در اینجا به سراغ کافه یک هنرمند میرویم، کافهای متفاوت در کنار دریاچه خلیجفارس، مرکز خرید باملند! آمفیکافهای که متعلق به هنرمند خوب کشورمان، آقای مجید مظفری است. در کنارش آمفیتئاتر روبازی برای فعالیت قشر هنرمندان خودنمایی میکند. ششصد نفر میتوانند، شکوه یک نمایش را بر روی پلههای آجری رنگش با سقفی از ستارههایی که در مخمل سیاه شب سوسو میزنند به تماشا بنشینید.
از عرض باریک کوچهای گذر کردیم تا به تجلی و رقص نور و رنگهای شاد، پیوند خوردیم و تجلی زندگی نوین چه شاهکارانه با بوی اصالت و سنتها عجین شده بود. فضایی رویایی و سرشار از آرامشی شگرف در هیاهوی کلانشهری چون تهران! در لحظه ورودمان، صدای دلنواز پیانویی مشکی که رو به پنجرههایی با شیشههای زردرنگ بود، نظرمان را جلب کرد. سبک خاص آن ها و به کار بردن شیشههایی به رنگ سبز، قرمز، آبی، زرد و ساده هر بینندهای را محو سادگی و زیباییاش خواهد کرد. در کنار پیانو، میز پایهبلندی ابراز وجود میکرد که روی آن چندین جلد کتاب با مضامین هنری و مجله بهصورت نامنظمی روی هم تلنبار شده بود. شاید همین سادگی و آشفتگیاش باعث شد تا جذب آن شویم و برای چنددقیقهای بیهدف، صفحات کتابها را ورق بزنیم و چندخطی مطالعه کنیم.
مهمترین ویژگیای که در چیدمان صندلیهای کافه به چشم میخورد، نمای سقف، قسمتی از کف و دیوار و همچنین میزهایی چوبی است که گویا میخواست به برقراری توازن فضای محیط کمک شایانی کند. با طرح و رنگ میزها بیشتر یاد کافههای آمریکایی افتادیم! روی هر میز گلدانی از گلهای کاکتوس در گلدانی سفید قرار داده شده تا نشانه پاکی و صلح باشد.
دیوارهای آجری با لامپهایی که سیمهایش مانند دهه پنجاه از سقف آویزان است، شکوه خاصی به کافه داده است. روی یکی از قسمتهای دیوار، فضایی به رنگ مشکی وجود دارد که دورتادور آن با لامپهای روشن چراغانی شده است. خود آقای مظفری میگوید که از نظر خودش اینجا زیباترین و دلنشینترین قسمت کافه است، اما از نظر خیلی از حاضران، بهترین قسمت، دیوار آرزوها است، قشنگترین قسمت کافه که به گفته آقای مظفری با الهام گرفتن از عکسهای فضای مجازی و تحقیقاتش در مورد پل آرزوها طراحی شده است.
در کنار دیوار آرزوها، سطلی پراز روبانهای رنگی قرار داده شده تا هرکسی، بسته به سلیقه شخصی و رنگ موردعلاقهاش، روبانی را گلچین کرده و به مفتولهای قهوهای با کادر طلایی بهمانند دخیل بستن به پنجرههای امامزادهها گره بزند! به قول خانم بهاره رهنما چه کار قشنگی است و چه حس خوب و آرامشی را به آدمی منتقل میکند. برای هر سلیقهای صندلیای برای نشستن وجود دارد. از مبلهای راحتی با پارچهها و طرحهای سنتی گرفته تا صندلیهای رنگی فلزی.
اهمیت به حفظ طراوت و سرسبزی محیط با گلهای آپارتمانی مانند کروتون، سانسوریا و دیفن باخیا بهوضوح در فضای داخلی آمفیکافه به چشم میخورد که به دکوراسیون کافه، جلای خاصی بخشیده است. باید بگوییم که این کافه ظرفیت هفتاد نفر را دارد.
آقای مظفری، خانم سالک را بهعنوان طراح و معمار اصلی، آمفیکافه معرفی کردند که با کمک خانمها المیرا مددی و نامجو با ایشان آشنا شدند. ساعتها برای طرحشان به بحث و تبادلنظر پرداختند تا کافهشان، متفاوتتر از سایر کافهها باشد. او تأکید کرد که تمام سعیاش را نموده تا از دیگر کافیشاپها الگوبرداری نکند و فضای متفاوتی را خلق نماید. معمولاً فضای کافهها، شبیه به هم هستند، اما با خلاقیتی که در اینجا به خرج دادند، سعی نمودهاند تا از نظر خاص بودن چند گام جلوتر از بقیه باشند. اجرای طرح با نظارت کامل آقای مظفری صورت گرفت. بارها اتفاق افتاد که برای رنگبندی و اجرای طرح موردنظرشان ساعتها وقت گذاشتند و تمام مراحل طراحی تا ساخت دکور، خرید لوازم و چیدمان را بهصورت مستقیم نظارت کردند تا فضای کافه با آن چیزی که زاییده ذهنش بود، مطابقت پیدا کند.
سر کوچه آمفیتئاتر و ورودی آمفیکافه، تابلوی «تو کوچهمون عروسیه» با رنگ نیلی زیبایی خودنمایی میکند. آقای مظفری در مورد انتخاب نام کوچه کافهاش چنین گفت: «ممکن است بعضیها در مورد کافه نشینی، فکر و خیال معقولی نداشته باشند و گمان کنند با کافهنشینی، اصالتها و سنتها به فراموشی سپرده شده است. تابلوی «تو کوچهمون عروسیه» را با این هدف نصب کردم تا به همه بگویم دلم میخواهد، تمام کسانی که به اینجا میآیند، شاد باشند و فضای غمگینی را تجربه نکنند.
این تابلو داستان جالبی دارد. زمان کودکی در بازار، سهراه سیروس، بازار آهنگرها، کوچه مسجد جامع زندگی میکردم. وقتی در کوچهمان عروسی به پا میشد از کارت دعوت خبری نبود. سر کوچهمان، چنین تابلویی نصب میکردند تا به رهگذران بگویند در این کوچه مراسم عروسی برپاست تا اگر کسی فراموش شد و بهصورت زبانی دعوت نشد برای آمدن به عروسی خجالت نکشد. با نصب این تابلو میخواستم یادی از سنتهای قدیمیمان نیز داشته باشم. شاید در روز پنجاه تا شصت نفر زیر این تابلو میایستند و با آن عکس یادگاری میگیرند. از دیدن این صحنه لذت میبرم، بهخصوص وقتی مردم نزدم میآیند و راجع به این تابلو و پیشینهاش میپرسند».
آقای مظفری در مورد هدف از باز کردن کافهاش گفت: «هدف از برپایی آمفیکافه، جمعکردن هنرمندان دور هم است. علاوه بر هنرمندان، نقاشان، شاعران، نویسندگان، منتقدان و کسانی که دستی در هنر دارند را در محیط فرهنگی گرد هم آورم تا بیشتر با هم به بحث و تبادلنظر بپردازند. همیشه مخالف شغل دوم هنرمندان بهخصوص بازیگران بودم، ولی الآن به این نتیجه رسیدم که با وضعیت اقتصادی و معیشتیای که در حال حاضر حاکم است، گذران زندگی کمی سخت شده است و مجبور شدم به شغل دوم روی آورم».
کافیشاپم، وابسته به آمفیتئاتر است. در کنار آن فعالیتهای فرهنگی مرتبط با تئاتر، موسیقی و تمام برنامههای نمایشی که میتوان در تئاتر اجرا کرد، انجام میدهیم. قرار شد به همراه اساتید کار بلد، هنرآموز بپذیریم و صبحها ورزشهای تئاتری کار کنیم. در کنارش تمرین فن بیان، شناخت ریتم سرفه، شناخت دیافراگم و ارتباط با بدن و صدا را آموزش دهیم. این برنامه تا دوازده ظهر ادامه دارد.
طبق گفته آقای مظفری و اخبار موثق، هنرمندان و افراد شناختهشده زیادی به آمفیکافه آمدند و از قرار گرفتن در چنین محیطی لذت بردند. پرویز پرستویی، بهاره رهنما، شیلا خداداد، شبنم فرشادجو و… کسانی هستند که به کافه آمده و با ابراز خرسندی از چنین فضایی، آن را ازنظر دکور و چیدمان متفاوت و خاص معرفی کردهاند.
همه یک نظر داشتند و آنهم این بود که در تمام مدتی که در کافه حضور داشتند، حس خوب و صمیمیای را احساس کردند. خیلی از این هنرمندان نظرشان این بود که هرگز تصور نمیکردند آمفیکافه چنین محیطی جذاب و سرشار از آرامش و انرژی مثبت باشد. آقای مهران مدیری با دیدن آمفیکافهبه آقای مظفری گفتند:« اینجا چقدر باشکوه است»! همین حرفها باعث شده تا آقای مظفری به نتیجه دلخواهش برای افتتاح این کافه که همان حس آرامش و رضایت افراد بود، دست یابد.
سایر مطالب کوچه پس کوچه را هم از دست ندهید:
منبع: مجله منزل | نویسنده و عکاس پرتره: آزاده بهرامی | عکاس معماری و دکوراسیون: ثمین موسوی