دختر جوان یک بار دیگر نوشتههای روی مجلات کیوسک را خواند. مجله جوانان امروز عکسهای رنگی و بزرگ دو خواننده مورد علاقهاش را داشت. اطلاعات هفتگی قول عکسهای رنگی بیشتر که در لابه لای گزارشهایش آورده بود، میداد. روزنامه فروش خیابان ثریا از داخل کیوسک بیرون آمد و هر دو مجله را از میان ردیف مجلهها و روزنامههای رنگی برداشت. مجلهها را به سمت دختر جوان گرفت و گفت:
«هر دو را ببر. این ماه عکسهای هر دویشان عالیه. حیفه کلکسیونت اینها رو نداشته باشه. پولش رو هم اگر همراهت نیست بعداً بیار.»
چشمهای دختر جوان برق زد. از سردرگمی نجات پیدا کرده بود. خیلی زود پول هر دو مجله را داد و در حالی که مجلهها را در آغوشش میفشرد، قدمهایش را برای دیدن نام بن بست شان تندتر کرد: بن بست شیرین!
…
این هفته قرار است غرق در خاطرات خیلی دور اما خیلی نزدیک خانه 1307 شویم. خانهای نود ساله که همراه با معماری نوستالژی و اسباب و اثاثیهی آشنایش در خیابان حافظ راوی این خاطرات خواهد بود.
خانه 1307سجاد یزدانی09384348268مشاهده پروفایل
کافه عمارت دل، کافهای به سلیقه ایرانیها
میدان فردوسی همیشه شلوغ است. اما آن روز سرمای زمستان به ازدحام آدمها و ماشینهای خیابانهای این میدان قدیمی اضافه شده بود. متروی میدان فردوسی انتخاب من برای رفتن به خانه هزار و سیصد و هفت است. از میان صدای یخ زده دلار فروشهای و صدای همیشگی گروه موتور سوارن وارد خیابان سپهبد قرنی میشوم.
نشانی کافه خانه 1307: خیابان سمیه، نرسیده به خیابان حافظ، خیابان پورموسی، بنبست شیرین، پلاک 21برای رفتن به خانه هزار و سیصد و هفت شما میتوانید در ایستگاه تئاتر شهر که در خط 3 ( قائم- آزادگان) و 4 ( ارم سبز- کلاهدوز) متروی تهران قرار گرفته است پیاده شوید. هم چنین شما میتوانید از ایستگاه اتوبوس چهار راه ولیعصر با استفاده از خط 107 ( پایانه تجریش_ میدان راه آهن) خود را به کافه خانه 1307 برسانید. یکی دیگر از راههای رفتن به کافه خانه 1307 پیاده روی یازده دقیقهای از ایستگاه میدان فردوسی خط 4 متروی تهران ( ارم سبز- کلاهدوز) تا این کافه است.
در راه رفتن به خانه 1307 چشمهایم در انتظار دیدن چیزی آشنا در کوچههای خیابان نجات اللهی روی پلاکهای آپارتمانهای سرد اداری متوقف میشود. اما کم کم از کوچه سلمان پاک داستان جور دیگری روایت خواهد شد. خانههای آجری با پنجرههای قدیمی به سبک آرت دکو مرور خاطرات را آغاز میکنند. حدس میزنم که بن بست شیرین نزدیک است. تا انتهای کوچه میروم. خانه 1307 مثل یک نگین در میان آپارتمانهای نو ظهور نمایان میشود.
در خانه برای مهمانوازی باز است. قرار است با آقای رجبی که مسئول روابط عمومی خانه کافه 1307 است صحبتمان را شروع کنیم. کنار گلدانهای آویزان شده دیوار حیاط میایستم. اولین بار است که به این خانه آمدهام اما برایم آشناترین منزل است. میخواهم اولین سوالم را بپرسم که آقای رجبی پیشنهاد میدهد داخل خانه را ببینیم.
خانه زی، هاستلی در شاعرانهترین خیابان تهران قدیم
از پلهها که بالا میرویم دستگیره فلزی قدیمی در چوبی خانه را به پایین فشار میدهم. درها و پنجرههای چوبی این خانه با پردههای سفید توریشان مثل قابهای زیبای ساختمان 1307 هستند. از هال ورودی به سمت اتاقی میرویم که آقای رجبی آن را اتاق عقد نامه معرفی میکنند.
– این جا را ما اتاق عقد نامه نام گذاری کردهایم. این نام گذاری را به خاطر برگزاری چهار مراسم عقد در این اتاق در سالهای مختلف انتخاب کردیم. از جمله عقد آقای فرزانه که معمار این ساختمان بودهاند. شما میتونید عکس ایشان و همسرشان را این جا بالای شومینه پیش بخاری ببینید. ما عقد نامه ایشون رو هم پایین عکس گذاشتیم.
به عکس بالای شومینه نگاه میکنم. عروس خانم با چهرهای معصوم رو به دوربین خندیده است. تور عروسی که روی قباله عقد کشیدهاند را بر روی چهره عروس خانم تصور میکنم. آیا از پشت این تور به دیوارهای این اتاق نگاه کرده است؟ یا بعد از نگاه کردن به آسمان آبی پشت پنجره بله را به داماد گفته است؟ این اتاق خوش یمن است. درها و پنجرهها، دیوارهای آبی کمرنگ این اتاق شاهد اولین نگاههای عاشقانه آدمهای این خانه بودند.
آقای رجبی درها و پنجرهها آیا مربوط به همان زمان است؟
«بله. تمام درها و پنجرههای این ساختمان مربوط به زمان گذشته است که تنها تمیزکاری و اصلاح شدند. البته شاید برایتان جالب باشد تمامی میزهای این مجموعه از قابهای قدیمی در و پنجرههای این خانه است که یکبار در بازسازی گذشته این ساختمان توسط صاحب خانه تعویض شدند و ما آنها را در انباری منزل پیدا کردیم.»
دستم را روی میزی که کنارش ایستادهام میکشم و به قاب چوبی پنجره هشتاد یا نود ساله زیر آن فکر میکنم. قابی که هنوز شاهد نگاه چشمها است.
کمی بیشتر در مورد معماری این ساختمان بفرمایید.
«همانطور که خدمتتون گفتم. معمار این ساختمان آقای فرزانه بودند که در سال 1307 این ساختمان رو ساختند و معماری این ساختمان به دوره پهلوی اول مربوط است. شاید براتون جالب باشه ما بعضی از نقشههای کارهای معماری ایشون را این جا گذاشتیم. این ساختمان در دو طبقه ساخته شده و یک زیر زمین هم دارد که آب انبار خانه در آن جا قرار داشته است. در دو طبقه ساختمان هر خانواده به شکل جداگانه زندگی میکردند.»
ویژگی معماری دوره پهلوی اول (1299-1320)
خانه گدار، یادگاری از یک ایران دوست فرانسوی
آن طور که مشخص است این ساختمان قسمتهای آسیب دیده کمی داشته و گویا بیشتر قسمتهای ساختمان در طول این سالها سالم باقی مانده؟
« بله دقیقاً! با توجه به این که قبل از خرید این ساختمان یکی از اعضای خانواده ساکن این خانه بوده است میتوانیم بگوییم که ساختمان تقریباً سالم و بدون نیاز به بازسازی گسترده بود. هر چند آماده سازی این ساختمان شش ماه به طول انجامید. رنگ دیوارهای خانه با توجه به همان زمان دوباره تجدید شد. کفپوش ساختمان بدون تغییر مربوط به همان دوران است. همین طور قاب چوبی پنجرهها و درها و سایر جزئیاتی که میتوانید ببینید.»
در کنار اتاق عقدنامه اتاقی به نام خوش نشین را میبینم. از آقای رجبی علت نام گذاری این اتاق را میپرسم:
« اتاق خوش نشین را به خاطر وجود مبلهای راحت که مربوط به همین خانه بود نام گذاری کردیم. این جا اتاق پذیرایی از مهمانها و محل دورهمی اعضای خانواده بوده است.»
چه جالب! این نام گذاری من را به یاد شاه نشین کاخها و عمارتهای گذشته میاندازد.
«درست میفرمایید. کاملاً شبیه به هم هستند. در زمان بازسازی چارچوب مبلها را تعمیر و نو سازی کردیم. و روکش مبلها هم با پارچههای جدید و نزدیک به آن زمان جایگرین شد. و الان یکی از اتاقهای دلباز و مورد علاقه مشتریهای ما است.»
وقتی وارد اتاق عقد نامه و یا شاه نشین میشوید با نگاهی گذار به اسیاب و وسایل داخل اتاقها در خاطرات آدمهای این خانه شریک خواهید شد. مثل رادیو یا ضبط صوت قدیمی روی پیش بخاری اتاق شاه نشین یا کلاه و عصای آقای فرزانه در اتاق عقد نامه که سالهای زیادی همراه با او در خیابانهای و کوچههای این شهر هم قدم شده است. اما چیزی که برای لحظهای کوتاه تصویر بخشی از خاطرات و رنجهای یک دوره تاریخی را در ذهنم زنده کرد جعبههای مهمات مربوط به جنگ جهانی دوم در اتاق آینه بود.
«در زمان آماده سازی خانه یکی از دیوارهای این خانه به سبک آینه کاری مدرن ایرانی توسط خانم دوریه سروش فر آینه کاری شد. و این اتاق هم نام آینه را به خود گرفت»
آقای رجبی این را میگوید و چند بطری شیشهای رنگی را که کنار سکو یا تاقچه پنجره قرار داده شده است نشانم میدهد. این بطریها با قوطیهای کنارش از زیر زمین خانه به این جا آورده شده است. نزدیک بطریهای شیشهای میروم. ناگهان نام یکی از قوطیها مرا هل میدهد به زمان کودکیم. «ام شی»! پدربزرگ خدا بیامرزم به تمام حشره کشها میگفت: «ام شی». من تا امروز هیچ تصوری از قوطیهای ام شی نداشتم. اما حالا رو به رویش ایستادهام و بخشی از خاطرات دور پدربزرگم را زنده میکنم.
با دیدن اناقهای طبقه پایین و شنیدن بخشی از داستانهای این خانه نمیتوانم ذوق خود را برای دیدن اتاقهای طبقه دوم پنهان کنم. همراه با آقای رجبی در حالی که چشم به تابلوهای روی دیوار دارم به سمت پلکان طبقه دوم میرویم. در آستانه پلهها طاقچه بزرگ ایرانی که در بازسازی ساختمان آینه کاری شده است به چشمم مثل صفحه پر از نقش و نگار ابتدای کتابی میماند که از نگارهها و داستانهای زیبای صفحات بعدی حکایت دارد.
روی پلههای میایستم عکس سیاه و سفیدی جمع خانوادگی را میبینم . آدمهای تو عکس با لبخندی شیرین سعی کردهاند لحظه خوشی را که در آن هستند را جاودان کنند.
این عکسها و قابها مربوط به اعضای خانواده همین خانه است؟
«بله بعضی از عکسها از آلبوهای خانوادگی صاحبان منزل است و بعضی از عکسها هم توسط خودمان به این مجموعه اضافه شده است.»
به طبقه دوم رسیدهایم. در سمت چپ پلکان آقای رجبی در یک اتاق را باز میکند و آشپزخانه ساختمان را نشانم میدهد. باید بگویم پیش از دیدن کلکسیون بشقابهای گل سرخی و ظرفهای آنتیک،یا محل مدرن طبخ غذا وظرفشویی، نور آن اتاق که از پنجرههای بلند به درون آشپزخانه میتابید توجهام را بیشتر از هر چیزی به خود جلب کرد. بی اختیار به سمت پنجرهها میروم. باد خنکی که در کوچههای شهر میپیچید، پردههای سفید پنجره را تکان میداد. از سقف لوسترهای زیبایی به سبک چهل الی پنجاه سال پیش آویزان است و روی دیوارهای آشپزخانه نیز آینههای کوچک و بزرگ را نصب کردهاند. میتوانم بگویم که به راستی آشپزخانه این طبقه قلب خانه 1307 بوده است.
بخشی از دیوار سراسری طبقه دوم را به کلکسیون تلفنها و آیفونهای زنگ خانه اختصاص دادهاند. تلفنهایی که سالهای زیادی زنگ خوردهاند و حتماً بخشی از خاطرات اهالی این خانه را به خاطر دارند. یکی از آیفونها را بر میدارم.
دختر جوان با خوشحالی در خانه را میبندد. پلهها را در لحظهای بالا میرود. یک سلام بلند میدهد و بی درنگ به سمت اتاقش میرود. هنوز قسمت کوچکی از دیوار خالی باقی مانده است. مجله اطلاعات هفتگی را ورق میزند تا از وسط مجله پوستر را کنده و زودتر جای خالی دیوار را پر کند.
از لحظهای که در آن اتاق در طبقه دوم خانه 1307 باز شد و من در آستانه در قرار گرفتم از آن دیوار که پنجاه سال پیش توسط دختری نوجوان به کلکسیون پوسترهای و عکسهای مجلههای مورد علاقهاش اختصاص یافته بود، چشم برنداشتم.
آقای رجبی در توضیح این اتاق میگوید: «این جا اتاق دختر خانواده بوده است. ما سعی کردیم شکل کلکسیون عکسها و پوسترها روی دیوار را حفظ کنیم. مبلمان و سایر اثاثیه این اتاق نیز مانند طبقه اول مربوط به زمان خودش است.»
یکی از ویژگیها معماری ساختمان که در هر دو طبقه دیده میشود راه داشتن اتاقها به یکدیگر است. آقای رجبی توضیح میدهد که چیدمان دو اتاق دیگر را برای مشتریانی در نظر گرفتهاند که مایل به برگزاری جلسات کاری خود در این کافه هستند.
زیر زمین خانه آخرین جایی است که برای دیدنش خواهیم رفت. زیر زمینی که به گفته آقای رجبی محل سکونت یک خانواده بوده است. در کنار زیبایی و فضای نوستالژی دو طبقه ساختمان، زیر زمین با دیوارهای آجری، تزیینات طاق گرد ایرانی و حتی میخهای کوبیده شده از نود سال پیش میتواند پایان خوبی برای مرور خاطرات آشنا سالهای زندگی پدران و مادرانمان باشد. یکی از کارهای جالب گردانندگان کافه اختصاص داد فضای تراس مانند مقابل زیر زمین به پرورش گیاهان و تبدیل آن به یک گلخانه کوچک است. گلدانهای دوست داشتنی که امکان خرید آنها نیز وجود دارد. از پلههای زیر زمین به سمت حیاط خانه 1307 میرویم. باغچههای دیواری حیاط، ساخت حوضی کوچک همراه با طراحی و ساخت فضای سبز کنار آن از جمله اقداماتی است که در زمان بازسازی ساختمان انجام شده است.
دلم برای اتاق آینه و تاقچه کنار پنجرهاش تنگ میشود. برای همین بار دیگر به داخل خانه 1307 بر میگردم. پنجره اتاق آینه شبیه به پنجره اتاق جلال آل احمد در خانهشان است. همان پنجرهای که جلال بارها از پشت شیشه و با نگاه به حیاط کتابهایش را مینوشت.
من نشسته روی تاقچه خانهای نود ساله به این فکر میکنم چند نفر روی این ستون و پشت این پنجره به معنای زندگی اندیشدهاند؟ چند نفر نگاهشان روی آجرهای این خانه به یادگار باقی مانده است؟
با ما در کوچه پس کوچههای شهر همراه شوید.
خانه موزه سیمین و جلال، اینجا را به سیمین عزیزش تقدیم کرد
خانه مینایی، موزهای برای خیابان ولیعصر
کافه کتاب ققنوس، میزی برای خواندن
هاستل تهران، “های تهران" مثل خونه خودتونه!