اگر فیلمدکورهای هر هفته چیدانه را دنبال کرده باشید حتما تا حدودی به هنر طراحی صحنه و لوکیشن و نحوه ارتباط دادن معماری و دکوراسیون خانهها با حالات و روحیات صاحبان آنها پی بردهاید. یک صحنهپرداز ماهر در ابتدا باید شخصیتشناس زبدهای باشد تا بتواند با یک فضاسازی مناسب و ایدهآل جریانات و اتفاقات و کاراکترهای فیلم را برای مخاطب باورپذیر جلوه بدهد. این هفته قصد داریم درمورد طراحی صحنه فیلم «به وقت خماری» صحبت کنیم. فیلمی که با وجود دغدغهمند بودن شاید نتوانست در زمان اکران به اندازه کافی دیده شود و پیامش را به بیننده منتقل کند. اگر شما هم فیلم را دیدهاید یا دوست دارید از مهارتهای طراحی دکوراسیون در سینما بیشتر بدانید در این مطلب با ما باشید.
محمدحسین لطیفی که یکی از خوشنامهای عرصه تلویزیون است و با ساختن سریالهایی مانند صاحبدلان، نردبام آسمان، دودکش و پادری خودش را به یکی از نامهای برجسته صدا و سیما تبدیل کرد این بار دست به تولید فیلمی سینمایی زد اما به سبک و سیاق روتین سریالهای تلویزیونی! «به وقت خماری» که در سال 1396 روی پرده سینما رفت در ژانر کمدی-خانوادگی ساخته شده اما قصه شلخته و منشعبی را دنبال میکند، به طوری که شاید در اواسط فیلم بیننده خط اصلی داستان را گم کند و صرفا روی صندلی سینما بنشیند تا فیلم به اتمام برسد. هرچند در داستان شلوغ و درهم و برهم «به وقت خماری» باز هم رد پایی از زبان کنایی همیشگی و تمثیلهای جذاب لطیفی به چشم میخورد و کاملا حس میشود که کارگردان تمام تلاشش را کرده است تا دغدغههای اجتماعیاش را به گوش مخاطب برساند اما شاید در این مسیر چندان هم پخته و منسجم عمل نکرده است.
چند خواهر به همراه خانوادههایشان در یک خانه ساکنند و به نوبت از مادر پیر و مریض خود نگهداری میکنند. «به وقت خماری» قصه مردمی را بیان میکند که به گفته نویسنده “خلافهای کوچک و عذاب وجدانهای بزرگ دارند". تولیدکنندگانی که از سر ناچاری روی تولیداتشان مارکهای خارجی میچسبانند تا پول بیشتری به جیب بزنند، جوانان خوشذوق و تحصیلکردهای که به دلیل مشکلات مالی دست به کارهای غیرقانونی میزنند، افرادی که با دلهدزدی امورات خود را میگذرانند و معتادهایی که با عقدههای فراوان رو به مواد مخدر آورده و از خانواده و جامعه طرد شدهاند. قصه از دور روایتی تکراری و ملالانگیز به نظر میرسد و با یکسری داستانکهای نصفه نیمه و شلخته سعی میکند مخاطب را پای فیلم نگه دارد. در بیان بسیاری از شاخههای داستان هیچ منطقی ارائه نمیشود و سوالات متعددی در ذهن مخاطب شکل میگیرد و لطیفی به نوعی ما را هم توی خماری میگذارد!
داستان فیلم از جایی شروع میشود که برای دختر این خانواده خواستگار میآید و همه فامیل بسیج میشوند تا مراسم به خیر و خوشی برگزار شود و خواستگار تازهوارد از خلافها و مشکلات درون خانوادگی این جمع باخبر نشود، غافل از این که خواستگار خودش مامور اجرای احکام است و با سرک کشیدن به سوراخ سمبههای این زندگی فامیلی شستش خبردار میشود که قرار است با چه خانوادهای وصلت کند.
مشاهده بیشتر
تهیهکننده و کارگردان
نویسنده
طراح صحنه
بازیگران
این خانه حرفهای زیادی برای گفتن دارد. احتمالا عوامل فیلم خانههای زیادی را گشتهاند تا توانستهاند خانهای اینچنین بااصالت پیدا کنند، خانهای که در نگاه اول خیلی راحت دغدغهها و آموزههای فیلم را فریاد میزند: صمیمیت و انس و یکدلی در عین اختلاف و مشاجره و کشمکشهای فامیلی! این مساله یکی از موضوعات مورد علاقه محمدحسین لطیفی است و در بسیاری از فیلم و سریالهای او شاهد این همدلی و پیوستگی شیرین هستیم.
در هر گوشه از این حیاط وسیع و درندشت یکی از خانوادهها ساکن است. در زندگی آپارتمانی و تنگ و ترش امروزی صاحب چنین باغی بودن آن هم درست در وسط شهر، شاید کمی دستنیافتنی به نظر برسد. این باغ زندگیهای جمعی و دوستداشتنی قدیمی را در خاطرمان زنده میکند، حسی نوستالژیک و خاطرهانگیز که اگر از دوستداران محمدحسین لطیفی باشید حتما در آثار دیگر او نیز این حس را تجربه کردهاید. آجر به آجر این دیوارها، سنگفرشهای قدیمی کف حیاط و درختهای بزرگ و کهنسال همه و همه نشان از این دارد که صاحب این خانه اصرار دارد بافت سنتی و قدیمی و اصیل آن را حفظ کند. درست است که همه ساکنان در این خانه مستاجرند اما هرکدام سعی کردهاند با آراستن حیاط و باغچهها و گلخانه و گل و گلدانهای آن طراوت و سرزندگی و انرژی مثبت را در محیط به جریان بیندازند و هرکدام از آنها در این نشاط و سرسبزی سهمی داشته باشند.
از کل این ساختمان سهم نسرین همین اتاق خواب کوچک ولی مجهز است. این اتاق لوازم زیادی ندارد و البته به اسباب و اثاثیه اضافی نیازی هم ندارد. همین یک میز و دو صندلی کوچک و چند تابلوی تزئینی کافی است تا این زن جوان به زندگی مستقلانه خود ادامه بدهد. زنی که به اجبار برادر در آستانه جدایی است و ماه به ماه با گرفتن مهریه قسطبندیشده خود زندگی را میگذراند. نسرین هنوز هم همسرش را دوست دارد اما مانند بعضی از خانوادههای سنتی این دختر هم اختیاری برای تصمیمگیری درباره زندگی خودش ندارد و بلاتکلیف است، اما با همه اینها سعی میکند بعد از عمری زندگی کردن زیر سایه شاخ و شونه کشیدنها و زورگوییهای برادر حالا از زندگی مستقل خود لذت ببرد. رنگ سبز در و دیوارها و اکسسوریهای جزئی و زیبای این اتاق به ما میگوید که این زن با این که در آستانه طلاق و جدایی است اما روحیه شاداب و سرزنده خود را هنوز هم از دست نداده است.
دکوراسیون این خانه هم مانند قسمتهای دیگر کاملا سنتی چیده شده است. ناهید زنی شاد و خوشروحیه است. او در زندگی به خودش و همسرش سخت نمیگیرد و در سکانسهای مختلف فیلم میبینیم که در برخورد با مسائل آرامش و طمانینه خود را حفظ میکند و اصولا زنی سازگار و صلحگراست. همسر ناهید (هومن برقنورد) با دلهدزدیهای کوچک خودرویی عتیقه را سرهم کرده و قصد فروش آن را دارد اما شغل و منبع درآمد او در فیلم نامشخص و مبهم است. ناهید با سر هم کردن اسباب و وسایل نامربوط که هرکدام ساز خودشان را میزنند سعی کرده است دکوراسیونی تر و تمیز و خلوت بچیند، اما تا دلتان بخواهد میز آرایش او شلوغ و پر و پیمان است، بله! این زن شاید در زندگی خیلی چیزها کم داشته باشد اما مانند خیلی از زنهای جامعه ما یاد گرفته است تحت هر شرایط سختی از رسیدگی به سر و وضع و لباس و ظاهرش غافل نشود و از این لحاظها برای همسرش چیزی کم نگذارد. قرآن سر طاقچه و کتابهای دعا در این خانه نشان میدهد هنوز نیمچه اعتقادی به مسائل مذهبی در این خانواده وجود دارد.
ماشالله بعنوان برادر بزرگ این خانواده، خانوادهای درهم و برهم دارد. همسری که شبانه روز مشغول سرخاب و سفیداب و بزک کردن است و دغدغه دیگری جز این ندارد، به همراه یک پسر که شغلش رایت کردن سیدی و دیویدی و فروختن فیلم است و البته ظاهر اتاقش هم داد میزند که از طرفداران پر و پا قرص و دوآتیشه سینماست.
ماشالله خیاط است، محیط کار شلوغ و آشفته او ذهن پریشان و مضطربش را نشان میدهد. تنها پسر او معتاد است و در باغچه کوچکش گیاهان مخدر پرورش میدهد، در این خانه مستاجر است و هرلحظه ممکن است صاحبخانه جوابش کند، اما با این حال و با وجود فقر و نداری باز هم خیاطی را رها نکرده و همه زورش را میزند تا برای خانواده کوچکش رفاهی نسبی مهیا کند. هرچند ماحصل این تلاش آنقدرها هم چنگی به دل نزده است.
خانه ماشالله مانند منزل خواهرانش با لوازم اولیه و ابتدایی زندگی پر شده، مبلهای راحتی کهنه و پردههای ساده نشان میدهد این خانواده چندان هم اهل تجملات نیستند و یا لااقل در حال حاضر شرایطش را ندارند. سایه خلق و خوی سنتی و غیرتمدارانه مرد خانواده در چیدمان دکوراسیون هم خودش را نشان میدهد، طراح صحنه با قرار دادن پردههای ضخیم و چندلایه در این خانه به ما چه میگوید؟ بله! حفظ چارچوب و حریم خانواده برای این مرد بسیار مهم و حیاتی است، همانطور که چشمههایی از این خلق و خوی افراطی را در سکانسهای مختلف فیلم با هم میبینیم، مثلا زمانی که مثل گشت ارشاد در حیاط میچرخد و به سر و وضع و لباس و حجاب همسر و خواهرانش گیر میدهد و یا اجازه نمیدهد خواهرش همسر رسمی خود را ملاقات کند!
چه ذهنیتی از خانه و زندگی یک فرد معتاد دارید که شب و روزش را به بطالت میگذراند و زن و زندگیاش را به واسطه نکبت اعتیاد از دست داده است؟ اینجا خانه داوود است. زیرزمینی تاریک و نمور که گوشه گوشه آن از عکسهای دختربچهاش پر شده است. گوشه ساعت، کنار آینه، روی طاقچه، هرجا که سر بگردانید عکس دختر داوود را میبینیم، دختری که به دلیل اعتیاد نتوانست زندگی درخوری برایش فراهم کند. او خانوادهاش را از دست داده و هر گوشه از این اتاق حسرت و افسوس بیپایان او را فریاد میزند.
اما شاید جذابترین بخش این محوطه این خانه باشد. ایوان بزرگ، ستونهای تراشخورده و کارشده، نردههای فلزی و سنتی و خلاصه قیافه و رخساره ساختمان از سر درونش خبر میدهد. این آجرهای ناطق میگویند که این ساختمان در سالهای نه چندان دور برای خودش ابهت و برو بیایی داشته است. وقتی به خانه گلاب وارد میشویم میبینیم که زن باسلیقه و خوشذوق داستان سعی کرده است با همان وسایل تزئینی ابتدایی و اکسسوریهای جزئی و کوچک، خانهاش را به بهترین شکل ممکن بچیند. یک دکوراسیون ساده و تر و تمیز و دلنشین! او در همین فضای محدود دو دست مبلمان چوبی و سلطنتی قرار داده و تلاش کرده تا با همین امکانات کم حسابی به سر و ظاهر خانه برسد. تنالیته رنگی در یک دکوراسیون خیلی چیزها به ما میگوید. دکور این خانه با رنگهای سنگین و باوقارش خلق و خوی جدی و سختگیرانه صاحب آن را نشان میدهد.
گلاب زنی جدی، دغدغهمند، حساس و منظم است. در دنیای او همه چیز باید سر جای خودش قرار داشته باشد وگرنه خیلی زود ذهنش به هم میریزد و جیغ و دادش بلند میشود! گلاب نماد کاملی از یک مادر است. مادری که غم دخترش را میخورد، غم برادرش را میخورد، دلسوز زندگی خواهرهایش هست، نگران بیماری مادر پیرش است، هوای برادرشوهر معتادش را دارد، مثل یک شیر از همسرش دفاع میکند و با فقر و نداری او میسازد و با همه این مسائل باز هم تلاش میکند ذهن و زندگیاش را مرتب و منظم نگه دارد و خانه و زندگیاش همیشه برق میزند.
در این خانه همه المانها از نظم خاصی پیروی میکنند و همه آنها نمایشگر یک دکوراسیون قدیمی و ایرانی هستند. دیوارکوبهای پرنقش و سنتی، فرشهای لچک و ترنج لاکی، میز کنسول چوبی کنار پذیرایی، پشتیهای قرمز و قدیمی، تلفن عتیقهای که امروز در خانهها به عنوان یک المان دکوراتیو به شمار میرود چه حسی را در شما ایجاد میکند؟ یاد خانه قدیمی و خاطرهانگیز مادربزرگتان نمیافتید؟
در یک جمعبندی میتوانیم بگوییم که فیلم «به وقت خماری» هرچند نتوانست توجه مخاطبان زیادی را به خود جلب کند اما با طراحی دکوراسیون و انتخاب لوکیشن مناسب احساساتی را به بیننده منتقل کرد که شاید بیننده نمیتوانست صرفا از روند داستانپردازی و بازی بازیگران آنها را دریافت کند. بنابراین میبینید که طراحی صحنه کار بسیار ظریف و حساسی است و اگر به شکل ماهرانهای انجام نشود میتواند به بدنه قصه لطمات جبرانناپذیری وارد کند.
همچنین در چیدانه بخوانید: