اگر اهل دنبال کردن اخبار در شبکههای اجتماعی باشید و نیمچه علاقهای هم به سینما داشته باشید احتمالا آن ویدئوی خشمناک داریوش مهرجویی را که از تمدید نشدن پروانه اکران فیلمش جوش آورده بود و به ترند اصلی فضای مجازی تبدیل شده بود را به یاد میآورید! البته که چندی بعد این کارگردان مسن و سرشناس ویدئوی دیگری منتشر کرده و بابت این که از کوره درررفته بود عذرخواهی کرد و تشکر بلندبالایی هم از صادرکنندگان مجوز اکران فیلمش به ما و مسئولان مرتبط تحویل داد. مای بیننده پس از این جار و جنجال به شدت منتظر فرا رسیدن زمان اکران فیلم بودیم تا ببینیم کارگردان موفق فیلمهای «گاو» و «هامون» بار دیگر چه شاهکاری را به سینمای ایران هدیه کرده است و فیلمی که قرار بود فاتح گیشهها شود چه چیزی از آب درآمده است؟! اما حقیقت آن است که «لامینور» اصلا و ابدا با تصورات ذهنی ما و دوستداران سینما مطابقت نداشت و احتمالا این فیلم ارزش اینهمه عصبانیت داریوش مهرجویی را هم نداشت. حالا که چندی از اکران آخرین فیلم داریوش مهرجویی گذشته است تصمیم گرفتهایم در فیلم دکور این هفته از چیدانه به سراغ طراحی صحنه فیلم «لامینور» برویم تا ببینیم در این حیطه چه حرفهایی برای گفتن دارد. با ما همراه باشید تا لامینور را از زاویه دیگری نگاه و بررسی کنیم.
.jabeh_embed_frame{position:relative; overflow: hidden; padding-top: 56.25%;} .jabeh_embed_frame iframe {position:absolute;top:0;left:0;width:100%; height:100%;border:none; min-height: 100% !important;}
لامینور را با هر متر و معیاری که بسنجیم فیلم خوبی نیست. مهرجویی سعی کرده است تا در لامینور هم مانند «مهمان مامان» و نارنجیپوش» جهانی امن و آرام را به تصویر بکشد که در آن هیچکدام از آدمها خبیث و بدطینت نیستند اما سر سازگاری هم با هم ندارند و پر از تنش و تضاد و اختلاف عقیده هستند. شاید در میان اینهمه ناهماهنگی و شخصیتهایی که هیچ زمانی برای پردازش رویشان گذاشته نشده و تعریف مشخصی برای بیننده ندارند دنیای نوجوانانه و پرهیاهوی نادیا (پردیس احمدیه) بتواند کمی مخاطب را به وجد بیاورد و از سر کنجکاوی و این که آیا این دختر با این سر پرشور قرار است در انتهای فیلم به رستگاری برسد یا نه باعث شود لامینور را تا انتها دنبال کنیم.
آقای لواسانی (سیامک انصاری) که تاجر فرش است قصد دارد دخترش نادیا (پردیس احمدیه) را از رویاهایش دور کند و از او شخصیتی بازاری بسازد. اما دخترک در عشق به موسیقی و آرزوهای دور و دراز خود غوطهور است و دوست ندارد کسی او را از جهان پررمز و رازش بیرون بکشد. پدر سرسختانه با مطربی و مزقونبازی دختر مخالف است و جنگ بین این دو تا انتهای فیلم ادامه دارد …
کارگردان
مشاهده بیشتر
تهیهکننده
نویسنده
طراح صحنه
بازیگران
تمام فیلم لامینور ایرانیزه شده است. از سکانس اول و نمایش فرشهای باشکوه ایرانی تا طراحی دکوراسیون و انتخاب لوکیشن و صحنهپردازیهای فیلم. اگر سری در خانه بچرخانید احتمالا متوجه این موضوع میشوید که عوامل صحنه برای پیدا کردن و چیدن این وسایل آنتیک چقدر به زحمت افتادهاند. خانه لواسانیها یک خانه کلاسیک است پر از لوازم سنتی و عتیقه. شاید زمانی که همراه فیلمبردار از حیاط بزرگ و باغمانند خانه میگذشتیم تا به داخل بیاییم توقع داشتیم با یک دکور لوکس و مدرن مواجه شویم اما واقعیت این است که این نوع چیدمان دقیقا نمادی است از فضا و حال و هوای سنتی این خانواده.
آقای لواسانی که یکی از حاجیبازاریهای راسته فرشفروشهاست از آن مردهای سختگیر و لجباز است که برای به کرسی نشاندن حرفهایش دست به هرکاری میزند و با هیچکس هم شوخی ندارد. همین روحیه زندگی را برای اعضای خانواده سخت و غیرقابل تحمل کرده است. هیچکس دوست ندارد در یک پادگان پر از قید و بند زندگی کند که فرمانده آن هیچگونه انعطافی در برابر هیچ چیز ندارد.
این فضای ناراحتکننده در ظاهر خانه هم خودش را نشان میدهد. در این دکوراسیون هیچ خبری از رنگهای شاد و پرنشاط نیست. خاکستری، قهوهای، مشکی و رنگهای سنگین اینچنینی بیشترین نمود را در دکوراسیون خانه دارند. حتی با وجود یک دخترک پرشور و سرخوش در خانه باز هم هیچ نشانی از شادی دیده نمیشود و جو سنگینی که پدر به خانواده تحمیل کرده این حالت مغموم را در فضای خانه به وجود آورده است. گویی در انتخاب ظاهر دکوراسیون هم نظر او بر همه اعضای خانواده برتری داشته است! وجود تابلوهای بزرگ در اتاق پذیرایی مذهبی اعتقادات دینی خانواده را به خوبی نشان میدهد درصورتی که قابهای دخترانه با طرحهای فانتزی از رقص و شادی که با سلیقه نادی به دیوار آویزان است در سایزهای کوچک و پشت درب آشپزخانه نصب شده است، جایی در حاشیه خانه که کسی هم به آن دید ندارد.
در این میان دنیای پدربزرگ (علی نصریریان) دنیای دیگری است. او نمادی از روشنفکرهای نسل قدیم است و سهمی از این خانه ندارد به جز یک اتاق کوچک که بخشی از آن را تبدیل به یک صومعه شخصی کرده است. معبد کوچک او با آن نور قرمز و قاب عکس عزیزان از دسترفته و شمعهایی که ردیف به ردیف روشن هستند و زبانه میکشند پناهگاه خوبی است برای این که پیرمرد روبروی قاب عکسها بنشنید، گریه کند و به خاطرات قدیمی خود پرتاب شود. نورپردازی این بخش خانه هوشمندانه انتخاب شده است، زیرا این رنگ هیجان و تلاطم روحی پیرمرد را زمانی که در این مکان قرار میگیرد تقویت کرده و برافروختگی و اضطراب او را به مخاطب القا میکند.
آقاجون در این خانه تنها نجاتدهنده نادی است، او امید به زندگی را در این دختر زنده نگه داشته و با هر ترفندی به او کمک میکند تا مسیر رویاهایش را در پیش بگیرد. اگر نگاهی به اتاق پدربزرگ بیندازیم در کنار تمام اسباب و وسایل آنتیک و قدیمی و قاب عکسهای خانوادگی و قطعات عتیقهای که احتمالا طراح صحنه گوشه و کنار تهران را زیر پا گذاشته تا تک تک آنها را پیدا کند، یک کتابخانه بزرگ و غنی دیده میشود و خب! کتاب و کتابخانه همیشه سمبلی از آگاهی و بینش و معرفت بوده است. کتابهایی که بعضی از آنها کهنه و پوسیده و بعضی دیگر تازه و جدید هستند و این یعنی پدربزرگ هیچگاه دست از مطالعه و علماندوزی برنداشته است. درست است که او متعلق به نسل قدیم است اما همین کتابها ذهن و افکارش را جوان نگه داشته و جهانبینی و ادراک او از نیازهای نسل جدید بینظیر به نظر میآید.
در تراس خانه، در کنار یک دست میز و صندلی باغی مدرنی که اعضای خانواده لواسانی از آن برای نشستن و پذیرایی از مهمان استفاده میکنند یک تخت سنتی جداگانه برای پدربزرگ در نظر گرفته شده تا تفاوت دنیای این دو نسل به خوبی مشخص شود. یک قفس بزرگ از پرندگان زیبا در وسط باغ دیده میشود که زندانی بودن افکار آزادیخواهانه نادی را برای ما تداعی میکند، این قفس اگرچه بزرگ و دلباز است، اما بهرحال قفس است!
آشپزخانه کلاسیک لواسانیها هم به شکل جالبی چیده شده است. در کنار هر وسیله تازه و جدید یک وسیله کهنه و از کار افتاده قرار دارد. اجاق گاز، مایکروویو، همزن و … همگی در کنار مدل قدیمی و عتیقه خود قرار گرفتهاند و مادر خانه نتوانسته از وسایل پوسیده و بدردنخور خودش دل بکند، در کنار اینکه این لوازم کهنه ظاهری آنتیک به دکور آشپزخانه دادهاند و این موضوع بیننده را در حال و هوای سنتیپسند خانواده لواسانی نگه میدارد. البته اگر شخصیت و روحیات مادر نادی را بشناسیم شاید بهتر بتوانیم این چیدمان را درک کنیم. خانم لواسانی (بهناز جعفری) از هفده سالگی وارد این خانه شده است، همسرش او را بزرگ کرده و با روحیات سختگیرانه و بیگذشت خودش وفق داده است. هرچند او از این وضعیت راضی نیست و دوست دارد این فضای حکومت نظامی خانه را بشکند اما زورش نمیرسد، او از لحاظ روانی وابستگی زیادی به همسرش دارد و نمیتواند بین دنیای لطیف و مادرانه خودش و سختگیریهای بیش از حد و عقاید پوسیده و نخنمای همسرش تعادل ایجاد کند، درواقع او در این خانه حق تعقل ندارد و باید مطیع بیچون و چرای همسر باشد و نمیتواند از چیزهای کهنه و بدردنخور دل بکند. دختر جوان این خانه هم ناچار است به این فضای تنگ و تاریک تن بدهد وگرنه به تهدید پدر عاق میشود و باید از این خانه برود.
در سکانسی دیگر خانه بیتا را میبینیم که به عنوان یک رفیق همراه پا به پای نادی میآید تا دیگران نتوانند دخترک را از ساز و آواز دور کنند. بیتا زنی میانسال و تنهاست که فرزندش به خارج از کشور مهاجرت کرده و حالا او مانده است و این خانه درندشت. در فیلم بیتا زنی متجدد و امروزی جلوه داده میشود که خلقیات خونگرم و مهربان او با فضای گرم و صمیمی خانهاش کاملا مطابقت دارد. علاقه بیتا به ساز و موسیقی را میتوانیم در اکسسوریها و دکوراتیورهای خانه او هم ببینیم و قاب عکسهای خانوادگی که در جای جای خانه دیده میشوند علاقه و وابستگی او به خانوادهاش را بیان میکند.
درست است که فیلم لامینور از لحاظ فنی فیلم جالبی از آب درنیامد و به اعتقاد خیلیها امضای پررنگی شد بر حکم بازنشستگی داریوش مهرجویی، اما در پس طراحی صحنه و دکوراسیون آن فکر و ایدههای خوبی قرار داشته است و شاید در میان اینهمه اتفاقات عجیب و غریبی که مهرجویی رقم زده است انتخاب این تیم بتواند یکجورهایی پوئن مثبت به حساب بیاید. تیم طراحی صحنه توانستهاند در بعضی سکانسها محتوای ناامیدکننده فیلم را به حاشیه برانند و لحظاتی بیننده را درگیر حال و هوای شخصیتهایی کنند که کارگردان نتوانسته بود آنها را به خوبی به مخاطب نشان بدهد.
مطالب مرتبط چیدانه: