اگر فیلمدکورهای قبلی چیدانه را دنبال کرده باشید حتما دیدهاید که تابحال چندین بار به مساله اهمیت طراحی صحنه در دیده شدن یک اثر فاخر سینمایی پرداختهایم. درواقع تیم طراحی صحنه به همان اندازه میتواند روی ذهن، باور و تصویرسازیهای مخاطب تاثیرگذار باشد که نویسنده با فیلمنامه و بازیگران با بازی خود میتوانند بیننده را روی صندلی سینما میخکوب کنند. در فیلم دکور این هفته به سراغ آخرین اثر کمال تبریزی رفتهایم تا طراحی صحنه آن را بیشتر بررسی کنیم. در ادامه با تحلیل فیلم «ما همه با هم هستیم» از نگاه معمارانه با ما همراه باشید.
ما همه با هم هستیم، فیلمی ایرانی در ژانر کمدی سیاه، به کارگردانی کمال تبریزی و محصول سال 1398 است. این فیلم در ابتدا ولشدگان نام داشت، سپس به ما همه با هم نیستیم تغییر نام پیدا کرد و در نهایت نام «ما همه با هم هستیم» برای آن انتخاب شد. کمال تبریزی که پس از ساختن فیلم موفق مارمولک به یک کارگردان کمدی-سیاسی تبدیل شد با ساختن مارموز و ما همه با هم هستیم سعی کرد آن مسیر را ادامه بدهد، هرچند هیچکدام از این فیلمها محبوبیت مارمولک را به دست نیاوردند. تبریزی در این فیلم سعی میکند داستان را در قالب دیالوگها و تیپهای سمبلیک و طعنهزننده پیش ببرد و در عین چاشنی کردن مفاهیم سیاسی به بدنه داستان، موقعیتهای طنز و بامزه خلق کند.
تمام فیلم در همین یک جمله خلاصه میشود: جامعهای ناامید که میخواهد بمیرد، اما یکهو کسی از راه میرسد و از آنها میخواهد که باشند و ادامه بدهند. کارگردانی که سازنده فیلمهای خشن و ناامیدکننده است، طرفدار محیط زیستی که به طرز مذبوحانهای تلاش میکند تا با مرگ بشریت به محیط زیست کمک کند، پزشکی که جان انسانهای زیادی را به بازی گرفته است، معلمی که دانشآموزهایش را به باد تحقیر و توهین میگیرد، دختری که سوژه فیلمهای غیراخلاقی شده است و … همه و همه آدمهای این جامعه شکستخورده هستند. آنها طی اتفاقاتی سوار یک هواپیما میشوند تا به یک مرگ دستهجمعی تن بدهند، اما در این میان یک نفر اشتباهی وارد هواپیما شده و همه معادلات را بر هم میزند. علی حاجتی (پژمان جمشیدی) تنها امیدوار این جمع است که هنوز از زندگیاش سیر نشده و همه زورش را میزند تا به مسافران دیگر انگیزه بدهد. در این میان از هیچ وعده و وعید و راست و دروغی دریغ نمیکند تا مسافران را از این خودکشی جمعی منصرف کند. او قهرمان فیلم است، کسی که دیگران را به سمت امید و زندگی هل میدهد تا با ایجاد اتحاد و همدلی بتواند یک سفر بیبازگشت را به زندگی تبدیل کند.
ما همه با هم هستیم در یک فضای تار و کدر آغاز میشود، فضایی که با گریم لیلا حاتمی که شبیه عروس مردگان شده تکمیل میشود و تا انتهای فیلم نمیدانیم این فضای بیمکان و بیزمان کجاست. اینجا دادگاهی است که در آن از سرنشینان هواپیما بازجویی میشود. شاید مهمترین لوکیشنی که نیاز به طراحی فکرشده داشته باشد و طراح صحنه باید تمام زورش را برای به چشم آمدن آن بزند همین دادگاه است. جایی که مهران مدیری به عنوان کسی که در راس امور نشسته و دائما در حال بخور بخور و تفریح کردن است سرنشینان را یکی یکی روی صندلی بازجویی مینشاند و از آنها سوال میپرسد، سپس صحت حرفشان را با یک دستگاه دروغسنج فانتزی بررسی میکند.
او سعی میکند همه را از زیر تیغ بازپرسیهای خفقانآور خود رد کند، آن هم در این فضای شلوغ و پرجزئیات که هم ذهن و چشم مخاطب را درگیر میکند و هم آنقدر تاریک و گیجکننده به نظر میرسد که با حال و هوای ناامیدکننده فیلم مناسبت خوبی پیدا کرده است. در گوشه و کنار این اتاق بازجویی چشممان به وسایلی مانند تلسکوپ، دوربین شکاری، ذرهبین، لنزهای بزرگ و خرت و پرتهای دیگری میخورد که برای رصد کردن به کار میآیند، در یک موقعیت استعاری برای رویت کردن دقیق چیزهایی که به راحتی دیده نمیشوند!
طراح صحنه سعی کرده است با قرار دادن وسایلی مانند تلفن، رادیو، دستگاههای شنود، وسایل فنی غولپیکر، جعبههای فلزی بزرگ، در و دیوار و پنجرههای آهنی و قرار دادن دو سردوش بر شانههای مهران مدیری فضایی خشن و امنیتی ایجاد کند، شاید یک اتاق بازجویی دقیقا همانی نباشد که کمال تبریزی برای ما تصویر کرده، اما میتواند همان احساس ترس را برانگیزد و تاحدی این محیط سورئال را که انگار متعلق به دنیای واقعی نیست برای بیننده باورپذیر کند.
در این اتاق خفه و تاریک هرچقدر چشم میچرخانیم فقط اسباب و وسایل کهنه و آنتیک میبینیم، از میز و صندلی گرفته تا انواع و اقسام خنزر پنزرها، گویی که طراح صحنه عمیقا اعتقاد دارد که برای اینکه این فضای بیروح هیچرقمه به دل مخاطب ننشیند هیچ راهی وجود ندارد جز اینکه در استفاده از آهنآلات و وسایل آهنی و فلزی زنگزده و پوسیده و درب و داغان زیادهروی کند. این وسایل به بینندهها خشونتی را که در این اتاق در حال روی دادن است گوشزد میکند.
هرکدام از سرنشینان روی این میز پرونده دارند و برای بازجویی از تک تک آنها اتاق یکجور خاصی چیده شده، مثلا برای تازه عروس و داماد در گوشه و کنار اتاق شمع روشن کردهاند و بازجویی آنها در یک فضای تاریک و نسبتا شاعرانه و با بگومگوهای زمخت و پرخاشگرانه انجام میگیرد، و یا بازپرس درحالی که سیگار پشت سیگار روشن میکند و اتاق در دود غرق شده درحال بازجویی از دختری است که بشدت طرفدار محیط زیست است. این تیپ ضدیتها که بین مردم نمادین و مسئولین نمادین شکل گرفته در بعضی سکانسها خیلی گلدرشت است و به چشم میآید. در نهایت و در سکانس آخر وقتی تیتراژ دارد میرود بازجو آقای گلزار را بدون اینکه مرتکب گناه یا اشتباهی شده باشد رها نمیکند و در همان فضای سرد و تاریک در کنار خود نگه میدارد، چون بقول خودش میترسد تنها بماند!
کمال تبریزی در این فیلم به مخاطب میگوید وقتی امید، شجاعت، اتحاد و همدلی تکثیر شوند تمام ناممکنها ممکن خواهد شد. در سکانس طلایی فیلم وقتی هواپیما در حال سقوط است خلبان میکروفن را برمیدارد و میگوید:
«با اینکه ما جلیقه نجات نداریم، ماسک اکسیژن نداریم، و حتی چرخ نداریم، ولی همدیگه رو داریم.
پس نترسید، نترسید، ما همه با هم هستیم…»
اگر همین یک خط دیالوگ را بتوانیم عصارهای از فیلم تبریزی بدانیم باید بگوییم که فیلم رسالت خودش را انجام داده است. کما این که تیم طراحی صحنه نیز توانسته فضای قابل قبولی را برای نزدیک شدن بیننده به حال و هوای داستان برقرار کند.
همچنین در چیدانه بخوانید: