باید لااقل سخنران خوبی باشد! کما اینکه در سکانسی از فیلم در حالی که هیتلر در حال قرائت یک سخنرانی پرحرارت است شاهزاده از پدرش میپرسد که: او چه میگوید؟ و پدر پاسخ میدهد که: نمیدانم! این سکانس یکی از زیباترین کنایههای فیلم به ناآگاهی مردم و تحت تاثیر قرار گرفتن آنها از یک سخنرانی خوب است.
مشاهده بیشتر
در مقابل دومین لوکیشن مهم و تاثیرگذاری که در این فیلم وجود دارد اینجاست. این اتاق همان جایی است که جرج ششم به آن وارد میشود و اولین چراغ درهمآمیختگی و رفاقت او با معالجش در این مکان روشن میشود. احتمالا با دیدن کهنگی و هیبت پوسیده و رنگ و رو رفته اتاق از خود میپرسید که: پسر پادشاه قرار است به چنین مکان ناشایستی پا بگذارد و روی این کاناپه پاره و پوسیده بنشیند؟ آیا در این اتاق که همه چیز آشفته و فرسوده به نظر میرسد قرار است اتفاقات خوبی رخ بدهد؟ لیونل اصول و قوانین خاص خودش را دارد، او در همین اتاق همه مراجعینش را معالجه میکند، از نظر لیونل داشتن منشی و رسیدگی و توجه به دکور اتاق تشریفات و حواشی است، آنچه که مهم است دانش و تاثیرگذاری خواهد بود. برای او مهم نیست که مبل اتاق پاره است و فرشها مستعمل و کثیفند یا دیوارها از شدت پوسیدگی ممکن است هر لحظه فرو بریزند، آنچه که لیونل به آن اهمیت میدهد این است که جورج ششم برای تغییر و تحول در قدم اول از کاخ باکینگهام خارج شود و کمی از مقام پسر پادشاه بودن پایین بیاید و برای دقایقی هم که شده تبدیل به یک آدم عادی شود. تناقض بصری و روبروی هم قرار گرفتن جلال و جبروت عمارت پادشاهی با این اتاق قدیمی و زهوار دررفته ذهن بیننده را درگیر میکند و طراح صحنه در نشان دادن این فاصله ظاهری و اجتماعی بسیار خوب و حرفهای عمل کرده است.
نورپردازی و تم کلی اتاق حالتی تاریک و رخوتانگیز را به بیننده منتقل میکند. روی تمام میزها و تقریبا در هر گوشه و کناری قاب عکسهای خانوادگی لیونل به چشم میخورد و همین مساله اهمیت و علاقه او به جمع کوچک خانوادهاش را به ما میرساند. کتابخانه لیونل نشان از این دارد که اگرچه او دکتر نیست و کار خود را به صورت تجربی فرا گرفته، اما مرد کتابخوان و بامطالعهای است، او به تئاتر علاقه زیادی دارد و رویای جوانی او اجرای تئاتر روی صحنه است و در سکانسهایی از فیلم بخشی از نمایشنامه هملت اثر شکسپیر را برای بیننده اجرا میکند. همین علاقه او به ادبیات و هنر لطافت روحی و شخصیت منعطف لیونل را به مای مخاطب میرساند. ناگفته نماند که این فیلم در سال 2010 ساخته شده و زمان فیلم متعلق به تقریبا صد سال پیش است. تلفن قدیمی، ماشین تحریر، گرامافون، چراغ والوری که اتاق با آن گرم میشود و بسیاری از جزئیات صحنه این حس و حال قدیمی بودن را به خوبی القا میکند. لیونل در زندگی خود به هیچ قید و بندی پایبند نیست و برخلاف اصول و نظم خانواده سلطنتی، در زندگی لیونل هیچگونه اصولی به چشم نمیخورد. برای او مهم این است که بتواند زندگی شاهزاده را تغییر بدهد. نکته جالب فیلم اینجاست که در پایان فیلم وقتی جرج ششم بالاخره موفق میشود که بر لکنت زبان خود غلبه کند و نطق مهمی را برای مردم کشورش بخواند، متنی را قرائت میکند و به مردم میگوید که جنگ جهانی دوم آغاز خواهد شد و جالبتر اینجاست که خود و اطرافیانش نه تنها ناراحت نیستند، بلکه بابت تسلط و قدرت کلام برتی بسیار هم خوشحالند!
همچنین در چیدانه بخوانید: