Chidaneh.com placeholder image

طراحی صحنه سریال «یاغی»؛ داستان زندگی یک عاشق بی‌شناسنامه

سریال «یاغی» از همان ابتدا توانست در شبکه نمایش خانگی موفق عمل کند. تا به اینجای کار که چهار قسمت از سریال پیش رفته است احتمال می‌رود این همان سریالی باشد که مخاطبان در بلبشوی سریال‌های عاشقانه‌نما و درام‌نمای شبکه خانگی منتظر دیدنش بودند. محمد کارت که پیش از این با فیلم سینمایی «شنای پروانه» توانسته بود تبحر و هنر خودش را به سینمادوستان نشان بدهد این بار با سریالی در همان حال و هوای اراذل و اوباش‌های غربتی و قالتاق‌منش پایین‌شهری برگشته است تا قصه جدیدی تعریف کند. در این مقاله از چیدانه به سراغ طراحی صحنه سریال «یاغی» رفتیم تا آن را از جوانب مختلف با هم بررسی کنیم. در ادامه با ما باشید.

درباره سریال «یاغی» 

سریال یاغی حول محور پسری به اسم «جاوید» می‌چرخد. پسری که نقش آن را علی شادمان به زیبایی هرچه‌تمام‌تر و به شکلی متفاوت از تمامی نقش‌هایش ایفا کرده است. جاوید و خواهرش در محله‌ای پایین شهر زندگی می‌کنند. محله‌ای که هوچی‌ها و غربتی‌های خلافکار و جاهل‌های ولگرد سر تا سر آن را قرق کرده‌اند و در این میان جاوید که جوانی محجوب و تنومند است و دل به خلاف سنگین و هرزه‌گردی نمی‌دهد سعی می‌کند خودش را از آن محله فرودست و فقیرنشین جدا کند و به رستگاری برسد. محمد کارت مسیری طولانی از زندگی‌اش را به همنشینی با زاغه‌نشین‌ها و مردمان پایین‌دست طی نموده است تا بتواند تصاویری واقعی و باورپذیر از زیر پوست شهر به تصویر بکشد، چه زمانی که مستند میساخت و چه زمانی که «شنای پروانه» را کلید زد و حالا با ساختن «یاغی» بار دیگر علاقه خود را به بیان قصه فقر و خشونت و اعتیاد و آدم‌های گیرافتاده در ناکجاآباد به اهالی فیلم و سریال نشان داده است. قصه یاغی قصه یک جنگلی انسانی است، جنگلی که یک نفر در آن مانند سیمرغ از خاکستر دوزخ فقر و فلاکت متولد می‌شود و به سمت نجات و آزادی پرواز می‌کند. اما آیا جاوید با آن اراده و قلب عاشق و صاف و ساده‌اش می‌تواند خودش را از این گنداب خلاص کند؟ یا جا می‌زند و در لجن فرو می‌رود؟ برای رسیدن به پاسخ این سوال باید منتظر قسمت‌های بعدی سریال باشیم.

جوکر
فیلم نت

خلاصه سریال «یاغی»

این سریال داستان زندگی جوانی به نام جاوید (علی شادمان) است، زندگی‌ای که برای او میدان جنگی بی‌انتهاست، جنگیدن در میدان خاکی محله، جنگیدن و سگ‌دو زدن برای پول درآوردن، جنگیدن برای گرفتن شناسنامه و هویت داشتن و در نهایت جنگیدن برای به دست آوردن دختر موردعلاقه‌اش. او که عاشق کشتی است طی اتفاقاتی توسط صاحب یک باشگاه کشتی کشف می‌شود و … 

این سریال اقتباسی موفق از رمان «سالتو» نوشته مهدی افروزمنش است. 

عوامل سریال «یاغی»

کارگردان

  • محمد کارت

نویسندگان

  • پدرام پورامیری – حسین دوماری – محمد کارت

طراح صحنه

  • حجت اشتری

بازیگران

  • علی شادمان
  • پارسا پیروزفر
  • طناز طباطبایی
  • آبان عسکری
  • امیر جعفری
  • نیکی کریمی
  • فرهاد اصلانی
  • مهدی حسینی‌نیا
  • مهلقا باقری
  • الیکا ناصری
  • عباس جمشیدی‌فر
  • جواد خواجوی

خانه جاوید، خانه‌ای محقر اما مرتب

تنوع لوکیشن‌ها در این فیلم به حدی بالاست که چشم بیننده دائما در گردش است و از دیدن صحنه‌های تکراری خسته نمی‌شود. وقتی به تماشای فیلم نشسته‌اید دقیقه‌ای در کوچه پس‌کوچه‌های قدیمی تهران و کمپ‌های ترک اعتیاد و زمین خاکی‌های جنوب شهر هستید و لحظاتی بعد به خانه‌های اعیانی و اشرافی مناطق پولدارنشین و باشگاه‌های بیلیارد و ساختمان‌ها و برج‌های بلند بالای شهر سفر می‌کنید. این تنوع جغرافیایی نشانگر ظرافت و درک بالای طراح صحنه از سیر داستان و شخصیت و جایگاه کاراکترها در آن است.

جاوید و عاطفه که سالها پیش پدر و مادر خود را از دست داده‌اند در واحدی کوچک از ساختمانی واقع در محله‌ای پایین و فقیرنشین زندگی می‌کنند. این خواهر و برادر شخصیتی ساده و بی‌غل و غش دارند، از نوع ارتباطات و تناسبات آن‌ها با جهان داستان می‌توان فهمید که هیچ شیله پیله‌ای در کارشان نیست و فقط در تلاشند تا به اهداف بلند خود دست پیدا کنند. عاطفه عاشق موسیقی و ساز و آواز است، او هنگ‌درام می‌نوازد و شب‌ها با گروه موسیقی کوچکشان جلوی باغ فردوس دور هم جمع می‌شوند و ساز می‌زنند. جاوید هم که تا این سن و سال فقط در زمین خاکی‌های محله‌شان کشتی می‌گرفت رویای کشتی گرفتن روی تشک‌های بین‌المللی را در سر می‌پروراند و به واسطه محله‌ای که در آن بزرگ شده و آدم‌هایی که با آن‌ها تعامل داشته در عین ادب و محجوبیت رفتاری لات‌منشانه دارد. جاوید اصطلاحا تازه پشت سبیلش سبز شده و به اقتضای سنش دلش می‌خواهد یاغی باشد و کلمه «یاغی» را روی بدنش تتو کند تا گنده‌لات‌تر و چاله‌میدانی‌تر به نظر برسد. مجموعه این دغدغه‌ها و علاقمندی‌ها را به انضمام موقعیت مالی و اجتماعی این خواهر و برادر می‌توانید در دکوراسیون این خانه ببینید.

خانه‌ای ساده با لوازمی اولیه که به هر طرفش چشم می‌اندازی نشانه‌ای از افکار و آرزوهای این دو جوان میبینی. این میز کار کوچک نمایشگاهی از پوستر کشتی‌گیرهای بزرگ است و شاید بتوانیم این قسمت از خانه را ویترین رویاهای جاوید بنامیم. او در حیطه تعمیرات موبایل هم دستی بر آتش دارد و ابزار و وسایل کارش در گوشه و کنار میز دیده می‌شوند. بارفیکسی که به چهارچوب آویزان است، لوگوها و برچسب‌هایی که از موتورسیکلت در جای‌جای خانه به چشم می‌خورد، پرده‌ای که روی آن تصویر خشنی از ببر چاپ شده، تابلوهای دیواری از کشتی‌گیرهای مطرح و … همه و همه نشان از روحیات بلندپروازانه پسر جوان قصه دارد. درست است که این خانه نقلی و کوچک است و در محله بدی قرار گرفته است اما به هیچ عنوان با خانه‌ای شلوغ و درهم و برهم و کثیف و بی‌سلیقه روبرو نیستیم و نشانه‌ای از شلختگی دریافت نمی‌کنیم، زیرا این خانه را دختری جوان و هنرمند اداره می‌کند و از هر ابزاری استفاده می‌کند تا امید را به زندگی پرتنش برادرش برگرداند و روح و تازگی را در فضای منزلشان به جریان بیندازد. 

خانه ابرا 

ارتباط بین دکورها و شخصیت‌ها در خانه ابرا و خانواده‌اش هم به خوبی به چشم می‌آید. پدر ابرا در همان محله‌های پایین شهر بزرگ شده و حالا به آلمان مهاجرت کرده و پناهنده شده و کار می‌کند تا خانواده‌اش دیگر مجبور نباشند در فقر و نداری زندگی کنند. سکانس‌هایی که از مادر ابرا (مهلقا باقری) در سریال می‌بینیم هم سراسر خشم و نفرت نسبت به جاوید و اضطراب و دل‌آشوبی نسبت به آینده دختر جوانش است. این خانه، خانه زنی است که از طبقه پایین جامعه به طبقه متوسط آمده است و تلاش کرده است تا خودش را با طبقه جدید اجتماعی وفق بدهد، زنی که دخترش او را ندیدبدید و تازه به دوران رسیده خطاب می‌کند. اگرچه از خانه ابرا تنها چند قاب بسته و محدود می‌بینیم اما مشخص است مادر خانه سعی کرده تا جای‌جای دکوراسیون را با دکوراتیوها و لوازم نسبتا لوکس و امروزی پر کند تا خلا و حسرت دوران نداری را تسکین بدهد، این مساله را در مدل آرایش و طراحی لباس این شخصیت هم می‌توان درک کرد. 

خانه بهمن؛ سمبل خانه‌های لوکس بالاشهری

اولین سکانسی که ما را وارد خانه بهمن (پارسا پیروزفر) و همسرش طلا (طناز طباطبایی) می‌کند اتاق خوابی است که جاوید در آن از خواب می‌پرد و متعجبانه با چشم‌اندازی از ساحل و دریا مواجه می‌شود. این مدل کاغذ دیواری‌ها و پوسترهای سه‌بعدی با طرح منظره که این روزها به یکی از المان‌های محبوب در دکوراسیون خانه‌ها تبدیل شده است به این اتاق خواب رنگ و لعاب و ظاهر متفاوت و جالبی بخشیده است و در نگاه اول مخاطب هم مثل جاوید با دیدن آن سورپرایز می‌شود. در صحنه‌های بعدی جاوید در خانه بهمن می‌چرخد و ما را هم با زوایای مختلف این عمارت آشنا می‌کند.

تا به اینجای قصه چیز زیادی از شخصیت و روحیات بهمن و همسرش نمی‌دانیم و فعلا نویسنده چیزی برایمان رو نکرده است تا بتوانیم قضاوت درستی داشته باشیم، اما از ظاهر کار برمی‌آید که این زوج جوان از مسیری که هنوز برایمان واضح نیست پول زیادی به جیب می‌زنند و این عمارت مجلل و باشکوه هم حاصل همین شغل نامشخص و مبهم است. 

طلا (طناز طباطبایی) یکی از بیلیاردبازهای حرفه‌ای است و به همین خاطر بخشی از سالن به میز بیلیارد بزرگی اختصاص داده شده است، همچنین حضور یک پیانوی بزرگ در گوشه دیگری از سالن علاقه طلا به موسیقی را بیان می‌کند، همانگونه که در سکانسی از عاطفه می‌خواهد که به او هنگ‌درام یاد بدهد و این شاید سرآغاز ماجرایی باشد برای نزدیک‌تر شدن این دو زن به یکدیگر. طلا زنی هنرمند و مستقل با روحیاتی جنگنده است و تابلوهای متعدد دیواری با مضامین هنری و مفهومی و گاها همراه با خشونتی عمقی این شخصیت را به خوبی بیان می‌کند.

خانه طلا به عنوان زنی مدرن و امروزی دکوراسیونی سنگین و پروزن دارد. شاید برای خیلی‌ها مشکی رنگی غمگین و ناامیدکننده به نظر برسد اما واقعیت این است که رنگ مشکی به شما این فرصت را می‌دهد که از هر رنگ مکملی که دوست داشتید در چیدن وسایل خانه استفاده کنید. مشکی زنانه است، مردانه است، جدی و شوخ و حتی رمانتیک است و وزن و پرستیژ زیادی به فضای دکوراسیون می‌دهد. رنگ قالب دکوراسیون خانه طلا هم مشکی و طلایی است و دکوراتور به خوبی می‌داند که اگر رنگی تند و تیز را به دکوراسیون اضافه نکند این فضای تیره و تاریک چشم بیننده را خسته خواهد کرد. به همین خاطر است که با وجود پنجره‌های بلند و قدی، تابلوهای روشن و چراغ‌های دیواری و سقفی و آباژورهای کنار سالنی در روز روشن هم روشن هستند و درخشندگی زیبایی را به دکوراسیون اضافه می‌کنند و شاید بیشتر از هرچیز در این سالن پروسیله و پرزرق و برق لوسترهای لوکس و مدرن و متفاوت آن جلب توجه کنند.

شاید علاوه بر بازیگران برجسته و فیلمنامه جذاب باید برای طراح صحنه سریال «یاغی» هم کف بزنیم، زیرا لوکیشن‌ها و دکوراسیون‌ها با وسواس خوبی طراحی شده‌اند و با کمی دقت در جزئیات هریک از آن‌ها می‌توانیم به دیتیل عادات و روحیات کاراکترها پی ببریم.

بعد از پخش چهار قسمت از سریال «یاغی» مسلما هنوز نمی‌دانیم داستان از چه قرار است و چه کاسه‌ای زیر نیم‌کاسه بهمن و همسرش است. جاوید مانند همه جوان‌های تازه‌نفس خواب‌های دور و درازی برای آینده خود دیده است و باید منتظر باشیم و ببینیم که با این روحیه مصمم و اراده آهنین به رویاهایش می‌رسد؟ یا در نیمه‌های راه از مسیر منحرف خواهد شد؟ شما هم این سریال را دنبال می‌کنید؟ حدستان از ادامه ماجراهای سریال چیست؟ 

 

 

همچنین در چیدانه بخوانید:

 


دیدگاه کاربران

ثبت دیدگاه