اگر شما هم دنبالکننده فیلمدکور هفتگی چیدانه باشید تا امروز با طیف وسیعی از دکوراسیونها آشنا شدهاید. یکی از این سبکهای محبوب و اصیل که نماینده فرهنگ بومی هر منطقه است سبک روستیک است که در سینمای ما به اشکال مختلف به تصویر کشیده شده است. «درخت گردو» فیلمی به کارگردانی محمدحسین مهدویان است که قصه خود را در دل روستایی از توابع سردشت آذربایجان غربی آغاز میکند و خانههای روستایی زیبایی را برای مخاطبان خود به تصویر میکشد. با ما همراه باشید تا با هم به اطلاعات بیشتری از این سبک دکوراسیون دست پیدا کنیم.
.jabeh_embed_frame{position:relative; overflow: hidden; padding-top: 56.25%;} .jabeh_embed_frame iframe {position:absolute;top:0;left:0;width:100%; height:100%;border:none; min-height: 100% !important;}
درخت گردو مخاطب را که ما باشیم با خود میبرد به زمانی که سردشت و اهالی مظلومش گرفتار بمباران شیمیایی رژیم صدام شدند، فاجعهای تاریخی که سرنوشت بسیاری از انسانها را برای همیشه تغییر داد. اساس داستان درخت گردو بر پایه واقعیت بنا شده و ما قصه تلخ زندگی شخصی به نام قادر مولانپور را میشنویم که نقش آن را پیمان معادی به زیبایی و ظرافت هرچه تمامتر ایفا کرده است.
کارگردان
طراح صحنه
مشاهده بیشتر
بازیگران
این درخت ستبر گردو در سکانسهای متعددی از فیلم حضور دارد، کودکان قادر زیر این درخت بازی میکردند، زیر این درخت شیمیایی شدند و زیر همین درخت نیز دفن شدند. روستای رش هرمه در حوالی سردشت که محل زندگی قادر و خانوادهاش بود در آذربایجان غربی واقع شده که منطقهای کوهستانی و سرد است. خانههای ساخته شده از سنگ و صخره در این روستا به همین دلیل است که از ساکنان خود در برابر بارشهای سنگین و استخوانسوز محافظت کند. قادر کارگر است و خانه او یک خانه ساده روستایی اما گرم و صمیمی است.
شاید تنها وسیله نسبتا تجملاتی که میتوانیم در این خانه پیدا کنیم یک دوربین قدیمی عکاسی است که زحمت قاب عکسهای خانوادگی را کشیده، قابهایی که در سکانسهای مختلف دوربین روی آنها زوم میکند و میزان حرارت، صمیمیت و وابستگی بین اعضای این خانواده را به مای بیننده نشان میدهد. دار قالی گوشه اتاق متعلق به مریم است که پا به پای مرد خود کار میکند و به هر دری میزند تا فرزندانش حسرت به دل زندگی نکنند. این همراهی دلسوزانه میان این زن و مرد در جایجای فیلم و به شکلهای مختلف به تصویر کشیده میشود.
این خانه نقلی و روستیک پیوندی نزدیک و آشتیگونه با طبیعت دارد و این مساله در نمای سنگی، سقف چوبی و دیوارهای کاهگلی آن ملموس است. فانوسها و شمعدانیهایی که در گوشه و کنار خانه دیده میشوند وظیفه روشن کردن این خانه را به دوش میکشند و حس و حال یک فضای روستایی و سنتی را به ما القا میکنند. در یک سمت اتاق گهوارهای کوچک به چشم میخورد که استقبال و انتظار شیرین پدر و مادر برای آمدن فرزند جدیدشان را مژده میدهد. جاجیمها و رواندازهای پوسیده و رنگ و رو رفتهای که کف خانه را مفروش کردهاند نشان از کمتوانی مالی این خانواده دارد، اما با این وجود قادر و مریم صاحب خانوادهای شاد و خانهای گرم هستند.
در سکانسی از فیلم قادر پس از به خاک سپردن فرزندانش به خانه برمیگردد و به سراغ صندوقچهای قدیمی میرود. این صندوقچه که تقریبا همه ما یکی از آنها را در خانه قدیمی مادربزرگهایمان دیدهایم و به یاد میآوریم برای قادر بسیار ارزشمند است، زیرا گنجینهای از خاطرات شیرین گذشته را در دل خود جای داده، خاطراتی که یادآوری آنها برای هر پدر داغدیدهای بسیار دردناک و تحملناپذیر است.
زمان بمباران شیمیایی سردشت و آن هنگام که آن دود نارنجیرنگ کشنده در سرتاسر شهر پراکنده شد هیچکس نمیدانست چگونه باید با این اتفاق رفتار کند، زیرا سردشت اولین شهر در دنیا بود که مورد هدف سلاح شیمیایی قرار گرفت. بیمارستانها آمادگی مقابله با این آلودگی را نداشتند و دانش کافی برای درمان بیماران شیمیایی وجود نداشت. به همین خاطر در ساعتها و روزهای ابتدایی پزشکها، پرستاران، پرسنل بیمارستان و حتی خود مردم کاملا دستپاچه و سردرگم بودند. این آشفتگی و هرج و مرج را محمدحسین مهدویان در درخت گردو خوب از آب درآورده است.
مردم ابتدا به بیمارستان امام خمینی سردشت هجوم میبرند، تعداد آنها به حدی بالاست که در هر گوشه و کنار بیمارستان چند شیمیایی با تاولهای بزرگ و صورت و بدن زخمی دراز کشیده، محوطه بیمارستان پر از مریض است و صدای سرفههای مکرر کودکان و پدر و مادرها از هر طرف به گوش میرسد. هیچ امکاناتی برای درمان وجود ندارد و حتی فضای بیمارستان با چراغهای نفتی و فانوسهای متعدد روشن است. پس از مدت کوتاهی بیماران شیمیایی به سالن تربیت بدنی سردشت منتقل میشوند تا هم بیماران دیگر را آلوده نکنند و هم فضای بیشتر و منظمتری برای رسیدگی در اختیار داشته باشند. سپس بدحالها به تهران منتقل میشوند تا با امکانات بیشتری به آنها رسیدگی شود. طراحی صحنه و قاببندیها طوری انتخاب شدهاند که هر لحظهای که میگذرد بیننده خیال میکند که اوضاع رو به بهبود و سرو سامان یافتن است، اما غافل از آن که قرار است برای خانواده قادر اتفاقات بسیار تلختری رقم بخورد.
در بخشهای پایانی فیلم حضور قادر در دادگاه لاهه را برای خونخواهی کردهای کشتهشده در فاجعه جنایتبار بمباران سردشت میبینیم. دادگاه و به طور کل ساختمانهای قضایی از لحاظ معماری بسیار پراهمیت هستند و طراحی آنها باید به گونهای باشد که آرامش خاطر را به مراجع منتقل کرده و تنش و استرس جاری در فضا را تا حد امکان خنثی کند، زیرا هرکسی که در این اتاق حضور دارد آمده است تا از حقوق خود دفاع کند. بسیاری از آنها آسیبدیده، بیمار، رنجور یا پرخاشگر هستند و نوع طراحی نباید به گونهای باشد که احساسات ناخوشایند و منفی را در حضار تقویت کند، درواقع نور، رنگ، تزئینات، تناسب هندسی، تطابق فضاها و … همگی باید به این هدف کمک کنند. قادر در سال 1386 در جایگاه دادگاه لاهه میایستد و شروع به تعریف داستان زندگی خود و اتفاقاتی که بر او و خانوادهاش گذشته است میکند. در پایان وقتی مسئولان امیدواری قادر را برای بازگشتن دخترش ژینا (به معنای زندگی) ستایش میکنند میگوید: «ما کوردها اگه امیدمان را از دست میدادیم تا حالا از بین رفته بودیم».
نام قادر مولانپور برای بسیاری از کردها آشناست. او تنها حقخواه خانوادهاش نبود، بلکه از حقوق تمام افراد کشتهشده و کسانی که پس از 35 سال همنشینی با تاول و خردل هنوز هم دچار آسیبهای جسمی و روانی جبرانناپذیری هستند دفاع کرد، آن هم در دنیایی که در آن چیزی به نام حقوق بشر دیگر معنا و مفهومی ندارد. در جمعبندی پایانی میتوانیم بگوییم که درخت گردو از لحاظ درآوردن تهران قدیم، فیلمبرداری در مناطق روستایی در زمان جنگ و به طور کلی طراحی صحنه و لباس در جایگاه مطلوبی قرار دارد.