در سینمای کشور ما فیلمهای خوبی که در ژانر کمدی-سیاسی ساخته شدهاند از تعداد انگشتان دست فراتر نمیروند. شاید اولین فیلمی که در این ژانر خیلی سر و صدا کرد و دیالوگهای آن هنوز هم در فضای مجازی دست به دست میچرخد فیلم مارمولک باشد که کمال تبریزی به کمک پیمان قاسمخانی توانستند شخصیت طنز و سیاسیگونه رضا مثقالی را به تصویر بکشند. تبریزی پس از این که پا به این عرصه گذاشت چندی پیش فیلمی را اکران کرد که گویی دنبالهروی داستان فیلم مارمولک بود و نام آن را مارموز گذاشت تا اسامی این دو فیلم نیز به همدیگر نزدیک باشند. او در نوشتن فیلمنامه مارموز این بار از آیدین سیار سریع کمک گرفت که برای کاربران فضای مجازی نامی آشنا و محبوب به شمار میآید. در فیلم دکور این هفته از چیدانه به سراغ طراحی صحنه فیلم «مارموز» رفتهایم تا جزئیات ان را بررسی کنیم. با ما همراه باشید.
فیلم مارموز به کارگردانی کمال تبریزی و محصول سال 1396 است. این فیلم در ابتدای امر با نام «خودسر» معرفی شد اما احتمالا به دلیل همسو بودن با مارمولک نام آن به مارموز تغییر یافت. فیلم حال و هوایی سیاسی دارد و تقریبا تمام شخصیتها الهام گرفته از بدنه دولت هستند. شخصیت اول فیلم یعنی قدرت صمدی (با بازی حامد بهداد) نماینده حزب دلواپسان جامعه است. شخصیتپردازی هوشمندانه آیدین از یک شخصیت جنجالی مانند قدرت تقریبا برای همه ما آشناست.
مارموز مانند مارمولک یک برگ برنده دارد و آن هم بازی قدرتمند و روان حامد بهداد است. در مارمولک تمام بار طنز فیلم بر دوش پرویز پرستویی بود و در مارموز نیز بهداد این بار را به دوش میکشد. مارموز از تیغ سانسور در امان ماند و حتی اولین اکرانش را با حضور «جواد ظریف» آغاز کرد.
مارموز داستان زندگی مردی خشن و کلهشق به نام قدرت صمدی است که جنون قدرت و شهرت دارد. او از طبقات پایین جامعه است و آرزو دارد یک روز در صحن علنی مجلس سخنرانی کند. قدرت و رفقایش چماق به دستانِ آتش به اختیاری هستند که خودسرانه به اینور و آنور میروند تا دیگران را با ضرب و زور و خشونت ارشاد کنند. یک روز زمانی که قدرت و نوچههایش به یک سالن کنسرت میروند تا آنجا را از جمعیت خالی کنند بمبی در سالن میترکد و قدرت صمدی ناگهان از یک لات آسمانجل به ناجی ملت تبدیل میشود. او در بازی قدرتهای سیاسی میشود و در مواجهه با جریانات مختلف موقعیتهای طنز خلق میکند.
مشاهده بیشتر
کارگردان
تهیهکننده
نویسنده
طراح صحنه
بازیگران
در سکانس اول بیننده وارد صحن خیالی قدرت صمدی شده و با سخنرانی صریح و غرای او مواجه میشود. وقتی کمی از صحنه فاصله میگیریم متوجه میشویم که قدرت این تریبون فانتزی را برای خودش درست کرده تا با آن علامت دست معروفش که شبیه نوک مرغ است خطابههایی تاثیرگذار را اجرا کند. اصلا قدرت صمدی کیست؟ چرا سودای نماینده مجلس شدن را در سر دارد؟ در بخش کوتاهی از قصه کمال تبریزی دلیل این گرایش را ماجراهای عاطفی دانشگاهی عنوان میکند اما این مساله خیلی سرسری است و احتمالا نمیتواند بیننده را قانع کند. همانطور که از اسم این کاراکتر برمیآید قدرت صمدی به دنبال قدرت است و برای رسیدن به آن از هیچ کاری دریغ نمیکند. او سعی میکند در ظاهر خودش را قدرتمند، باهوش، سیاستمدار و دولتمرد جلوه بدهد اما حقیقت این است که قدرت واقعی با آن همه اهن و تلپ در این آلونک زندگی میکند.
در بسیاری از سکانسها قدرت را از این زاویه و در این اتاقک کوچک و کثیف و بهمریخته میبینیم. کارگردان سعی میکند شخصیت جعلی و ساختگی قدرت را با نمایش دادن دو وجه به مای مخاطب نشان بدهد: یک وجه، قدرت کت و شلواری و اتوکشیده و عصا قورتداده با بیان قلمبه سلمبه است و وجه دیگر قدرت داخل خانه است که وقتی با آن لحن چاله میدانیاش زبان باز میکند ناگهان ابهتش فرو میریزد. در فیلم میبینیم که قدرت صمدی دانشگاهرفته و تحصیلکرده است، پس بیسوادی و خشکاندیش بودن او ارتباطی به مدرک دانشگاهیاش ندارد. او برای خشونت و تندرو بودن انگیزه دارد و آن به دست آوردن قدرت است. همانطور که در صحنههای مختلف میبینیم سرتاسر فضای کوچک خانه قدرت را کتابخانههای بزرگ و متعدد اشغال کرده است. قدرت نمادی از قشر مذهبی تندرو و افراطی است که با وجود مطالعه زیاد (و شاید هم ظاهرسازی و ادای کتابخوانها را درآوردن) هنوز هم فهم درستی از اصول ندارد.
وجود لوازم فلزی مانند کتابخانهها، کمدها و کشوها، نردهها و اسباب و اثاثیه و بیرنگ بودن خانه یک فضای خشک و ناراحت را ایجاد کرده که با شخصیت خشک و بیانعطاف قدرت بیارتباط نیست. در گوشه و کنار خانه آلات و ادوات موسیقی هم دیده میشود که در اواخر فیلم متوجه میشویم صاحب همه اینها قدرت است و زمانی او نوازنده موسیقی بوده، اما بنا بر مصلحت این کار را کنار گذاشته زیرا در قاموس تندروها و افراطیها موسیقی حرام و نامشروع است! یک مرغ هم همیشه در وسط صحنهها در حال جست و خیز است که ما هنوز هم نمیدانیم نقش اصلی آن در فیلم چیست و کارکردی نمادین دارد یا نه؟ خود تبریزی اذعان کرده است که وجود یک مرغ در این خانه نشان میدهد که در این بلبشو و شلوغی هنوز هم زندگی و حیات در جریان است. اما چرا مرغ؟ نمیدانیم!
وثوق و میترا که در دوران دانشجویی در کمپ لیبرالها فعالیت میکردند و عشق آتشینی بین آنها جریان داشت سرانجام ازدواج میکنند و به این خانه و زندگی میرسند. هرچند در حال حاضر از زندگی خود رضایت چندانی ندارند و در صحنههای مختلف این دو نقش دائما در حال توهین و طعنهپرانی به همدیگر هستند. وثوق که سردبیر روزنامه قرمزها (دلواپسان) است ریش مصنوعی دارد، در منزل نوشیدنی الکلی میخورد، پیشینه روشنفکری دارد اما زبان گویای تندروهاست. خانه لوکس و مدرن او نشان از این دارد که در تمام این سالها با دورویی و تظاهر توانسته مال و منالی به هم بزند و از آب گلآلود سیاست ماهی بگیرد. ظاهر تاریک و کمنور خانه نشان از اختلافات و روابط تیره بین این زن و مرد دارد.
«مارموز» به جای پرداختن به نقدهای سیاسی در چارچوب سینما با سونامی بزرگی از شعارها و ارجاعات پررنگ به اتفاقات سالهای اخیر داستان خود را پیش میبرد. گریم عجیب حامد بهداد سعی کرده است مثلا حرف مردم را بزند. درحالی که تلاشهای بازیگران زیر آوار ضعفهای «مارموز» مدفون شده است، با این همه به لحاظ فنی میتوانیم از طراحی صحنه فیلم به عنوان نکته مثبت این اثر یاد کنیم.
همچنین در چیدانه بخوانید: