اجازه بدهید در همین جمله اول بگویم که خانه پدری فیلمی برای نسلهاست. شاید با تماشا کردن چند دقیقه اول فیلم تصور کنید که مسائلی مانند ناموسپرستی افراطی و زنستیزی متعلق به چند دهه قبل است و در دوران ناآگاهی و جاهلیت مردم رخ میداده، اما با اتفاقات تلخ چند وقت اخیر کشورمان که بشدت ناامیدکننده و حزنآور است میبینیم که متاسفانه هنوز هم رد پاهایی از محدودیت زنان در جامعه ما دیده میشود،. به همین دلیل در فیلم دکور این هفته از چیدانه به سراغ فیلم ماندگار کیانوش عیاری یعنی «خانه پدری» رفتیم تا نگاهی دوباره به تاریخ خشونتهای خانگی علیه زنان داشته باشیم و فیلم را از نگاه معماری و دکوراسیون نیز بررسی کنیم. با ما همراه باشید.
.jabeh_embed_frame{position:relative; overflow: hidden; padding-top: 56.25%;} .jabeh_embed_frame iframe {position:absolute;top:0;left:0;width:100%; height:100%;border:none; min-height: 100% !important;}
فیلم «خانه پدری» که مردسالاری جاهلانه آن از نام فیلم هم مشهود است در سال 1389 به کارگردانی کیانوش عیاری ساخته شده است. او در فیلم فرهنگی را نشان میدهد که تمام خشونتها، دروغها و جنایتها در دل آن زاده میشود: فرهنگ زنستیزی! خشونت خانگی با زنان و قتلهای ناموسی ریشه در گذشته و تاریخ ما دارد و متعلق به زمانی است که عدهای از مردان با نام ناموسپرستی ظلم بینهایتی را به زنان روا میداشتند. هرچند تجربه ثابت کرده است که تاریخ همواره تکرار میشود و ظلم و خشونت شاید در لباسی دیگر باز هم به سراغ زنان و دختران ما بیاید.
شاید برایتان جالب باشد که بدانید یک فیلم دغدغهمند که سودای روایتگری و آگاهیبخشی دارد و با زبان سینما از حال و روزگار زنان جامعه حمایت میکند 4 سال پس از تولید و تنها یک روز در سینما فرصت اکران پیدا میکند و بلافاصله توقیف میشود. عیاری حاضر نبود خشونت موجود در فیلمنامه را کاهش بدهد و به همین دلیل در سال 1393 اجازه اکران از او گرفته شد. سپس در سال 1398 با حذف دو پلان خشونتبار، فیلم دوباره به اکران درآمد و این بار با دستور مستقیم دادستانی به یک هفته نکشیده دوباره توقیف شد! فیلمی که به دلیل پرداختن به موضوعی بکر و جنجالی میتوانست به یکی از بهترین آثار سینمای ایران تبدیل شود در نطفه خفه شد و روشنگری صادقانه کیانوش عیاری سیاهنمایی نام گرفت.
«خانه پدری» داستان یک خانواده سنتی را که در یک خانه قدیمی اتفاق میافتد، در پنج دوره تاریخی بازگو میکند. زمان میگذرد، سنتهای غلط جایشان را به فرهنگ صحیح میدهند، علم و آگاهی پیشرفت میکند اما ظالم به ظلم خود ادامه میدهد و نمیخواهد تغییری در باورهایش ایجاد کند. هرچند در پایانبندی طلایی و بینظیر فیلم زمانی که ظالم با حقیقت جنایتهایش مواجه میشود فرو میریزد، از درون میمیرد و نابود میشود.
مشاهده بیشتر
نویسنده، تهیهکننده و کارگردان
طراح صحنه
بازیگران
خانه یک خانواده متعصب و سنتی که در دهه 40 و 50 زندگی میکردند چه شکلی است؟ این خانههای همشکل و قیافه را انقدر در فیلمهای قدیمی ایرانی دیدهاید که حتما با معماری سنتی آن تا حدودی آشنایی دارید. آن قدیم و ندیمها که شهرها اینهمه بالا و پایین نداشتند و خانه فقرا و اغنیا در کنار هم بود از روی سر و وضع ظاهری خانه اصلا نمیشد حدس زد که صاحب آن پولدار است یا فقیر؟ چون تقریبا همه خانهها کاهگلی بودند و تمرکز معمارها بر روی فضای داخلی خانه بود. مثل خانه کبل حسن (مهران رجبی) در فیلم «خانه پدری» که وقتی از در دو لنگه چوبی آن میگذریم وارد یک دالان باریک و نیمهتاریک میشویم تا به حیاط درندشت و سرسبز آن برسیم.
دورتادور حیاط اتاقهای ریز و درشت قرار دارد که پنجرههایش با پردههای سفید پوشانده شدهاند تا نگاه نامحرم به زنان داخل اتاق نیفتد. لوازم و تزئینات آنتیک و قدیمی توی اتاق به همراه فرشهای لچک و ترنج قرمزرنگ و پشتیهای دستبافی که بانوی خانه در اتاق چیده است جمعا میشدند یک اتاق ایرانی. معماران قدیمی اتاقها را به صورت تابستانی و زمستانی میساختند، مثلا اتاقی که در سکانس خواستگاری فیلم نشان داده میشود زمستاننشین است و این را میشود از سقف کوتاه آن فهمید. اتاقهای زمستاننشین برای آن که زودتر و با هزینه کمتر گرم شوند کوچک و جمع و جور و کمارتفاع ساخته میشدند، درست برعکس اتاقهای تابستانی! در و دیوارهای اتاقها و درب و پنجرهها با رنگ آبی رنگآمیزی شدهاند تا فضای خانه و حیاط هرچه آرامشبخشتر به نظر بیاید، غافل از این که پشت این آرامش طوفانی سهمگین در راه است. حیاط زیباست، حوض آن پرآب و زلال است و مرغ و خروسها در باغچه گشت میزنند، اما آرامش و زیبایی حیاط خانه کبل حسن جعلی است و آدمهایی که آن بالا در خانه رفت و آمد دارند از راز قتل ناموسی کبل حسن و جنایت دفنشده در زیرزمین بیخبرند.
این زیرزمین آجری مرکز تمام خشونتهای اتفاقافتاده در این فیلم است. کارگردان بسیار ظریف و هوشمندانه این مکان را انتخاب کرده است، برای ظلم و بیرحمی نسبت به زنان و سپس پنهان کردن جنایتهایی که اتفاق افتاده چه مکانی بهتر از این دخمه تاریک؟ درواقع این زیرزمین نماد پنهانکاری در جامعه آن زمان است.
زیرزمین بیشتر شبیه به یک انباری مخوف است پر از فرشهای پاره و معیوب که به دست کبل حسن رفو میشود. به نظر میآید فرش ایرانی در فیلم استعارهای از سنتها و باورهای متعصبانه مردان ایرانی آن دهه است و رفو کردن آن به نوعی سرپوش گذاشتن بر خلاف و جنایت! کبل حسن و پسرش احتشام، به اسم ناموسپرستی و آبروداری دختر خانواده را به قتل رساندهاند، آن هم به اتهام جرمی که “شاید" مرتکب شده باشد.
فضای زیرزمین کاملا متناسب با وقایع تلخی که قرار است در آن رخ بدهد طراحی شده، فضایی سرد و خشن، آشفته و بهمریخته و پر از اسباب و وسایل کهنه و رنگ و رو رفته، مانند افکار پوسیده و نخنمای کبل حسن و پسرش. هرچند با گذشت نسلها ظاهر آن بهروزتر میشود اما باز هم سنگینی فضا نمیشکند. عیاری سعی کرده است از گوشه گوشه زیرزمین که تنها جای مانور دادن او در سرتاسر فیلم است به درستی استفاده کند. مثلا زمانی که فیلم از تاریخی به تاریخ دیگر میرود و کارگردان میخواهد سیر پیشرفت و دگردیسی عقیدتی خانواده و قدرت گرفتن زنان در طی چند دهه را به مای مخاطب نشان بدهد از یک قاب فوقالعاده استفاده میکند: تابی که از پشت کنگره پنجره زیرزمین میبینیم که دخترکان هر نسل روی آن تاب میخورند، بزرگ میشوند، وارد قصه میشوند، مورد ظلم قرار میگیرند و میروند پی کارشان! اما وقتی کبل حسن میمیرد و دختران آگاه و هوشیار نسل جدید از این خاندان روی کار میآیند در پایان فیلم از همین کنگره یک تاب شکسته و خالی و بیتحرک را میبینیم که دیگر هیچ دختری حاضر نشده روی آن بنشیند! این یعنی مرگ سنتهای اشتباه قدیم و زیر بار ظلم نرفتن دختران و زنان نسل جدید.
کیانوش عیاری برای ما یک داستان خشن و حزنانگیز را بسیار زیبا و روان و با انتخاب لوکیشن و طراحی صحنه بسیار حرفهای روایت میکند. زنی که به ناحق کشته شده دفن میشود و روی آن خاک میریزند و اتاق محل دفنش را قفل میزنند، اما حقیقت مرگ او هرگز از بین نمیرود، بلکه جمعیت زنان آگاه از این قتل روز به روز بیشتر میشود و کبل حسن مجبور میشود برای جلوگیری از آگاهی بیشتر جلوی اتاق محل قتل را تیغهای از آجر و سیمان بکشد. اما حقیقت این ظلم و زنستیزی به مرور زمان از گور برمیخیزد، قفل را میشکند، از اتاق بیرون میزند و به گوش همگان میرسد. شاید هیچ دختری هرگز فکر نکند که خانه امن پدری بخاطر عقاید اشتباه روزی تبدیل به قبرستانی مخوف برای او شود، به این جمله بیشتر فکر کنید! تکلیف ایرانی که خانه پدری و مادری ماست چه میشود؟ فکر میکنید این روزها باورهای اشتباه و خشونت علیه دختران و زنان در چه لباسی وارد جامعه ما شده است؟ آن ظلمها و تعصبات کورکورانه امروز از بین رفته است یا هنوز هم بوی آن به مشام دختران سرزمین ما میرسد؟ فکر میکنم بهتر باشد که در عصر پیشرفت و آگاهی سنتهای غلط و باورهای قدیمی درمورد زنان و دختران را دفن کنیم و بر گور آنها خروارها خاک بریزیم.
همچنین در چیدانه بخوانید: