«آقای مینایی به آسمانی که ازغروب کم کم تیره میشد نگاهی کرد و در حالی که دعایی زیر لب داشت برای خواندن نماز به سمت ایوان خانه رفت. اما انگار که چیزی یادش آمده باشد برای لحظهای ایستاد. آبپاش را از کنار باغچه برداشت و به سمت حوض وسط حیاط برگشت. صدای به آب زدن آبپاش در حیاط پیچید. گلبرگهای گلهای تشنه باغچه که گرمای ظهر کلافهشان کرده بود از ریزش قطرات آب توی آبپاش تند و تند تکان میخوردند. لبخندی روی چهرهی آقای مینایی نشست. هر وقت از خوشی لبریز میشد به خانهاش نگاه میکرد. از مقرنسهای پنجرههای رنگی طبقه پایین تا دو طاووس آجری که برای همیشه روی نمای اصلی ساختمان جای گرفته بودند. زیر لب آرام شکر خدا را گفت و به طرف ایوان خانه بازگشت.»
این هفته مهمان خانهای خواهیم شد که عشق صاحب خانهاش فرهاد مینایی به آن باعث شد تا تبدیل به یادگاری گرانبها برای نسلهای آینده شود. خانهای که قرار است قصههای تلخ و شیرین طولانیترین خیابان تهران یعنی خیابان ولیعصر را بازگو کند.
روزی که به سمت خانه مینایی راه افتادم به علت قطع بودن اینترنت گوشیهای همراه، در خانه مسیر رفت و آمد را بررسی کردم و متوجه شدم که از سمت بالای میدان منیریه پس از کمی پیاده روی تابلوی خانه مینایی را سر کوچه طینت خواهم دید.آدرس خانه موزه ولیعصر: خیابان ولیعصر، بالاتر از میدان منیریه، کوچه مسلم کریمی طینت، پلاک 10با توجه به سختی پیدا کردن محل پارک ماشین یکی از سادهترین راهها برای رفتن به خانه موزه ولیعصر استفاده از مترو و اتوبوس است. شما میتوانید درایستگاه مترو میدان منیریه که در خط سه متروی تهران (آزادگان_قائم) قرار دارد پیاده شوید. فاصلهی رسیدن از ایستگاه میدان منیریه تا خانه مینایی نزدیک هفت دقیقه پیاده روی است. ایستگاه اتوبوس میدان منیریه نیز تا خانه موزه ولیعصر فاصله کمی دارد. شما میتوانید از خط هفت اتوبوسهای تندرو تهران ( تجریش_راه آهن) استفاده کنید یا سوار تاکسیها میدان 15 خرداد به سمت میدان منیریه شوید.
مطلب پیشنهادی : موزه های تهران، 9 موزه دیدنی به توصیه چیدانه!
میدان منیریه در عین حال که پر از جنب و جوش است آرام به نظر میرسد. چند کبوتر دور میدان فارغ از شلوغی ماشینها و آدمها از روی زمین دانه میچیدند. به سمت شمال میدان راه میافتم. راسته مغازههای لوازم ورزشی شروع میشود و میتوان دختر و پسرهای جوانی را دید که برای خرید به این قسمت از شهر آمدهاند. فردوسی نام اولین کوچه قدیمی این راسته است. بعد از گذشتن از سه کوچه دیگر تابلو خانه مینایی نمایان میشود.
مطلب پیشنهاد: موزه های تهران، 9 موزه دیدنی به توصیه چیدانه!
وارد کوچه طینت میشوم. در سمت چپ کوچه گلدانهای بزرگی گذاشته شده که خبر از ورودی یک خانه خاص میدهد. اما بعد از ردیف گلدانها، خانه مینایی بی هیچ هیاهویی با پلاکی ساده درآهنی خود را برای رهگذران باز گذاشته بود. حیاط خانه زیر آفتاب نرم پاییز خلوت و ساکت به نظر میرسید. به سمت در ورودی خانه رفتم و در چوبی را با صدای قیژ ضعیفی به سمت داخل هل دادم.
خانه میناییآتنا طالقانی09111412666مشاهده پروفایل
مطلب پیشنهادی : 6 باغ موزه در تهران برای گشت و گذار در تعطیلات!
وارد راهرویی شدم که به سمت اتاقها و فضاهای داخلی خانه میرفت. راه پلهای نیز در سمت راست راهرو وجود داشت که برای دسترسی به اتاقهای طبقه بالا طراحی شده است. کنار پلهها، طاقچهای با شکوه بود که با گلدان زیبایی خبر از مهمان نوازی صاحب خانه میدهد.در طبقه پایین خانه مینایی یک اتاق نشیمن بزرگ تابستانی که گویا به پذیرایی از مهمانها اختصاص داشته قرار دارد. در کنار این اتاق نیز یک اتاق استراحت خصوصی طراحی شده است.
راهروی طبقه پایین به سمت اتاقهای کوچک دیگر خانه و همین طور مطبخ و آب انبار امتداد پیدا میکند. این اتاقها که زمانی به محل سکونت مباشران آقای مینایی اختصاص پیدا کرده بود بعد از بزرگ شدن فرزندانشان به محل سکونت آنها تغییر پیدا میکند.مطبخ و آب انبار به حیاط جنوبی ساختمان نیز راه دارد. حیاط جنوبی یک در به کوچه کامران میرزا داشته است که در زمان مرمت ساختمان پلههای ورودی آن به طبقه بالا نیز امتداد داده میشود.
مطلب پیشنهادی : باغ موزه قصر، باز شدن درهای زندان به روی مردم
در طبقه بالا جزئیات بیشتری از تزئینات داخلی ساختمان به خصوص در فضای نشیمن به جای مانده است:
مطلب پیشنهادی: موزه فرش ایران آمیزه ای از هنر و اصالت ایرانی
قایق سوار بودیم/ در ایستگاه آب/ بالای نهرها/ در کوچه باغ تجریش/ از شیب جویبار/ رفتیم/ رو به پایین/ همراه آبشار/ رگهای شهر تهران/ جاری/ فصل بهار و آب سواری/ از چشم باغ فردوس/ در سایۀ چناران/ تا قلب پارک ملت/ راندیم/ زیر ونک گذشتیم/ تا رود یوسف آباد/ و از فراز جنگل ساعی/ تا آبراه بولوار…/ بالای برج ها/ ماه/ در نیلی روان/ رخت عروس می شست/ آواز نهرهایش را/ تهران به هم می آویخت/ ارکستر آب، در سرِ ِ ما، می نواخت/ در «بندر نمایش»/ بعد از تئاتر شهر/ نیروی آب کاهید/ پارو زدیم/ لغزان/ تا حوضۀ امیریه/ تا موزۀ نگارستان/ در ایستگاه گمرک/ نور چراغ ها کم شد/ انگاره های فصل به هم ریخت/ فیروزه با غبار درآمیخت/ پاییز بود و آب/ شهر طلا و خواب/ و یک صدا، که می دانستیم/ هر لحظه ممکن است بگوید:/ «برگشت نیست/ آخر ِ این خط»/ قایق رسیده بود به راه آهن/ به واگن عتیقۀ میدان/ بین جزیره های گیاهی/ و صخره های سرگردان/ که دور زد/ پهلو گرفت/ و ایستاد،/ آنجا که روح تندیس/ در زیر آبراه/ نفس می کشید. محمد علی سپانلو
در هنگام ورود دیوار نوشتی توجهام را به خود جلب میکند. میفهم که خانه مینایی قرار است روایت گر بزرگ ترین خیابان تهران از هنگام تولد تا به امروز باشد. خانه مینایی هفت روایت برای بازگو کردن تاریخ تهران قدیم با محوریت خیابان ولیعصر دارد.
مطلب پیشنهادی : خانه موزه سیمین و جلال، اینجا را به سیمین عزیزش تقدیم کرد
روایت اول: داستان تولد خیابان ولیعصردر اتاق نشمین تابستانی طبقه اول دیوار نوشتهای با این تیتر شروع میشود: بزرگ ترین خیابان تهران متولد میشود!در این اتاق گاه شمار و روایتهای تاریخی از ایجاد خیابان 18 کیلومتری از زمان صدور فرمان رضا شاه به کریم بوذرجمهری رئیس بلدیه (شهردار تهران) قرار داده شده است. گاه شماری که به پیدایش مکانهای مهم خیابان ولیعصر از سالهای 1300 تا سالهای 1390-1400 مانند میدان راه آهن، محلههای محمودیه و امانیه، میدان ونک، پارک ساعی هتلها و مهمان خانهها، قنادیها، مساجد، سینماها، انجمنهای موسیقی، ایستگاههای مترو و … اشاره دارد. در کنار نقشههای آنالوگ روی دیوار شما میتوانید با استفاده از یک نقشه دیجیتالی که در این اتاق قرار داده شده است تغییرات خیابان ولیعصر را از آغاز تا امروز را ببینید.قسمت جالب این اتاق: منو و ظروف به جا مانده از رستورانهای مشهور مانند رستوران لوکس طلایی آن زمان است.
مطلب پیشنهادی : افتتاح موزه گرافیک ایران، عمارت ارباب هرمز
روایت دوم خیابان ولیعصر: هفت قصه از هفت میداناین قسمت شاید جذاب ترین قسمت موزه خیابان ولیعصر باشد. راهروی این قسمت روایت هفت نقطه مهم خیابان ولیعصر را بازگو میکند. در طول راهرو نقشهای تهیه دیده شده است که میتوانید با قدم زدن روی آن با میدانهای مهم خیابان آشنا شوید. اما مسئولان موزه یک قسمت جذاب برای این راهرو در نظر گرفتهاند: در دو طرف راهرو تلفنهایی قرار داده شده است که شما با برداشتن گوشی میتوانید داستان هفت خیابان یا میدانهای ولیعصر مانند میدان ونک، چهارراه پارک وی و … را گوش کنید و همزمان عکسهای مقایسهای میدانها از قدیم تا به امروز را مشاهده کنید.
روایت سوم خسابان ولیعصر: قصه کوچهها و خیابانهای ولیعصرخیابانها و کوچههای نام آشنا در خیابان ولیعصر کم نیستند. در این قسمت شما با استفاده از یک مانیتور و وارد کردن یک شماره باتاریخ مکانها و آدمهای بخشهای مختلف تهران آشنا شوید.
مطلب پیشنهادی : 10 موزه برتر که دنیا را شگفت زده کرده اند!
روایت چهارم خیابان ولیعصر: راه آهن تهران ساخته میشودامضای وزیر طرق و شوارع که در سند تهیه دستگاه دیزل ما دینامو ثبت شده است را بر روی دیوار این بخش میتوانید ببینید. در این قسمت به زمانهای خیلی دور خواهیم رفت تا با تاریخ ساخت راه آهن و پیدایش میدان راه آهن آشنا شویم.
روایت پنجم خیابان ولیعصر: داستان خانه مینایی از میان امواج رادیودر قسمت نشیمن خانه در طبقه دوم میتوانید با نشستن روی مبلها کمی خستگی تان را در کنید و همزمان داستان خانه مینایی و خانوادهای که در آن ساکن بودند را از رادیویی که روی شومینه اتاق نشیمن در حال پخش است بشنوید.
روایت ششم خیابان ولیعصر: شهروندان ولیعصر راوی میشونددر این قسمت قرار است داستان خیابان ولیعصر را از زبان آدمهای ساکن این خیابان که از روزگار دور تا به امروز کاسب مغازههای این خیابان بودهاند گوش دهیم. این بار موزه به سراغ صنف خیاطان رفته است. عکسهای جواز کارشان، الگوهای بریده شده لباسها و حتی خود لباسها درون کمدهای شیشهای برای سفر به خاطرات آدمهای خیابان ولیعصر قرار داده شده است. اما در این قسسمت هدفونهای نیز برای گوش دادن به صدای کاسبان که از روزهای دور و خاطراتشان در این خیابان میگویند نیز است که تجربه بازدید از موزه را دل پذیرتر میکند.
مطلب پیشنهادی: گشتی در باغ فردوس، موزه سینمای ایران
روایت هفتم موزه: خیابان ولیعصر در سینما و ادبیاتدر این اتاق روی نیمکتهای چوبی بشینید و ولیعصر را در موسیقی بشنوید و در راشهای سینمای قدیم و جدید ایران ببینید.
به طبقه پایین بر میگردم. راهنمای موزه اتاقی را به من نشان میدهد و همزمان میگوید: «اینجا اتاقی است برای یادگاریها مردم تهران از ولیعصر. این اتاق را خالی گذاشتهایم تا اگر مردم یادگاری از ولیعصر دارند آن را در اینجا در قالب امانت یا هدیه به موزه قرار دهیم»تاقچه خالی اتاق را نگاه میکنم. یادگاری من از خیابان ولیعصر عشقی است که هنوز در دلم به یادگار مانده است. لبخند میزنم و آن را در تاقچه خالی به امانت میگذارم.
سایر مطالب کوچه پس کوچه را هم می توانید در ادامه بخوانید: