Chidaneh.com placeholder image

پشت پرده ساندویچ ماکارونی بچه؛ و حقی که باید پس‌گرفت

سریال «مهمونی» با بازی ایرج طهماسب این روزها طرفداران پروپاقرص خودش را پیدا کرده و حسابی گل کرده است. شاید پیش از پخش برنامه خیلی از ما که از دو دهه پیش با کلاه قرمزی و عروسک‌های دیگر آقای مجری انس گرفته بودیم به کاراکترهای جدید و جایگزین کردن آن‌ها با عروسک‌های خاطره‌انگیز بچگی‌هایمان روی خوش نشان ندادیم اما با پخش شدن «مهمونی» از شبکه خانگی بسیاری از این ضدیت‌ها از بین رفت و شیرینی عروسک‌های جدید و داستان‌های تازه آن‌ها به مذاقمان خوش آمد. یکی از این شخصیت‌های جدید، عروسک «بچه» است که شیرین‌زبانی‌ها و دیالوگ‌های جذاب آن در فضای مجازی حسابی سروصدا کرده و ما را هم به فکر انداخته است تا در این مقاله به تحلیل شخصیت و رفتارهای او بپردازیم. اصلا هدف از خلق عروسک «بچه» چیست و چه حرفی برای گفتن دارد؟ اگر برای شما هم جالب است که درمورد این شخصیت بیشتر بدانید این مطلب را تا انتها بخوانید.

آیا شخصیت بادام (بچه) یک نماد است؟

بله! کاراکتر بچه نمادی از کودکان محروم و رنج‌کشیده‌ای است که همه ما هرروز بر سر چهارراه‌های شهر می‌بینیم و با آن‌ها برخورد داریم. بعضی از آن‌ها خشن و تندخو هستند و بعضی دیگر مهربان و صمیمی، بعضی گل و فال و دستمال کاغذی و … می‌فروشند و عده‌‌ای دیگر که جثه قوی‌تری دارند کار یدی می‌کنند، اما همه آن‌ها ضعیف و دردکشیده‌اند. شاید دیالوگ‌های رد و بدل شده بین بچه و آقای مجری و اتفاقات طنزی که بچه رقم می‌زند برای همه ما خنده‌آور باشد اما پشت همه این دیالوگ‌ها تفکری عمیق و روانشناسانه نشسته و بدون شک خالق این شخصیت آشنایی خوبی با مشکلات درونی و حالات روانی کودکان خیابانی دارد.

جوکر
سرویس خواب بالسا

پسربچه گلفروش «مهمونی» هم معصوم است و هم خشن، هم زرنگ است و هم آسیب‌پذیر، هم دلرحم است و هم زبان تند و تیزی دارد. او مانند همه کودکان به دنبال جرعه‌ای توجه و محبت است و خیلی وقت‌ها در سکانس‌های مختلف این محبت را با فریب و دغل‌بازی جلب می‌کند، رفتاری که از یک کودک نرمال بعید است اما متاسفانه کودکان خیابانی خیلی زود توسط جامعه بی‌رحم تربیت می‌شوند، پیش از آن که فرصتی برای کودکی کردن داشته باشند.

ایرج طهماسب حتی وقتی هم‌پیاله کلاه‌قرمزی و پسرخاله و پسرعمه‌زا و فامیل دور و جمع عروسک‌های قدیمی‌اش بود هم دغدغه جامعه را داشت، او تلاش می‌کرد تا از عروسک‌هایش شخصیتی بسازد که هرکدام نماد و سمبل قشر خاصی از اجتماع باشند، شاید اینطوری بهتر و عمیق‌تر می‌توانست چالش‌های فرهنگی جامعه ما را به نقد بکشد. مثلا آقای طهماسب و یار غار او یعنی «حمید جبلی» که جای او در برنامه «مهمونی» حسابی خالی است، در آن دوران توانستند با خلق شخصیت «پسرخاله» کمی ما را با حال و هوای کودکان طبقه محروم شهر آشنا کنند.

پسرخاله با همه عروسک‌ها فرق داشت و از جنس آن‌ها نبود. کلاه قرمزی با زبان‌بازی و شیطنت‌هایش نماد کاملی از یک کودک معمولی بود و همه عروسک‌های دیگر هم شبیه به کلاه قرمزی بودند، حتی فامیل دور با آن سر تاس و سبیل کلفتش هم شبیه به کلاه قرمزی بود و دغدغه‌هایی نرمال و معمولی داشت، اما حساب پسرخاله از بقیه عروسک‌ها سوا بود. پسرخاله با همه لوطی‌گری و مرام و معرفتش کودکی دردکشیده و درونگرا بود و به جای آن که درس بخواند کار می‌کرد و کار می‌کرد و تمام داستان‌هایش نقل رنج‌هایی است که در موقعیت‌های مختلف کشیده و از او به جای یک کودک، یک آدم‌بزرگ عمیق و متفکر ساخته است. شخصیت «بچه» هم ترکیبی از رنج‌های پسرخاله، بازیگوشی و محبت‌خواهی کلاه قرمزی، تندزبانی‌های پسرعمه‌زا، حاضرجوابی فامیل دور، پرخاشگری جیگر و خوش‌قلبی آقوی همساده است.

شاید مفهوم عمیقی که پشت تک تک دیالوگ‌ها و حرکات «بچه» خوابیده باعث شده تا از کته و قیمه و مگسی و پشه و تمام عروسک‌های مهمونی یک سر و گردن بالاتر باشد. بچه‌ای که مظلوم هست و مظلوم نیست! می‌خواهد حق خودش را بگیرد اما نمی‌داند چطور! در برابر اتفاقات روتین و معمولی هم گارد دارد، فشارهای اجتماعی او را دچار تشویش و اضطراب کرده و می‌ترسد، او فکر می‌کند همه می‌خواهند به او حمله کنند! به دنبال آغوشی امن و پناهگاهی گرم است و پشت تندزبانی‌هایش لحنی ضعیف و التماس‌گونه دارد.

اگر قسمت‌های مختلف برنامه را دنبال کرده باشید حتما می‌دانید که این بچه عاشق ساندویچ ماکارونی است، بعضی وقت‌ها که دیگران ساندویچ ماکارونی‌اش را می‌خورند با حالت طلبکارانه و با تکان دادن چوب‌دستی معروفش به سراغ متهم می‌رود تا حسابش را کف دستش بگذارد، اما جلوی دهانش را می‌گیرند تا صدای اعتراضش به گوش نرسد، او فقط می‌تواند همین مدلی اعتراض کند! راه دیگری بلد نیست! شاید خیلی‌وقت‌ها که حقش را می‌خورند، مانند جایی که بچه می‌گوید «طهماسب! این مهمون‌های تو هرچی داشتیم و نداشتیم رو از ما گرفتن!» درست جایی که باید با دیالوگ‌های او از خنده ریسه برویم ناگهان یاد خودمان و شباهت‌های شخصیتی‌مان با این بچه می‌افتیم و لبخندمان فروکش می‌کند. احتمالا در زندگی ما و شما هم موقعیت‌هایی بوده که ساندویچ ماکارونی‌مان را خورده‌اند و نتوانستیم به هیچ طریقی آن را پس بگیریم و از همه اینها گذشته! صدای اعتراضمان هم در گلو خفه شده است.

برای «بچه» مهم نیست سلبریتی‌ها و آدم‌معروف‌ها چه کسانی هستند یا چقدر مهمند، او به دنبال دغدغه‌های کودکانه خودش هست و با قلدری و گردن‌کلفتی سعی می‌کند هرطور که شده به خواسته‌هایش برسد و هرجا حس کند که زور و جار و جنجال جوابگو نیست به مظلومیتی ساختگی چنگ می‌اندازد و اصطلاحا خودش را به موش‌مردگی می‌زند، حتما دیالوگ معروف او را شنیده‌اید زمانی که از خشونت و شاخ و شونه کشیدن ناگهان به مظلومیت تغییر فاز می‌دهد و با آن «تروخدا»ی جالب و دلبرانه‌اش قند توی دل‌هایمان آب می‌شود.

او مسئولیت‌پذیر است، درست مثل «پسرخاله» و دیگر کودکانی که از سنین پایین به جای نشستن پای درس و مشق به دنبال کار و درآمدزایی رفته‌اند تا بتوانند گلیمشان را از آب بیرون بکشند. در کنار همه این‌ها صبر و حوصله و انعطاف ایرج طهماسب در برابر عروسک‌هایش مثال‌زدنی است. «بچه» مانند تمام کودکان خیابانی آموزشی در خانواده ندیده و شاید اصلا خانواده‌ای هم ندارد! به همین خاطر است که آقای مجری سعی می‌کند با همان آرامش همیشگی‌اش، بدون این که غرور و شخصیت بچه دچار آسیب شود با آرامش و گفتگو و پرسش و پاسخ و شرکت دادن کودک در بحث‌های اخلاقی نکاتی را به او بیاموزد که احتمالا در هیچ کوچه و خیابانی نشنیده است. 

هوتن شکیبا با خلق یک صدای جذاب و هیجان‌انگیز به خوبی توانسته شخصیت «بچه» را برای ما مخاطبان باورپذیر و دلنشین کند. حضور این بچه در مجموعه مهمونی فقط رونمایی از خلقیات و حالات روانی کودکان کار نیست، بلکه هدف مهم آن آموزش و یادگیری است، یادگیری نحوه رفتار با کودکانی که زود بزرگ شده‌اند و به اجبار و به اقتضای شرایط جامعه در جایگاهی هستند که شدیدا به توجه و محبت و حمایت ما نیازمندند و عوامل مجموعه «مهمونی» به طرز هوشمندانه‌ای این آموزش را در متن برنامه خود گنجانده‌اند.

همچنین در چیدانه بخوانید:

 


دیدگاه کاربران

ثبت دیدگاه