این روزها بازار ساخت فیلم و سریال در شبکه نمایش خانگی داغ داغ است و بیشتر فیلمنامههای موجود در پلتفرمهای مختلف بیانگر معضلات اجتماعی هستند که طبقات متوسط جامعه با آن دست به گریبانند. یکی از سریالهایی که این روزها با چهرههای شناختهشده خود پا به پتلفرم فیلمنت گذاشته سریال «سیاه چاله» است. این فیلم که دست روی موضوع نسبتا جدیدی گذاشته و توانسته کنجکاوی بسیاری از مخاطبان شبکه نمایش خانگی را بربیانگیزد در لوکیشنهایی فیلمبرداری میشود که دارای معماری تهران قدیم و حال و هوای نوستالژیک آن زمان است. به دلیل استقبال مخاطبان از این سریال ما نیز تصمیم داریم در فیلم دکور این هفته از چیدانه به بررسی دکوراسیون و طراحی صحنه سریال سیاه چاله بپردازیم. با ما همراه باشید.
سیاه چاله یک کمدی اجتماعی است و داستان مردی به نام جمشید را روایت میکند که در میانسالی با معضلاتی مانند بدهکاری، بیکاری و بیخانمان بودن دست به گریبان شده است. جمشید و خانوادهاش مجبور میشوند خانه را تخلیه کنند و به باغ پدری خود در خارج از شهر پناه بیاورند. او به محض ورود به خانه از ماجرایی خبردار میشود که زندگی خانوادگیاش را دستخوش تغییرات بزرگی میکند.
تیتراژ پرمعنای سریال سیاه چاله که از اپیزود دوم پخش میشود بخشهایی از مضمون اصلی فیلم را در بر دارد. موضوع این است که از زیر خانه پدر جمشید که به اکبر نفتی هم معروف بوده یک لوله نفت عبور میکند. اعضای خانواده وقتی به این مساله پی میبرند تصمیم میگیرند که با گرفتن انشعاب از لوله نفت سهمشان را از این سرمایه ملی بردارند و از این طریق پول دربیاورند. تیتراژ ابتدایی هم با نشان دادن کاراکترها که بر سر چاه نفت، ماشینهای حفاری و میدان نفتی نشستهاند سعی دارد فحوای اصلی داستان را به شکلی طنزگونه و در قالب تصویر روایت کند که در نوع خودش جالب و متفاوت است.
باغ پدری جمشید که البته با مرگ پدر دیگر این خانه خیلی هم به باغ شباهت ندارد از خانههای تاریخی تهران است با همان سبک و سیاق معماری تهران قدیم. احتمالا عوامل صحنه لوکیشنهای زیادی را جستجو کردهاند تا به این خانه رسیدهاند زیرا دیگر در پایتخت خبری از خانههای بااصالت و قدیمی نیست و آپارتمانها و برجهای بلند و بدقواره جای خانههای حیاطدار و باصفا را گرفتهاند. در همان نگاه اول به خانه درندشت جمشید خیلی چیزها دستگیرمان میشود. سنگفرشهای حیاط، درختان قدیمی و کهنسال، پنجرههای کرکرهای فلزی، تخت سنتی توی ایوان، حوضچهای که در مرکز حیاط وجود دارد و خلاصه آجر به آجر این خانه حکایت از سبک معماری و خانهسازی تاریخی تهران دارد.
جمشید بنا بر اتفاقاتی تصمیم گرفته است همه خانواده را در این خانه دور هم جمع کند. شاید این مساله از دید انسان امروز که همیشه در آپارتمانهای تنگ و فشرده زندگی کرده کمی عجیب به نظر برسد و زندگی در چنین خانهای آن هم در پایتخت کمی دستنیافتنی باشد. اما به جرات میتوانیم بگوییم که باشکوهترین خانههای تهران همانهایی هستند که از گذشتههای دور به یادگار ماندهاند. این خانه باغ صمیمیت زندگیهای دستهجمعی قدیم را در خاطرمان تداعی میکند و بافت سنتی آن نشانگر روحیات سنتی افراد این خانواده است.
نمای آجری در گذشته جایگاه برجستهای در فرهنگ و معماری ایرانی داشته است. حتی در خانههای مدرن امروزی هم استفاده از آجر تقریبا رایج شده و طراحان زیادی سعی دارند تا معماری مدرن و سنتی را با یکدیگر تلفیق کنند و آن حس و حال گرمابخش و قدیمی را به فضای خانهها بازگردانند. حتی بسیاری از هتلها و رستورانهای امروزی نیز سعی میکنند از بیدار کردن حس نوستالژیک و قدیمی در مردم بعنوان یک اصل بازاریابی استفاده کنند و مشتریان بیشتری را به سمت خود جذب کنند. خلاصه این که نمای خانه و پوشش سرتاسری دیوارهای حیاط باغ پدری جمشید هم که از آجر ساخته شده به مخاطب این حس را القا میکند که این خانه گذشته پرمعنا و پر رمز و رازی داشته و در معماری تاریخی ایران یک اثر هنری به شمار میآمده است.
با ورود خانواده جمشید به باغ پدری این خانه کم کم از آن حالت خاکخورده درمیآید و جانی دوباره میگیرد. ژاله صامتی مانند اکثر آثار سینمایی و تلویزیونی خود در این سریال هم نقش همسر و مادری عاقل و دلسوز را بازی میکند و با حضور خود روح دیگری در کالبد این خانه نسبتا متروک دمیده است. به گونهای که در سکانسهای ابتدایی و به محض ورود به خانه باغ شاهد المانهایی مانند درب و پنجرههای پوسیده، حیاط کثیف و خاکی و حوض خالی هستیم که این آیتمها خانه را به فضایی دلمرده تبدیل کردهاند.
اما پس از مدتی سکانسهایی از شمعدانیهای کنار حوض پرآب، گلخانه پر از گل و ایوان تمیز و آبخورده را میبینیم که اگر سنتان به زندگی در خانههای سنتی قد داده باشد بوی خوش آن روزها بدون شک به مشامتان خواهد رسید. همه این تغییرات شخصیت مادر این خانه را بعنوان یک بانوی شایسته و خوشسلیقه به مخاطب معرفی میکند. این انضباط ظاهری در خانه قبلی خانواده جمشید هم خودش را نشان میدهد. درست است که در این خانه هیچ نشانی از المانهای مدرن و امروزی نیست و دکوراسیون پر است از وسایل قدیمی و خردهریزهای تزئینی که هیچ ربطی به هم ندارند، اما نظم بخشیدن به کلیت دکوراسیون خانه نشان میدهد که این فضا را یک زن اداره میکند که در خانهداری خیلی هم متبحر و منظم است.
همانند بافت سنتی محوطه این باغ، فضای داخلی خانه هم نمونه کاملی از یک دکوراسیون سنتی است که من و احتمالا بسیاری از شما گوشههایی از آن را در خانه پدربزرگ و مادربزرگهایمان دیدهایم. فکر میکنید شاخصههای یک چیدمان سنتی چه چیزهایی هستند؟ چشمتان را ببندید و تصاویری از خانههای قدیمی را به خاطر بیاورید. چه میبینید؟ فرشهای لچک و ترنج لاکی کف خانه در کنار کابینتهای فلزی سبزرنگ، طاقچههای گچبری، آینه و شمعدانهای طرح قدیم، یک رادیوپخش عتیقه، آباژورهای آنتیک و دیگر اکسسوریهایی که انگار مخصوص خانههای سنتی طراحی شده بودند در ذهنمان تداعی میشود. در کنار همه اینها وجود ستونهای مرمری که دو سه دهه پیش به دکوراسیون خانهها حالتی لوکس و موقر میدادند این حال و هوای خاطرهانگیز را تقویت کرده است.
در سریال «سیاه چاله» قابهای زیبایی از یک دکوراسیون قدیمی با معماری ناب ایرانی نشان داده میشود که اگر دنبالکننده آثار ساخته شده از این کارگردان باشید مشابه آن را در فیلم «شادروان» نیز میبینید. نظر شما درباره سریال سیاه چاله چیست؟ فکر میکنید این محصول فیلمنت با فیلمنامه متفاوت و بازیگران سرشناسی که انتخاب کرده میتواند در شبکه نمایش خانگی بدرخشد؟ نظرتان را برای چیدانه بنویسید.