اگر فیلمدکورهای هر هفته چیدانه را دنبال کرده باشید حتما دیدهاید و خواندهاید که در بسیاری از مقالات از جنبههای مختلفی درمورد فضای زندانها و شکنجهگاهها صحبت کردهایم و صحنههای زیادی از فیلمهای مختلف ایرانی و خارجی را در چنین اتمسفری با هم دیدهایم. در مقاله این هفته به سراغ یکی از فیلم کرهای «وقتی که آن روز فرا برسد» که در سال 1397 در جشنواره فیلمهای کرهای در ایران نیز به اکران درآمد رفتهایم تا فضا و لوکیشنهای فیلم را از لحاظ معمارانه بیشتر بررسی کنیم. با ما همراه باشید.
در سال 1987 کره جنوبی توسط یک دولت نظامی اداره میشد، دولتی که سرلوحه حکومت خود را بر پایه دروغ، خشونت، سرکوب و خونریزی بنا نهاده بود. فیلم درمورد دانشجویی 22 ساله است که زیر شکنجههای وحشیانه پلیس کره به قتل میرسد. مقامات دولتی برای سرپوش گذاشتن به مرگ دانشجو جسد او را میسوزانند و خانواده او را بازداشت میکنند. تمام مقامات عالیرتبه کشوری برای آن که این خبر به بیرون درز نکند بسیج میشوند و دروغهای ریز و درشتی را به خورد مردم بیخبر و ناآگاه جامعه میدهند. اما خبرنگاری از حقیقت مطلع میشود و آن را منتشر میکند، و آنجاست که خشم عمومی فوران کرده و اعتراضات گستردهای شکل میگیرد. این فیلم بر اساس یک داستان واقعی ساخته شده است و جالب است بدانید که این جنبش اعتراضی توانست رژیم نظام دووهوان (رییس جمهور وقت کره جنوبی) را به زیر بکشد. او که نظامی دیکتاتوری برپا کرده بود پس از آن انقلاب به دلیل نقش داشتن در قتل عام مردمی توسط همان مردم به دار آویخته شد. دولت کره جنوبی پس از آن اتفاق و در پی اعتراضات سراسری و آرام کردن خشم عمومی تصمیم گرفت جهت برگزیدن ریاست جمهوری دست به تصویب قانون انتخابات مردمی بزند.
بیشتر فضای فیلم در حال و هوای زندان و ادارات پلیس و فضاهای رسمی و بازداشتگاههای ضدخرابکاری میچرخد. حالت نمور و پوسیده فضای داخلی ساختمان و تاریکی و خوف اتاقهای شکنجه ناخودآگاه استرس و وحشت را به جان مخاطب میاندازد، وحشت از اتفاقاتی که پشت این دربهای سرد آهنی میافتد و خونهایی که در مسیر رسیدن به حقیقت و آزادی ریخته میشود. در همه جای دنیا زندانها را از مصالحی مانند آجر و سیمان میسازند که هم زود ساخته میشود و هم مقاومت بالایی دارد تا احتمال فرار زندانیان از آن فضا را به حداقل برساند.
«سرپرست پارک» که تمامی این اعمال وحشیانه و مجازاتهای غیرانسانی علیه معترضان به دستور او اتفاق میافتد در این اتاق تاریک که پر از فیلم و نوار و دستگاههای شنود است شاهد آزارهای بدنی و روانی دانشجوی سیاسی داستان است تا مگر سربازان او بتوانند زیر شکنجه از متهم اعتراف بگیرند. اتاق در سکوت و آرامش و نظم مناسبی به سر میبرد و در یک نگاه همه چیز سر جای خودش قرار دارد و به ظاهر مرتب و بسامان است و این تناقض و در کنار هم قرار گرفتن صحنههای شکنجه و آرامش در یک قاب برای مخاطب تاملبرانگیز است، گویی این آرامش میخواهد به ما القا کند که این جنایتها هرگز اتفاق نیفتاده و سرپوش گشادی بر فجایع دردناک این زندان گذاشتهاند. حتی در طی داستان نیز میبینیم که تا اواخر فیلم همه چیز در شهر عادی است و زندگی روزمره مردم روی روال طبیعی خود پیش میرود، اما ناگهان با کنار رفتن پردهها و روشن شدن حقایق مردم به خیابانها میآیند و نیروهای سرکوبگر صف به صف جلوی آنان میایستند و شور انقلابی شکل میگیرد، انقلابی که منجر به مرگ نظام دیکتاتوری کره جنوبی میشود. صحنههایی که در فیلم میبینیم مصداق همان جمله معروف فیلسوف آلمانی است که میگوید: «در نظامهای دیکتاتوری تا 15 دقیقه قبل از فروپاشی همه چیز خوب به نظر میرسد!».
مشاهده بیشتر
شاید برایتان جالب باشد که به طور معمول فضای زندان و بالاخص فضاهای خصوصیتر مانند شکنجهگاهها ار لحاظ معماری به گونهای ساخته میشوند که وقتی شما در آن فریاد بزنید به هیچ وجه صدا و پژواک آن به بیرون از ساختمان درز نمیکند و اگر کسی سالیان سال در یک زندان حضور داشته باشد صدای او به هیچکس نخواهد رسید، اما نکته اینجاست که به همان اندازه که صدا از آن فضا خارج نمیشود بازتاب فریادهای دردناک زندانیان در محیط بسته خود زندان میپیچد و این موضوع موجب ترسیدن و تضعیف روحیه سایر افراد میشود.
بعد از تلاشهای زیاد مقامات کشوری کره جنوبی برای این که قتل دانشجوی معترض در سکوت کامل خبری بماند ناگهان اخبار و حقایق به کلیسا میرسد و پدر روحانی تمام واقعیت را به گوش مردم سرزمین میرساند. صحنهها و قاببندیهایی که در کلیسا نمایش داده میشود بسیار جالب و حرفهای است. به عنوان مثال در یکی از سکانسها میبینیم که نور از پنجره کلیسا به فضا وارد میشود. این صحنه استعاری جذاب که تصویری از عیسی مسیح روی صلیب بر شیشه پنجره حک شده و از لابلای آن نور وارد میشود نشان از آن دارد که برخلاف رژیم دیکتاتور و سرکوبگر کشور که برای کشتن حقیقت و آزادی و به نام قانون شهر را به میدان جنگ تبدیل کرده و از هر ظلم و خشونتی فروگذار نمیکند، کلیسا و مذهب و معنویت همواره طرفدار حقیقت و روشنی بودهاند. همچنین در صحنهای دیگر صلیب افراشته کلیسا را میبینیم که ابرهای سیاه را کنار زده و پرتوهای نور را به شهر میتاباند.
احتمالا برایتان جالب است بدانید که در معماری کلیساها دیوارها ضخیم طراحی میشوند و گشودگیها و پنجرههای کوچک با نقوش زیبا و شاعرانه تنها ورودیهایی هستند که نور از آنجا وارد فضای کلیسا شود. اگر تابحال به یکی از کلیساهای شهرتان سر زده باشید حتما از تماشای نقاشیهای فاخر و ستونهای تراشخورده مجلل و تزئینات و تشریفات زیبای آن شگفتزده شدهاید. در طراحی کلیسا معمار پاسخگوی درخواست بسیار مهمی است: ایجاد یک فضای روحانی، زیبا و شاعرانه که حس پناهگاه بودن و صلح و امنیت را به افراد حاضر در کلیسا القا کند. اینها همان چیزهایی هستند که در فضای کلیسای فیلم «وقتی آن روز فرا برسد» نیز میبینیم. این فضا را با فضای مخوف زندان مقایسه کنید، چه تفاوتهایی احساس میکنید؟
همچنین در چیدانه بخوانید: