در بین دهههای مختلف تاریخ ایران، دوره معاصر و بعد از انقلاب اسلامی همیشه رنگ و لعاب خاصی داشته که برای اکثر مردم ایران خاطره ساز و ماندگار است. دورهای که با حال و هوای انقلاب و جنگ آمیخته شده، اما همچنان رنگ و شوری زیبا در دل خود دارد. فیلم سینمایی بمب، یک عاشقانه اثری متفاوت از پیمان معادی است که حال و هوای جنگ و رنگارنگی دهه 60 را به زیبایی به تصویر کشیده و مخاطبان را در بطن حال و هوای آن روزها برده است تا داستان چند عشق را برای ما روایت کند.
در این فیلم میتوان از ماشینها و کاشیهای رنگی بوی خاک و خاکریز را شنید و در ترکهای شیشهها امید را پیدا کرد. سفر به دنیای زیبای فیلم بمب، سفری هیجان انگیز است که برای لذت بردن از آن فقط کافیست که با فیلم دکور این هفته همراه باشید و لذت ببرید.
فیلم بمب، یک عاشقانه به نویسندگی و کارگردانی پیمان معادی از جمله فیلمهای برگزیده جشوارههای مختلف داخلی و خارجی است که از ابعاد مختلفی مثل فیلمنامه، موسیقی متن، تصویر برداری، بازیگری و بسیاری از فاکتورهای دیگر مورد توجه منتقدین قرار گرفت.
داستان فیلم راجع به زوجی در روزهای دفاع مقدس است که بر سر مسائلی باهم به اختلاف خورده و در عین علاقه شدیدشان نسبت به هم از یکدیگر دور شده اند. داستان فیلم این بار داستان یک وصال و پیروزی عشق بر نفرت و کینه است که مخاطب را در اوج تلخیهای زمان جنگ و بمباران مسرور میکند…
مشاهده بیشتر
طراح صحنه و کارگردان در همان سکانس نخستین ما را به سفر زمان خود دعوت کرده و به روزهای بمباران دفاع مقدس میبرد. خاکریزهای نمادین و عکسهای شهدا که در اکثر قسمتهای شهر به چشم میخورد، شهر را به خط مقدم دومی تبدیل کرده، اما با این تفاوت که رزمندهها این بار کودکان و مردم عادی هستند. داستان عاشقانهای که منتظرش هستیم نه در یک لوکیشن زیبا و سرسبز، بلکه در میان دیوارها و شیشههای ترک خوردهی تهران رقم میخورد. در سکانس اول که میترا (با بازی لیلا حاتمی) در حال قدم زدن در خیابان است شما میتوانید آثاری از خرابی و جنگ را در خیابانها و ساختمانهای شهر مشاهده کنید. با چشم پوشی از تمام خرابیها میتوان دید که زندگی مردم همچنان جریان دارد و همه همچنان به فعالیت خود ادامه میدهند و در تکاپو هستند.
حس نوستالژی که محسن شاه ابراهیمی در همان سکانس ابتدایی نمایش میدهد، مخاطبی که با آن دوران از نزدیک رو به رو شده را پای فیلم میخکوب میکند و او را وادار به تماشای این فیلم میکند. از باجههای خیابانی تلفن گرفته تا فلان همه و همه رنگ و بویی نوستالژیک دارند و حال و هوای آن دوران را به رخ مخاطب میکشند.
مطلب پیشنهادی: طراحی صحنه فیلم «فروشنده»؛ نمایی از تعرض در طراحی خانه
جنگ، رنگ همه چیز را تغییر داده است و شکل و شمایل مدرسه هم از این تغییر بی بهره نبوده است. شیشههای مدرسه از ترس شکسته شدن بر اثر بمباران چسب خورده و تک تک دیوارهای حیاط با شعارهای انقلابی پوشیده شده تا آرمانهای انقلاب و دفاع مقدس به خوبی در ذهن تمام بچههای مدرسه ثبت گردد.
در سکانسهایی از فیلم دفتر دبیران نمایش داده میشود. ایرج (با بازی پیمان معادی) نظم را نه فقط در شغل خود، بلکه در سبک زندگیاش انتخاب کرده و بیش از اندازه روی آن حساس است. دفتر دبیران در مدرسه پر از شلوغی و بی نظمیست. کتابهایی که نامرتب در کتابخانه چیده شدهاند، شیشههای کثیف لک گرفته، کشوهایی که از شدت بینظمی کامل بسته نشده اند و وسایلشان از آنها بیرون زده همه و همه میتوانند ناظم مدرسه، ایرج را دیوانه کنند. اما او با چشم پوشی از تمام این بینظمیها سعی بر آن داشته است که منطقه تحت نفوذ خود را کاملا مرتب و تمیز نگه دارد.
میز ایرج در اتاق معلمین تمیزترین بخش اتاق را شکل میدهد که تمام اجسام روی آن سانتی متر به سانتی متر در ردیفهای منظم چیده شدهاند. نظم ایرج در وجود او تبدیل به یک وسواس شده و میل به تمیزی هرچه بیشتر را در او افزایش میدهد. تا جایی که هر چند دقیقه یک بار جامدادی و ردیف خودکارهایش را مرتب میکند. البته که این نظم صرفا بین اجسام اداری و بی روح شکل گرفته و هیچ خبری از رنگ و شوق روی میز آقای ناظم ما نیست.
مطلب پیشنهادی: طراحی صحنه فیلم شب یلدا؛ یک دکوراسیون افسردهی ایرانی
امروز که تمام علایق همه کودکان و نوجوانان در هر سنی در دنیای مجازی و اینترنت خلاصه شده است، اتاق خواب یک پسر کم سن و سال در زمان جنگ کادر جالبی را میسازد که بسیار دوست داشتی است. در زمانی که خبری از بازیهای کامپیوتری نبود، تنها بازی پسر بچهها فوتبال و تنها قهرمان و الگویشان فوتبالیستهای تیم ملی یا تیم محبوبشان بود. پسر بچه عاشق فیلم ما نیز از این جریان همه گیر، دور نبوده است و با چسباندن پوسترهای فوتبالیست محبوبش علاقهی خود را به آنها نشان میدهد.
در کنار این پوسترها وسیله به خصوصی در اتاق بیشتر از هرچیز دیگری حس نوستالژی دارد. ضبط صوت را میتوانیم یکی از زیباترین عناصر در خاطرات متولدین 50 و 60 بدانیم. حتی اگر خودتان با این وسیله خاطره نداشتهاید، مطمئن باشید که پدر یا مادرتان با دیدن این سکانس «یادش بخیر» جانانهای را نثار ضبط صوت و تمام نوار کاستهای قدیمی خود خواهند کرد.
مطلب پیشنهادی: طراحی صحنه فیلم «اینجا بدون من»؛ سادگی دلنشین یک دکوراسیون
فضای خانه میترا و ایرج از بی روحی رنج میبرد. برای میترا که بیشتر وقتش را در خانه میگذراند این بی روحی عذاب آورتر است. در سکانسی از فیلم، با صدای کودکانی که مشغول بازی با موشکهای کاغذی هستند، میترا خود را از چهارچوب بی روحی و بی مهری جدا میکند و به سمت بالکن میرود. از تاریکی خانه به خورشید بیرون پناه میبرد و موشک آرزویش را به پایین پرتاب میکند. این سکانس هم مثل خیلی از سکانسهای دیگر فیلم بوی زندگی میدهد و هم به میترا و هم به بیننده نشان میدهد که زندگی در سختترین شرایط جریان دارد و ادامه پیدا میکند.
روشنایی خانهی ایرج و میترا با بهبود روابط آنها روشن میشود، اما باز هم نمیتوان گفت این روشنایی برای خانه کافی است. به عنوان یک زن و مرد فرهنگی خانهی آنها با کتابها و تابلوهای عکس و نقاشی به خوبی پر شده است. نظم حاکم بر خانه مشخص میکند میترا در منظم بودن کم و کسری از همسر خود ندارد و با سلیقه لطیف زنانه اش خانه را به خوبی چیده است.
به طبع، دورهای که داستان فیلم در آن اتفاق میافتد، بیشتر وسایل چوبی و بخاری و چراغهای نفتی هستند و خبری از مدرنیته و سبکهای دکوراسیون مختلف مانند دکوراسیون مینیمال و مدرن و یا وینتیج و بوهمی نبوده است.
مبلمان و پردهها رنگهای شاد و دلنشینی دارند، اما به دلیل کمبود نور در خانه این شادابی کمی پنهان میشود. تک رنگی مبلها و دیوارها سادگی شخصیت و ساده پسند بودن هر دوی آنها را نشان میدهد که خواستار یک زندگی آرام و زیبا در کنار هم هستند.
حس نوستالژی دوران جنگ حتی در خانه شخصیتهای اصلی فیلم نیز موج میزند. به تصویر زیر نکاه کنید. دستگاه ویدیوی قدیمی که در میان کتابهای متعدد قرار گرفته، بیشتر از هر چیزی در این خانه، بوی اواخر دهه 60 را میدهد. میبینید که طراح صحنه جزئیات را با چه دقت و زیبایی با کلیات صحنه ترکیب کرده است.
مطلب پیشنهادی: طراحی صحنه فیلم «یه حبه قند»؛ معماری به سبک ایرانی
در سکانسی از فیلم، معادی ما را به خانهی خانوادهای میبرد که قصد مهاجرت از ایران را دارند و به همین دلیل تمام اسباب و وسایل خود را به حراج گذاشتهاند. فیلم دوباره هم به جریان زندگی اشاره میکند و ما را به اتاق دختر این خانواده میبرد که در میان گل و گیاههای سبز رنگ در اتاقش از شرایط سختش برای میترا حرف میزند. اتاق دختر شاید سبزترین و زندهترین لوکیشن فیلم است هرچند که با زندگی او تضاد داشته باشد. شاید بتوان گفت گل و گیاه او تنها اجسامی باشند که به فروش نمیرسند چرا که همین گیاهها به او رنگ و زندگی میدهند و شرایط را برایش سادهتر میکنند.
اگر این مطلب چیدانه را دوست داشتید مطالب زیر را نیز از دست ندهید: