Chidaneh.com placeholder image

طراحی صحنه فیلم «مجبوریم»؛ روایت سه زن از سه طبقه مختلف جامعه

فیلم‌هایی که به بیان دغدغه‌های اجتماعی می‌پردازند وظیفه دارند تا زیر و بم جامعه هدفشان را به شکلی دقیق به تصویر بکشند و اگر در انتخاب لوکیشن، میزانسن‌ها، نورپردازی و طراحی صحنه و لباس به اشتباه بیفتند خیلی زود نظر مخاطب را از دست می‌دهند. سینمای امروز ما پر است از فیلم‌های دغدغه‌مند و شعاری که نتوانسته‌اند آنطور که باید در دل بیننده جا باز کرده و حس همراهی و همذات‌پنداری را در او بیدار کنند و از قضا کارگردان‌های بسیاری هم در ساختن این تیپ آثار سینمایی با یکدیگر در رقابتند. رضا درمیشیان از آن دسته کارگردان‌های جوان و جسور است که مشغولیت‌های ذهنی خودش را با ساختن فیلم‌هایی مانند «عصبانی نیستم» و «لانتوری» در سینمای ایران مطرح کرد و حالا با اکران فیلم «مجبوریم» تصویر دیگری از معضلات جامعه را فریاد می‌زند. در این هفته از فیلم دکور چیدانه تصمیم داریم به سراغ طراحی صحنه فیلم «مجبوریم» برویم و ببینیم صحنه‌پردازی این فیلم تا چه حد توانسته است بیننده را به خط روایی داستان و کاراکترهای حاضر در فیلم نزدیک کند؟ با ما همراه باشید.

.jabeh_embed_frame{position:relative; overflow: hidden; padding-top: 56.25%;} .jabeh_embed_frame iframe {position:absolute;top:0;left:0;width:100%; height:100%;border:none; min-height: 100% !important;}

فیلم نت

درباره فیلم «مجبوریم»

درمیشیان سازنده آثار لاینحل و پرتشویش است. عشق نازیبا و نافرجام پاشا به مریم در لانتوری، تنش‌ها و اضطراب‌های تمام‌نشدنی نوید و ستاره در عصبانی نیستم و حالا داستان دوندگی‌ها و حق‌طلبی‌های سارا در مجبوریم! نوع روایت داستان‌های درمیشیان مانند این است که بیننده را در میان سیلی از معضلات و مسائل بغرنج قرار بدهیم و او را مجبور کنیم تا هرطور که می‌تواند راه حلی بیاید، اما داستان به سمتی پیش می‌رود که نه تنها خبری از بهبود و گشایش نیست بلکه آخر فیلم متوجه می‌شویم که چند گره کور دیگر هم به گره‌های قبلی اضافه شده است!

سرویس خواب بالسا

درمیشیان سعی می‌کند بدون هیچ اضافه‌کاری در همان ابتدای فیلم حرف اصلی‌اش را بزند و این موضوع باعث می‌شود تا حدی در شخصیت‌پردازی و بیان جزئیات داستان به مشکل بخورد. اگر بخواهیم داستان فیلم «مجبوریم» را لو ندهیم و در لفافه به آن بپردازیم باید بگوییم که این کم‌کاری در به تصویر کشیدن اهداف و عملکرد کاراکترها به وضوح به چشم می‌خورد، یعنی مخاطب بیش از آن که سرگرم حالات و روحیات و انگیزه‌های شخصیت‌ها شود درگیر تماشای مشکلات و فلاکت‌هایی می‌شود که کارگردان تصمیم گرفته است درباره آن‌ها فیلم بسازد. به همین دلیل است که زمانی که فیلم تمام می‌شود و از روی صندلی سینما بلند می‌شوید احساس می‌کنید خشمگین و برافروخته هستید و نیاز دارید این عصبانیت را جایی تخلیه کنید.

خلاصه فیلم «مجبوریم»

«مجبوریم» روایت یک دختر کارتن‌خواب است که توسط همسرش به مردان دیگر فروخته می‌شود و با اجاره دادن رحم امورات زندگی‌اش را می‌گذراند. او در آخرین بارداری به صورت ناخواسته تحت عمل جراحی توبکتومی (بستن لوله رحم) قرار می‌گیرد و به کمک یک وکیل سعی می‌کند تا از دکتر جراحش شکایت کند …

درواقع فیلم «مجبوریم» زندگی سه نوع زن را به تصویر می‌کشد. گل‌بهار (پردیس احمدیه) دختری از طبقه پایین جامعه است که از نوجوانی به عنوان کارگر جنسی فروخته می‌شد و اکنون به ابتدایی‌ترین حقوق خودش هم آشنا نیست، سارا (نگار جواهریان) وکیلی سرسخت از طبقه متوسط که تمام تلاشش را می‌کند تا حق موکل خود را از قانون بستاند و دکتر پندار (فاطمه معتمدآریا) که متخصص زنان و زایمان است و از طبقه غنی و ثروتمند جامعه است. این سه زن و تعاملات بین آن‌ها خط روایی داستان را می‌سازد و با نشان دادن تفکرات و ایده‌های هریک از آن‌ها بیننده را به جایگاه قاضی فرا می‌خواند تا درمورد هریک حکم بدهد و مشخص کند که حق با کیست؟ کدامیک از این زن‌ها در انتهای داستان برنده هستند؟ هرچند پاسخ این است: در حقیقت هیچکدام! 

عوامل فیلم «مجبوریم»

تهیه‌کننده، نویسنده و کارگردان

  • رضا درمیشیان

طراح صحنه

  • امیرحسین حداد

بازیگران

  • نگار حواهریان
  • پردیس احمدیه
  • پارسا پیروزفر
  • فاطمه معتمدآریا
  • پریوش نظریه
  • بهمن فرمان‌آرا
  • ژاله علو
  • مجتبی پیرزاده
  • بابک کریمی
  • همایون ارشادی

 

خیابان‌های تاریک شهر

در همان سکانس اول کارگردان ما را وارد کوچه‌ها و خیابان‌های تنگ و ترشی می‌کند که یک مشت معتاد اعم از زن و مرد در فواصل منظمی دراز کشیده‌اند و با زبان بی‌زبانی به ما می‌گویند که قرار است یک فیلم ناخوشایند را تماشا کنیم و احتمال دارد اوقاتمان هم تلخ شود. فضای فیلم از ابتدا تا انتها در سرما و تاریکی می‌گذرد. درمیشیان می‌خواهد به مایِ بیننده بگوید که فیلم واقع‌گرایانه ساخته شده است و چنین شخصیت‌هایی در چنین محله‌هایی زندگی می‌کنند و به همان اندازه که می‌بینیم روزگارشان سیاه است. 

«مجبوریم» به جز بازیگران اصلی یکسری بازیگرهای حاشیه‌ای دارد که در نقش معتاد واقع شده‌اند، با صورت‌های کثیف و بدن‌های چرک‌گرفته و خمیده که در میان آت و آشغال‌ها و زباله‌دان‌های جنوب شهر زندگی می‌کنند و بقول نویسنده خانه آن‌ها کف خیابان است. عده‌ای از آن‌ها اتوبوس‌خوابند (به قول خودشان هتل!) و تعداد دیگری روی زمین‌های سرد و کثیف استراحت می‌کنند و حتی بین این قشر هم شکاف طبقاتی وجود دارد! در سکانس‌های اول خیل عظیمی از این تیپ آدم‌ها را می‌بینیم که در کثافت خودشان غلت می‌زنند و گله به گله در کف خیابان افتاده و خوابیده‌اند و ناگهان پلیس سر می‌رسد و سعی می‌کند که آن‌ها را جمع کند! سوال اینجاست که این تعداد زن و مرد قرار است به کجای شهر مهاجرت کنند که گرفتار قانون نشوند؟ اگر بناست که پلیس محل‌ها را پاکسازی کند چرا تابحال این کار را نکرده و باعث شده تا این تعداد آدم خیابان را قرق کنند؟ اگر قانون قرار است معتادهای شهر از این به محل به آن محل آواره کند و برای سر و سامان دادن به اوضاع آن‌ها هیچگونه تدبیری نداشته باشد پس احتمالا از دیدگاه درمیشیان در این مورد چیزی به نام قانون وجود ندارد! درست است که قرار کارگردان ساختن یک فیلم دغدغه‌مند بوده اما خوب است که فیلمسازان جوان بدانند که اگر قرار است به سراغ دردهای جامعه برویم بهتر است در اعماق آن شنا کنیم، نه این که تنها به نشان دادن چند سکانس تلخ و انزجارآور اکتفا کنیم و مخاطب را در میان ابهامات بیشمارش تنها بگذاریم. 

تصویربرداری از بیمارستان امام خمینی هم دست کمی از خیابان‌های آفت‌زده شهر از پشت لنز دوربین درمیشیان ندارد. بیمارها در کف سالن و کنار دیوارهای بیمارستان به طرز ناباورانه‌ای دراز کشیده‌اند و در و دیوارهای بیمارستان پوسیده و فرسوده‌اند و تخریب‌شده‌اند، فضا به حدی شلوغ و پر از همهمه است که صدا به صدا نمی‌رسد و انگار فیلم در بیمارستان‌های جنگ‌زده دهه 50 و 60 ساخته شده است! این اغراق و افراط در تاریک کردن فضای فیلم شاید باعث شود بتوانیم قانون و قرارداد نانوشته فیلم‌های جشنواره‌پسند را اینطور تعریف کنیم: هرچه تصاویر شما نکبت‌بارتر و رقت‌انگیزتر باشد شانس جایزه آوردن فیلم شما بیشتر است!

خانه متروک و دودزده کریم

از این حال و هوا که بگذریم وارد یک آپارتمان متروک و قدیمی می‌شویم که احتمالا هیچکس در آن سکونت ندارد. این آپارتمان جایی است که گلبهار را به مردی می‌فروشند که بچه‌دار نمی‌شود. وقتی وارد یکی از واحدها می‌شویم چیزی جز چند فرش کهنه و یک قاب بسته از اتاقی که با چند وسیله ابتدایی پر شده با چیز خاصی مواجه نمی‌شویم. اینجا کجاست؟ کریم با آن ظاهر اتوکشیده و اوضاع مالی مطلوب در این خانه زشت و دودزده زندگی می‌کند؟ چرا در کل این ساختمان پرنده پر نمی‌زند؟ نمی‌دانیم!

دوربین قاب خوف‌انگیز پله‌ها را پیدا کرده است، وقتی از بالا به پایین ساختمان نگاه می‌کنیم چیزی جز تعداد زیادی پله کثیف و چرکین و در و دیوارهای آلوده و دودگرفته نمی‌بینیم. ترسی که از سکوت مرگبار و فضای سنگین این ساختمان به جان بیننده می‌افتد حس و حال داستان را تقویت می‌کند: یک دختر معصوم و بی‌پناه پشت این آرامش مخوف در میان چنگال‌های یک مرد غریبه گیر افتاده است و برای او هیچ راه گریزی از این شرایط وجود ندارد. 

خانه سرد و بی‌زرق و برق سارا

شخصیت سارا حرف زیادی برای گفتن دارد. وکیلی که خلاف جهت آب شنا می‌کند و پرونده‌هایی را بر عهده می‌گیرد که کمتر کسی می‌تواند (بخوانید می‌ترسد و حاضر نیست ریسک کند) تا درباره آن‌ها سخن بگوید. او تمام هم و غمش را روی پرونده‌های اسیدپاشی، اعدام کودکان زیر 18سال، کودک‌همسری، خرید و فروش نوزادان، طرح عقیم‌سازی زنان کارتن‌خواب و … می‌گذارد و دغدغه‌های او شباهت زیادی به غالب دختران همسن و سالش ندارد. در زندگی سارا همه چیز جدی است. او در اوقات فراغت محدودش هم کتاب حقوق بشر محمدجعفر پوینده را می‌خواند و زمانی برای قر و فرهای اضافه ندارد. اگر به خانه سارا و پدرش هم نگاهی بیندازیم هیچ نشانی از لطافت و جلوه‌گری و جوانانه بودن در دکوراسیون منزل نمی‌بینیم. خانه به سبک وینتیج و نوستالژیک دکور شده و پر است از اسباب و وسایل قدیمی و آنتیک. گویی پدر به تنهایی و با سلیقه شخصی‌اش خانه را چیده باشد.

حال و هوای سرد و سنگین حاکم بر فیلم در ظاهر منزل سارا و حتی در حالات چهره و طرز بیان او نیز حس می‌شود. خانه کهنه است و طاق‌های آجری آن نشان می‌دهد که که قدمت زیادی هم دارد. درها و پنجره‌هایی که با حفاظ‌های فلزی بزرگ پوشانده شده‌اند دلگیر بودن این فضا را چند برابر می‌کند. آجرهای قدیمی به دکور داخل خانه هم راه پیدا کرده‌اند و در کنار راحتی‌های ساده زرشکی، رادیوی عتیقه روی طاقچه، فرش‌های سنتی لاکی‌رنگ، شمعدانی‌های بی‌روح کریستالی و کنسول چوبی رنگ و رو رفته یک دکوراسیون وینتیج را رقم زده‌اند. این عناصر قدیمی که یادآور خاطرات سالهای دور هستند به ما می‌گویند که اهالی این خانه تمایل خاصی به مدرن بودن ندارند و سادگی را برگزیده‌اند. حتی در صحنه‌های مختلفی می‌بینیم که سارا پرونده‌های مختلف را رایگان می‌پذیرد و دلسوزانه پیگیری می‌کند، درحالی که عایدی قابل توجهی برای او ندارد و از شغلش برای کسب درآمدهای آنچنانی استفاده نکرده است.

رنگ‌شناسی در فیلم «مجبوریم» مفاهیم زیادی را به مخاطب القا می‌کند. شال سفید سارا نشان‌دهنده عدالتخواهی اوست که اتفاقا در مصاف با جامه سفید دکتر پندار بیش از پیش خودش را نشان می‌دهد. دکتر مهشید پندار در فیلم شخصیتی خودمختار و ضدارزش دارد و نه تنها به سوگند پزشکی خود پایبند نبوده است بلکه از موقعیت خود سواستفاده کرده و با تفکرات ناقص نابجای خود دست به اجرای حکم زده است. البته کارگردان طعنه‌ای هم به دستگاه‌های بالادستی می‌زند و عمل قبیح دکتر پندار را پیروی از قانونی عجیب و غریب می‌داند یعنی: طرح عقیم‌سازی زنان کارتن‌خواب!

در سکانسی از فیلم می‌بینیم که سارا ابتدا شال خاکستری‌اش را روی سر می‌گذارد و سپس منصرف می‌شود و دوباره به سراغ شال سفیدش می‌رود، شالی که برای سارا مهم است و احتمالا هدف از تاکید روی این شال در فیلم این است که این وکیل جنجالی گریم و ظاهری شبیه به وکیل آزاده ایرانی یعنی نسرین ستوده داشته باشد، زنی که سالهای ارزشمند عمرش را صرف دفاع از حقوق زنان و کودکان کرد و روزی در رثای شان وکالت گفت: «وقتی اجازه نمی‌دهند تا از حقوق موکلینم دفاع کنم ترجیح می‌دهم تا با آن‌ها محاکمه شوم!» و در نهایت نیز راهی زندان و اسارت شد. هرچند بین شخصیت سارا و نسرین ستوده فاصله بسیار است و وکیل باوش‌نمای قصه ما به تدریج دچار دگردیسی شخصیتی می‌شود و تصمیمات او در حد یک انسان معمولی که هیچ چیز از قانون نمی‌داند افول می‌کند.

زندگی لوکس دکتر پندار

در مقابل، آپارتمان دکتر پندار حرفهای دیگری برای بیننده دارد. این زن که سمبلی از افراد مرفه و روشنفکرنمای جامعه است در واحدی لوکس زندگی می‌کند. بالکن بزرگ و دلباز آپارتمان با گل و گیاهان فراوانی آراسته شده و امید و نشاط را به مخاطب وعده می‌دهد. دکتر پندار پیش از آن که گرفتار وکیل سمجی مانند سارا شود با قاطعیت به اجرای احکام شخصی خودش می‌پرداخته و سرخوش و دلگرم به زندگی ادامه می‌داده است. هرچند از دیتیل چیدمان آپارتمان چیز زیادی دستگیرمان نمی‌شود اما همین بس است که بدانیم دکتر پندار در این سن و سال نه تنها زنی قدیمی و سنتی نیست بلکه سعی می‌کند متجدد و روشنفکر باشد، هرچند زیاد هم در این مسیر موفق نیست و با تفکرات جاهلانه خود در لباس دکتری دلسوز و خیرخواه دست به اعمال خشونت‌باری می‌زند که آسیب آن تا سالیان سال دامنگیر بیمارانش خواهد بود.

برعکس، در خانه مادر مهشید (ژاله علو) که تنها در چند صحنه محدود فضای حیاط و ایوان آن را می‌بینیم با خانه‌ای مواجه می‌شویم که متعلق به یک پیرزن کلاسیک‌پسند است. این خانه رنگ و روح دارد، با گل و گلدان‌های فراوان دیزاین شده و یک تخت چوبی و میز ناهارخوری کنار آن بهترین المان‌ها برای لذت بردن از منظره حیاط درندشت این خانه هستند.

سکانس‌های پایانی فیلم به تلخی رقم می‌خورند. از دیدگاه نگارنده پایان‌بندی فیلم با تشدید گذاشتن بر روی دردهای مخاطب همراه است. بر طبق یک قانون نانوشته اما جشنواره‌پسند در اغلب فیلم‌های دغدغه‌مند و اجتماعی هیچیک از شخصیت‌ها اصطلاحا عاقبت بخیر نمی‌شوند و در تاریکی فرو می‌روند. مانند سارا که در روز روشن در ابتدای خیابان معروف 16 آذر که قتلگاه بسیاری از عدالت‌طلبان تاریخ کشور بوده است کشته می‌شود و گلبهاری که در تاریکی خیابان‌های شهر گم می‌شود و دوان دوان به سوی سرنوشت نامعلوم خود پیش می‌رود.

فیلم‌های دغدغه‌گرایی مانند فیلم «مجبوریم» به نسبت فیلم‌های دیگر بار مسئولیت سنگین‌تری را به دوش می‌کشند. فیلم باید واقع‌گرا، دقیق، امانت‌دار و به دور از هرگونه شعارزدگی باشد. در غیر این صورت نه تنها نمی‌تواند پیامش را به مخاطب برساند و آگاهی موردنظر را به وجود بیاورد بلکه بیننده را در میان انبوهی از ناامیدی و بدبینی رها می‌کند و مسائل را بغرنج‌تر از پیش جلوه می‌دهد. فارغ از لوکیشن‌هایی که درست و اصولی انتخاب شدند و دکوراسیون‌های بجایی که بیانگر خوی و خلقیات کاراکترها بودند، اما متاسفانه در طراحی صحنه فیلم «مجبوریم» نیز در بعضی سکانس‌ها شاهد تندروی‌ها و سیاهنمایی‌های عجیبی بودیم که به دست تیم طراحی صحنه این فیلم رقم خورده است.

 

 

اگر این مطلب را دوست داشتید لینک‌های زیر را هم بخوانید:

 


دیدگاه کاربران

ثبت دیدگاه