چهره ها: مجله منزل برای بسیاری از علاقه مندان به طراحی داخلی و دکوراسیون نامی آشنا است. این مجله که در حال حاضر سال هشتم فعالیت حرفه ای خود را سپری می کند و با شعار ((با این مجله خانه شما زیباتر می شود)) در این سال ها مخاطبان پر و پا قرصی برای خود پیدا کرده که هر ماه منتظر انتشار ماهنامه جدید منزل هستند، تا از تماشای صفحات پر از رنگ آن لذت ببرند و از ایده های جالب آن در دکوراسیون منزل شان استفاده کنند. امروز هنگام ورق زدن شماره جدید مجله منزل به مطلبی برخوردم که دیداری با مسعود فروتن مجری برنامه یادگاری در خانه پر از خاطره اش بود. از آنجایی که من از علاقه مندان دو آتیشه برنامه یادگاری هستم، تصمیم گرفتم قسمت هایی از این مطلب را برای شما در چیدانه قرار دهم تا با هم گشتی در خانه مسعود فروتن بزنیم و شما هم مثل من از حال و هوای دلچسب و پر از یادگاری این خانه لذت ببرید.
خانه مسعود فروتن پر از قصه است. یک آپارتمان کوچک با چیدمانی کاملا آنتیک که شما را یاد داستانهای قدیمی می اندازد. در آسانسور که باز می شود، آرام و ساده کنار ورودی آپارتمانش ایستاده. یک عینک کائوچویی به قول خودش «مد امسال» به چشم زده و یک لبخند «قدیمی» روی صورت دارد. این ترکیب «مد امسال» و «قدیمی بودن» را به محض وارد شدن به خانه هم احساس می کنی. مجموعهای از رنگهای گرم در کنار خردهریزهای آنتیکی که کاملا معلوم است با وسواس از بین بی نهایت جنس عتیقه انتخاب شدهاند و حالا اینجا در آپارتمان 80 متری مسعود فروتن، کنار او زندگی می کنند. وقتی روی مبل سه نفره بنفشرنگ توی هال می نشینی دلت می خواهد با آن صدای خاص برایت خاطره تعریف کند. انگار خودش هم این را خوب می داند. وقتی با لیوان شربت سکنجبین می نشیند روبهرویت، بدون مقدمه می رود به سالهای دور. کارگردان و مجری برنامه «یادگاری» برای تکتک چیزهایی که اینجا کنار هم چیده «قصه» دارد. برای شنیدن قصههای آپارتمان کوچک مسعود فروتن در یکی از برجهای قدیمی آتی ساز، مهمان او باشید.
لوازم و وسایل پیشنهادی: مبلمان سنتی و آنتیک گالریا
مشاهده بیشتر
سریال «همه بچههای من» مرضیه برومند را یادتان هست؟ من آنجا کارگردان تلویزیونی بودم. وقتی ضبط تمام شد، گفتم این پردهها را برمی دارم، لطفا پولش را با من حساب کنید. اما خانم برومند آنها را به من هدیه داد. خیلی دوستشان دارم. رنگ پرده زیری و رویی با هم ست نیست اما ترکیبشان حس لطافت به آدم می دهد.
اینجا پاتوق اول صبحهای من است. در آشپزخانه یک گوشه دنج برای خودم درست کردهام. همینجا صبحانه می خورم. این سماور زغالی را بعد اینکه خریدم دادم برقی اش کردند که ازش استفاده کنم. تا حالا چیزی نخریدهام که ندانم می خواهم باهاش چهکار کنم.
وقتی مهمان دارم تلویزیون روشن نمی کنم. دلم می خواهد توی پذیرایی با مهمانم معاشرت کنم. این گوشه یک مبل دونفره دارم، هروقت تنها باشم برای خودم می نشینم تلویزیون نگاه می کنم. اندازه تلویزیونم هم طبیعی است. نمی فهمم چرا بعضی ها برای یک آپارتمان کوچک تلویزیون 50 اینچی می خرند!
من به این چیدمان می گویم «کوپهای». دو تا مبل سهنفره عین هم خریدهام و گذاشتمشان روبهروی هم. آدمها روبهروی هم معاشرت می کنند، وقتی شما مبلها را دور میچینید مجبورند سرشان را بگردانند تا شما را ببینند اما اینجوری شش نفر می توانند راحت روبهروی هم بنشینند و با هم گپ بزنند. صمیمی تر نیست؟
در پنج سال گذشته چهار بار مبلهایم را عوض کردم؛ اولی که 15 سال از عمرش گذشته بود و وقت رفتنش بود. مبل دومی که خریدم برای آپارتمان من زیادی تیره بود. یکدست مبل از دوستم گرفتم و آنها را رد کردم تا اینکه این دو تا کاناپه را خانه دوستم دیدم. او دکوراتور بود. ازش خواهش کردم دو تا مبل سه نفره اینطوری برایم بسازد.
آشپزخانه اپن مال ناهار خوردن نیست. غذا را باید روی میز خورد. یک میز چوبی قدیمی و جمع و جور پیدا کردهام که میشود شش تا صندلی دورش چید. صندلی ها هم لهستانی و قدیمی هستند. رومیزی هم رویش تاریخ دارد؛ مال سال 1251 است!درست 140 سال پیش! وقتی اینجا با دوستانم دور هم شام می خوریم، میگویند این رومیزی را جمع کن، حیف است. در جوابشان می گویم: «جمع کنم، چهکارش کنم؟» آدم باید از چیزهایی که دارد استفاده کند.
این مثلا میز کار است. اما من کارهایم را روی میز ناهارخوری انجام می دهم. این همان میزی است که در برنامه یادگاری می بینید. رویش دو تا جعبه چوبی خیلی قدیمی دارم؛ یکی اش جای دفتر است و آن یکی هم از این جعبههایی که خانمهای قدیمی سوزننخ تویش می گذاشتند.
بشقابها همه آنتیک هستند. هرکدام از این تابلوها هم برای خودشان داستان دارند. آن تابلوی بسمالله کار آقای امیرخانی است. همیشه دوست داشتم یک تابلو خط از او در خانهام داشته باشم. روی آن یکی هم نوشته «خداوندا مرا آن ده که آن به» خط آقای کرمی است و این جمله را خیلی دوست دارم.
«مژده وصل تو کو کز سر جان برخیزم» این تابلو را خانه دوستم دیده بودم. همیشه آن را کنار دیوار می گذاشت. من هم همیشه گیر می دادم که چرا آن را به دیوار نمیزنی. یک روز زنگ زد و گفت بیا امانت ببرش. بعد که زدمش به دیوار اینجا بهش زنگ زدم و گفتم پسش نمی دهم.
مطلب پیشنهادی: ۶ ترفند عالی برای نصب تابلوها در خانه
قدیمی ها لباسهای شان را توی این مفرشها می گذاشتند. من دادم تویش چوب کار گذاشتند و تبدیل شد به یک صندوقچه. الان لباسهای زمستانی ام را در آن می گذارم. وقتی هم مهمان دارم به عنوان مبل ازش استفاده می کنیم. این کوسن رویش هم از یک جاجیم قدیمی که مادرم بهم هدیه داده بود، درست کردم. جاجیم بزرگ بود و در خانه جا نمی شد. من هم از تویش چند تا کوسن درآوردم. دوتایش اینجاست، بقیهاش را هم دادم به بچههای فامیل که یادگار مادرم در خانه آنها هم باشد.
مجموعه چینی های گل سرخی ام را دیدید؟ پای این چینی ها دهه 30 به ایران باز شد؛ معروف بود به چینی مسعود. کلا من پرنده خیلی دوست دارم برای همین هر طرف را که نگاه کنید یک پرنده دکوری هست.
مطلب پیشنهادی: صنایع دستی ایران را به مهمان خارجی تان هدیه دهید
مسعود فروتن اهل قصه است. برای همین هم وقتی در خانهاش مهمان می شوی نمی فهمی زمان چطور میگذرد. می گوید این دکوری های آنتیک شخصیت دارند، شناسنامه دارند و برای همین است که این همه سال ماندگار شدهاند. «مث آدمی می مونند که 60 سالشه و کل حرف داره واسه گفتن.» و خود فروتن هم درباره خانه کوچکش کلی حرف دارد برای گفتن.
– «من 20 سال است که اینجا زندگی می کنم. قبلش در مجتمع زندگی نکرده بودم اما اینجا برای یک آدم تنها خیلی جای خوبی است. می توانی با خیال راحت در خانه را قفل کنی و بروی دنبال کارهایت. وقتی هم نیستی کتابها و نامههایت را تحویل می گیرند. خوبی زندگی در اینجور مجتمعها این است که هم ساکنانش با آپارتماننشینی آشنا هستند و هم فضای بیرونی مناسبی دارد. الان من حس می کنم در آپارتمانی زندگی می کنم که وسط یک باغ است.» «زیاد میروم جمعه بازار. جمعه بازار بهم آرامش میدهد. مثل ورق زدن آلبوم میماند. خیلی از این وسایل قدیمی را آنجا پیدا کردم. چند تا دوست هم آنجا دارم که هروقت میروم چیزهای تازهای را که آوردهاند نشانم میدهند.» «یک کار خوبی در یزد کردهاند. این خانههای سنتی را بازسازی کردهاند و تبدیل شده به هتل. یک سفر رفته بودم یزد و مهمان یکی از همین هتلها بودم. وسایل توی اتاق کاملا ایرانی بود. وقتی وارد محوطه هتل شدم، حس خوب بچگی بهم دست داد. شب تا صبح هم خواب خانه بچگیام را دیدم.» «یک دوستی داشتم که همیشه میگفت: «مال سفید، مال روز سیاهه» من خیلی این تفکر را قبول دارم. آدم باید از وسایلی که دارد برای راحتیاش استفاده کند. وقتی هم خراب شد میاندازی دور و یکی دیگر میخری.» هر کدام از وسایلی که اینجا میبینید، دانهدانه فراهم شده و به هرکدامشان هم علاقه خاصی دارم. این علاقه به مهمانانم هم منتقل میشود. هیچکس در خانه من احساس غریبگی نمیکند.»
شماره جدید مجله منزل را با عکس جلد بالا می توانید از کیوسک های روزنامه فروشی تهیه کنید.
مطالب پیشنهادی: ۵ معمار زن ایرانی که دنیا را جای بهتری برای زندگی کردند!
مزرعه نورلند، خانه ای که مایکل جکسون ۱۷ سال در آن زندگی کرد!
جسیکا آلبا بازیگر هالیوودی از طراحی دفتر کارش می گوید!
خانه جنیفر لوپز ، طراحی داخلی پر از لطافت
منبع: مجله منزل | گردآوری شده توسط تحریریه چیدانه