روایتخانه هر بار بهنوعی غافلگیرکننده است. هر بار که دری بر روی ما گشوده میشود، گویی با دنیایی تازه و متفاوت در پشت آن مواجه میشویم، دنیایی که فقط گویای اسباب و وسایل نیست، بلکه بازگوکننده قصه آدمهایی است که نفسشان در هر وجب خانه دمیده شده و حرم آن به جان ما نیز نفوذ میکند. این بار هم قدم در خانهای گذاشتیم که بوی رنگ و قلم از همان ابتدا مشاممان را نوازش داد.
روایت های پیشین روایتخانه را می توانید در مطالب زیر دنبال کنید:
پویا آریان پور، متولد 1350 در تهران، یکی از نقاشان برجسته معاصر و درعینحال ورزشکاری فعال است که اکنون در خانهای 80 ساله در حوالی نیاوران تهران زندگی میکند. او که هنر نقاشی از کودکی با زندگیاش گره محکمی خورده، اکنون فضای زندگی خود را به حالت آتلیه-خانه در آورده است.
*** برای شروع میخواهیم کمی درباره خودت، پیشینه و خانوادهات برایمان بگویی؛ چون زمانی قصه خانهات برای ما شنیدنیتر میشود که خودت را بهتر بشناسیم.
من در خانوادهای بزرگ شدم که همه فرهنگی و اهل محیطهای آکادمیک بودند و زمانی که من به سن مدرسه رسیدم، با رفتن من به مدرسه مخالفت کردند، چون با تسلطی که خود در این حوزه داشتند، معتقد بودند بسیاری از مباحثی که در مدرسه تدریس میشود کاربردی نیستند و تنها زمان مرا میگیرند؛ به همین دلیل من تا سن 14 سالگی به مدرسه نرفتم و تنها امتحانات را پشت سر میگذاشتم.
تا اینکه باوجود تمایلی زیادی که به نقاشی داشتم به هنرستان «هنرهای تجسمی» رفتم؛ چون میدانستم سیستم آموزشی آنجا متفاوت بوده و از مدیران گرفته تا استادان همه افرادی برجسته و ماهر در زمینه هنرهای تجسمی بودند. 4 سال در آنجا به تحصیل پرداختم و ضمن آن در زمان آزاد خود ورزش نیز کردم و تنیس و ورزشهای رزمی را بهصورت حرفهای دنبال نمودم. نقاشی و ورزش به اولویتهای من در زندگی تبدیل شدند. از 22 سالگی نیز نمایشگاههای نقاشی من پا گرفتند. در زمینه ورزش بهخصوص تنیس نیز در مسابقات و تیمهای ملی فعالیت زیادی داشتهام.
*** سؤالی که اکنون در ذهن من به وجود آمد، چگونگی ترکیب شدن این دو مقوله است؟! ورزش رزمی با هنر نقاشی… چگونه ممکن است زمینهای که در ذهن ما با خشونت همراه است با موضوعی که بیشتر با احساس به آن پرداخته میشود، در تواناییهای یک نفر بگنجد؟
جالب است که این سؤال برای همه پیش میآید. در ابتدا برای خود من هم تا حدودی پیچیده بود که بعد از نقاشی به ورزش بپردازم یا بالعکس، چه به لحاظ آمادگی جسمانی، زمانی و چه روحی، اما پس از مدتی این امر کاملا عادی و حتی با من عجین شد، طوری که اگر اینگونه پیش نمیرفت، انگار یک جای کار میلنگید.
*** از نگاه تو این دو موضوع با هم تضادی ندارند؟ معمولا فردی که به هنر میپردازد از نگاه جامعه کسی است که باید حتما خلوت و آرامش خود را داشته باشد، ولی یک ورزشکار اینگونه نیست. حال تلاقی این دو موضوع در تو چگونه اتفاق افتاده است؟
من به این باور رسیدهام که هنرمند، خود یک جنگجوی تمامعیار است، چراکه شاید بیش از دیگران دچار چالشهای درونی، اجتماعی و حتی مالی میگردد. اینکه تصور میکنیم هنر حاصل آرامش است، شاید چندان درست نباشد. گواه این موضوع هم میتوانند کشورهایی باشند که هرچند آرامش در آنها همواره حضور داشته، اما هنرمندان چه ازلحاظ کمی و چه کیفی رشد چندانی نداشتهاند. برعکس آن در کشورهایی مثل ایران که در طول تاریخ در دورههای بسیاری دچار بحران بودهاند، وفور هنر و ایده به چشم میخورد. گاهی خود هنر زبانی میشود برای ابراز خشم؛ بنابراین با تغییر نوع نگاهمان به هنرمند، شاید درک این موضوع که ورزش رزمی و هنر نقاشی چگونه در کنار هم جای میگیرند راحتتر باشد.
*** اکنون برای اینکه به موضوع خانه نزدیکتر شویم، میخواهم قصه انتخاب این خانه را برای ما بگویی… چون جالب بود که پس از وارد شدن به یک محله مدرن و پر از آپارتمانهای امروزی با گذر از چندین پله و رسیدن به یک کوچه تنگ با خانهای قدیمی مواجه شدیم که سنخیتی با اطرافش نداشت.
من حدود 12 سال قبل دنبال خانهای بودم که بتواند بهعنوان آتلیهام نیز باشد. در انتخاب چنین خانهای حریم خصوصی و سکوت، اهمیت ویژهای برایم داشت، چراکه حرفه من طوری بود که ممکن بود هرزمانی از شبانهروز را درگیر آن باشم. وقتی به بنگاهها مراجعه میکردم بهاشتباه برجها را به من نشان میدادند و مدتی طول کشید تا منظورم از خانهای را که میخواستم به آنها برسانم. درنهایت این خانه را به من نشان دادند، خانهای که حدود 80 سال از عمر آن میگذرد و در آن زمان بسیار فرسوده بود؛ بنابراین من به بازسازی آن پرداختم و در آن ساکن شدم.
[[nid:213282]]
*** اینجا باوجود آتلیه بودن، بدون شک چیدمانی متناسب با نوع نگاه، روح و شخصیت تو دارد. آیا سبکی خاص در طراحی آن دنبال کردهای؟
من بهعنوان یک نقاش و بر اساس نیازهایم به چیدمان این فضا پرداختم. وسایلی که صرفا تزئینی بوده و کاربردی نباشند در زندگی من جایی ندارند و اعتقادی به بزکدوزک ندارم؛ بنابراین هر چیزی را که برای این فضا انتخاب کردهام بر اساس نیازها و همخوانی با این خانه بودهاند؛ برای مثال میزی که به درد من میخورد باید مقاوم میبود و روی آن خط نمیافتاد؛ بنابراین جنس چوب با طرحی خطخطی انتخاب کردم که پاسخگوی این نیازم بود. حتی تغییراتی که در معماری داخلی این خانه دادم، مثل برداشتن دیوار یا تغییر کف همه در راستای نیازها و هماهنگ با معماری خانه بود؛ چون نمیخواستم مانند زائدهای برای آن باشد.
ما ایرانیها معمولا علاقه زیادی به تزئینات اضافی و افراط داریم، حتی در طراحی و چیدمان همیشه دنبال چیزی هستیم که به فکر هیچکس نرسیده باشد؛ به همین دلیل هم وقت بیشتری میگذاریم و هم کارهای اضافهتری انجام میدهیم، اما معمولا به نتیجه جالبی نمیرسیم. درصورتیکه اگر فقط بر اساس نیاز و روح خود و هماهنگ با بستری که در اختیار داریم، به چیدمان بپردازیم، شک نکنید که به نتیجه راضیکنندهای میرسیم.
*** ما شنیدهایم که طراحی داخلی چندین فضا از جمله وی کافه در تهران را تو انجام دادهای. داستان آنها چیست؟
من معمار نیستم و این پروژهها را تنها از سر کنجکاوی انجام دادم. میخواستم بدانم بهعنوان یک نقاش-معمار چگونه میتوانم از دیوار، سقف، کف و عناصر دیگر معماری بهره ببرم.
*** وسایل خانهات چیزهایی هستند که هر جا دیده نمیشوند و جذابیت و گرمای خاصی دارند، آنها را خریدهای یا سفارشی ساز هستند؟
من از همان ابتدا چون وسایل سادهای میخواستم ترجیح دادم همه را سفارشی بسازم که تنها نیاز بود نجار و آهنگر خوب سراغ داشته باشم که خوشبختانه این اتفاق هم افتاد.
*** اگر بخواهی کل خانهات را تحویل دهی و فقط یکچیز را برای خود نگه داری، آن چیست؟
میز کارم، به دلیل لایههای رنگی که پس از سالها بر روی آن نشسته و برایم خاطرهای از خودم و کارهایم است.
*** تعریف خانه از نگاه تو چیست؟
جای امن، جایی که امکان فکر کردن داشته باشم، البته خود کلمه خانه برای من همان چهاردیواری است، اما «خانه خوب» از نظر من جایی است که امنیت فکر کردن و اندیشیدن را فراهم آورد.
*** در پایان اگر بخواهیم به یک جمعبندی برسیم، پیشنهاد تو به بقیه برای طراحی خانههایی هماهنگ با روحشان چیست؟
من اعتقاد دارم توجه به سلیقه شخصی و فردیت از کودکی در ما شکل میگیرد؛ بنابراین بهترین کار این است که ضمن مشاوره با افراد حرفهای در زمینه معماری و طراحی داخلی، توجه ویژهای به خواستههای خود در امر چیدمان خانههایمان داشته باشیم نه چیزی که در جامعه و بر اساس رویکردهای آن اتفاق میافتد. اینکه شهر ما پر شده از ساختمانها و دکوراسیونهایی که هیچ سنخیتی با روح ما ندارند، تقصیر معمار یا کارفرما بهتنهایی نیست، بلکه کوتاهی از ناآگاه بودن همه ماست. معمار، هنرمند، مصرفکننده و هر عضوی از این جامعه باید دستبهدست هم دهند تا نسل آینده بدون آگاهی رشد نکند.
در ویدئوی زیر می توانید گفتگوی رضا عابدینی با پویا آریان پور را ببینید:
منبع: مجله منزل | راوی: فاطمه افشاریان | عکس، ویدئو و تدوین: استودیو پر | مهمان: رضا عابدینی سُهی، جهانگرد و سفیر کمپین #یکی_هستیم | میزبان: پویا آریان پور، هنرمند و نقاش