روایت خانه، سفری است که مجله منزل به همراه رضا عابدینی سهی (سفیر کمپین #یکی_هستیم) آغاز کرده است. قسمت اول را از خانه و داستان خود رضا شروع کردیم که می توانید تحت عنوان دکوراسیون خانه یک جهانگرد ایرانی، روایت مردی از تبار صلح! در چیدانه بخوانید. در قسمت دوم به خانه رضا ندیمی، طراح لباس نام آشنای این روزها رفتیم که در ادامه داستان او را می خوانید…
امروز، یکی از روزهای اردیبهشت دلانگیز، من، رضا و میلاد وارد کوچهای تنگ و بنبست در یکی از محلههای قدیمی تهران میشویم که حتی امکان بردن ماشین به داخل آن وجود ندارد. برای من که مدت زیادی از سکونتم در تهران نمیگذرد و آنچه از تجریش پرآوازه دیدهام تنها شلوغی و بعضاً ساختمانهای تجاری مدرن آن اطراف بوده، دیدن این کوچههای تنگ و قدیمی در آن حوالی اتفاقی غافلگیرکننده است. به پلاک 11 میرسیم، زنگ در را میزنم. رضا ندیمی در را باز کرده و ما را به داخل دعوت مینماید.
رضا ندیمی، طراح لباسی که با لباسهای سیاهوسفید و نماد کلاغ شناخته شده است، امروز میزبان ما است. او در ابتدا به دلیل عدم امکان تحصیل در رشته طراحی لباس برای آقایان در ایران، رشته طراحی صنعتی را که معتقد بود نسبت به رشتههای دیگر به این رشته نزدیکتر است انتخاب کرد و مدتی نیز در حوزه طراحی دکوراسیون فعالیت داشته است. بعد از آن به پاریس رفت و رشته دلخواهش؛ یعنی طراحی لباس را در آنجا پیگرفت. او اکنون در خانه قدیمی و زیبای خود به طراحی لباس میپردازد.
وارد خانه که میشوم در همان بدو ورود تیرگی فضا مرا میگیرد. فضای نخستین با پردههای بلند سیاه در وجوه مختلفش به صحنه تئاتری بدل شده است که تو را به تماشای خویش میخواند. میز قرمزرنگ و چهارپایههای چوبی با نور آباژور نیز کاملکننده این صحنه هستند؛ جایی که رضای ما (***) با رضای میزبان به گفتگو مینشیند:
***چشمان ما به دیدن خانههای شیک و نونوار امروزی عادت کرده است و معمولاً وقتی صحبت از افراد برجسته جامعه میشود، ناخودآگاه انتظار داریم در چنین خانههایی زندگی کنند، انتظاری که انگار برای تو صدق نمیکند. میخواهیم بدانیم رضا ندیمی چرا یک خانه قدیمی در دل یک بافت بومی و محلی برای خود برگزیده است؟
«من همیشه به دنبال مکانی بودم که کاراکتر و شخصیت داشته باشد و این کاراکتر را در خانههای قدیمی خودمان پیدا کردم. این خانهها نیز معمولاً در همه محلهها یافت نمیشوند و بافتهای قدیمی مثل همینجایی که اکنون ساکنم، دارای چنین خانههایی هستند. ضمن اینکه من خانههای حیاطدار با باغچه و گل و گیاه را خیلی دوست دارم و این خانهها نیز از این امتیاز برخوردارند، درواقع این علاقه از کودکی من نشأت میگیرد؛ خانه خانوادگی ما نیز ویلایی بود و حیاط داشت و بنابراین من از کودکی با باغچه انس گرفتم».
یکی از جذابیتهای این خانه برای من و شاید هر ناظر دیگری این است که عناصر دکوراسیونی مثل مبلمان، رنگآمیزی و نورپردازی بهخوبی با معماری قدیمی خانه تلفیق شدهاند؛ پردههایی که حائل سرسرای ورودی و آشپزخانه و همچنین سرسرای ورودی و سالن نشیمن شدهاند، آباژور و لوسترهایی که بهصورت باشکوهی فضای محصور خود را تعریف کردهاند و… .
***یکی از دلایلی که ما را به خانه تو کشاند، شخصیتدار بودن این خانه است؛ به این معنا که روح تو در آن حس میشود و هویت تو را دارد. از رنگهای تیرهای که انتخاب شده تا قدیمی بودن، چیدمان و المانهایی که استفاده کردهای، همه و همه نشانی هستند از اینکه تو صاحب این خانهای! درباره این انتخابها و نگاهی که منجر به آنها شد، برایمان صحبت کن!
«ازآنجاییکه من قبل از طراحی لباس، چندین سال در زمینه طراحی دکوراسیون کار کردهام، همواره توجه به روحیات فردی که قرار است برایش طراحی انجام بدهم، برایم از اهمیت زیادی برخوردار بوده است؛ چیزی که دکوراتورهای ما اغلب نادیده میگیرند. من این دیدگاه را در طراحی دکوراسیون منزل خود نیز رعایت کردم. نکته مهم دیگر از نگاه من، فضاسازی برای خلق هنر است. فضای خانه من علاوه بر محل زندگی، محل کار من نیز هست؛ یعنی جایی که به طراحی لباس میپردازم، البته این ارتباط دوسویه است؛ یعنی کار و هنر من به خلق فضای زندگیام کمک کرده و از سوی دیگر فضایی که ساختهام بر روی شکوفایی هنرم تأثیرگذار است. درنهایت هدفم این بوده که خانهام ، بازتابی از من و هنرم باشد که امیدوارم در رسیدن به این هدف موفق بوده باشم».
***بله کاملاً درست است! در تو، شخصیتت، لباسهایی که طراحی میکنی و دکوراسیون خانهات این وحدت و همبستگی کاملاً مشهود است.
***درباره نماد کلاغ و رنگ سیاهی که بهوفور در خانه و هنرت دیده میشود، بیشتر توضیح میدهی؟ در فرهنگ ما رنگ سیاه معمولاً نماد غم است.
«نه سیاه برای من رنگ غم نیست، بلکه رنگ آرامش است. مشکی از نگاه من رنگی است مغرور که کاری به بقیه ندارد و تنها در حکم یک نظارهگر است. این رنگ کمک میکند که کمتر دیده شوی و بیشتر ببینی. کلاغ هم همین حکم را برای من دارد. موجودی فرزانه (بهواسطه عمر بلندش) که بسیار میبیند و به خاطر میسپارد، اما کمتر دیده میشود؛ به خاطر همین باورم از این رنگ در طراحی داخلی منزلم و لباسهایی که طراحی میکنم از رنگ سیاه زیاد استفاده میکنم».
***اتفاق هنرمندانه و هوشمندانهای که در خانه تو افتاده، این است که برخلاف انتظار اغلب ما درباره خفه و دلگیر شدن فضا با رنگ سیاه، استفاده از رنگهای تیره مثل سیاه و خاکستری در فضای زندگی تو منجر به چنین چیزی نشده است؛ علت چیست؟
«اولین دلیل آن سقف بلند است که موجب دلبازی فضا میشود؛ حتی اگر از رنگهای تیره استفاده شود. دلیل بعدی استفاده از عناصر دیگری مانند تابلوها، دکوریها و مبلمان است که این تیرگی را شکستهاند. اصولاً رنگ بهخودیخود به دیوار خالی، شخصیت میبخشد و عناصر دیگر میتوانند تکمیلکننده آن باشند؛ درحالیکه رنگ سفید بهتنهایی چنین قدرتی ندارد. در این میان رنگهای خنثی مثل خاکستری نهتنها به دیوار بلکه به اجزایی که قرار است روی آن نصب شوند نیز شخصیت و کاراکتر میدهد».
با خودم میگویم چقدر ما همیشه همه چیز را مطلق میبینیم؛ سیاه مطلقاً برایمان تیرگی هست و ناامیدی، اما این خانه خلافش را ثابت میکند. سیاه و خاکستری در این خانه بستر زیباییها شدهاند. شاید این مبل راحتی روشن، کتابخانه سفارشیساز آهنی، رقص نور لوستر روی دیوار، چهارچوب قرمز پنجره سرتاسری، آیینه و وسایل قدیمی، نور تابیدهشده از آباژورها و… در بستری غیر از این صحنه سیاه و خاکستری به این قدرت و زیبایی جلوه نمیکردند.
***ما ایرانیها معمولاً به خانه اهمیت چندانی نمیدهیم حتی بهاندازه ماشینمان؛ درصورتیکه خانه اصلیترین فضای زندگی ماست؛ جایی که بیشترین وقت خود را در آن میگذرانیم، آرامش پیدا میکنیم و برای شروع روزی دیگر آماده میشویم. نگاه تو به این قضیه چیست؟
«به نظر من این اتفاق به دلیل بیتوجهی یا حتی توجه به تعریفی است که بقیه از شیک بودن ارائه میدهند. افراد زیادی هزینههای بالایی برای طراحی دکوراسیون منزل خود میپردازند، ولی هدفشان متأسفانه تأمین خواستهها و علایق خود نیست، بلکه صرفاً به پیاده کردن طرحی میپردازند که از نگاه بقیه زیباست. اگر قرار است خانه رنگ و بوی خودمان را داشته باشد، نیازی به صرف هزینههای زیاد نیست، تنها کافی است زمانی را به شناخت خود اختصاص دهیم و آنچه را که خوشحال و آراممان میکند پیدا کنیم».
***بله خانه ما باید روایت کننده ما باشد و اجزاء آن دست به دست هم دهند تا داستان ما را روایت کنند…
گفتگوی رضای ما و رضای ندیمی عزیز با همین بحث به پایان خود رسید. میلاد هم در کل فرآیند گفتگو مشغول عکاسی بود. خانه دوم نیز برایم تجربه جذاب و آموزندهای بود و مشتاقانه منتظر روایت خانه سوم هستم تا برای شما نیز راوی آن باشم. یادمان نرود خالق قصههای خانههای ما خودمان هستیم!
قسمتی از گفتگوی جذاب رضا عابدینی با رضا ندیمی را می توانید در ویدئوی زیر ببینید:
.h_iframe-aparat_embed_frame{position:relative;} .h_iframe-aparat_embed_frame .ratio {display:block;width:100%;height:auto;} .h_iframe-aparat_embed_frame iframe {position:absolute;top:0;left:0;width:100%; height:100%;}
منبع: مجله منزل | نویسنده: فاطمه افشاریان | عکاس: استودیو پر | تدوین ویدئو: معین قوی | مهمان: رضا عابدینی سُهی، جهانگرد و سفیر کمپین #یکی_هستیم | میزبان: رضا ندیمی، طراح لباس