«شبگرد» قصه‌ای از حقیقت شهر و آدم‌هایش

«شبگرد» قصه‌ای از حقیقت شهر و آدم‌هایش

محتوای حمایت شده

«شبگرد» قصه‌ای از حقیقت شهر و آدم‌هایش

«شبگرد» قصه زندگی‌هایی است که به‌هم می‌خورد، آدم‌هایی که دلزده می‌شوند و درهایی که روی همدیگر قفل می شود.

مبلمان اداری آرویناژ

فرزاد موتمن در «شبگرد» از سیاهی و ابزورد نهفته در دو چیز حرف می زند: سینما و جامعه. یک نگاه انتقادی به زیر پوست شهر در شب. او همه چیز را به نقد می کشد، دوستی ها، روابط خانوادگی، روابط ناسالم و سواستفاده‌گری بین انسان‌ها و در نهایت سینما، سینمایی که همه جوانبش رانت و بهره و سود است.

«شبگرد» داستان آدم‌هایی است که هر روز که از خواب بلند می شوند تا شب به خودشان می گویند اگر امروز سفله تر از دیشب نباشیم همانا از زیان دیده‌گانیم. اینکه آدم ها گاهی جرات نمی کنند عمیق فکر کنند وگرنه از پا در می آیند، نه فقط از شدت درد، بلکه از حس نفس‌گیر پوچی!

موتمن در فیلم غیرتداومی‌ «شبگرد» همه چیز را به سخره و نقد می کشد. این نیمه‌کاره ماندن قصه‌ها، این گنگ و مبهوت بودن‌ها آدم‌ها و روابط‌شان، کنایه‌ای به وضعیت فیلمسازی در «سینمای ایران» و «جامعه ایران»  است. او به ساختار سینمای بدنه هم ضربه می زند. از جوانانی که برای سینما می‌دوند و هیچ راهی ندارند، دویدن‌های نارسیدن! او هم با «افشای تدریجی» در سینمای مولف خود داستانش را می‌سراید و هم به تدریج، وضع سینما و جامعه را افشا می کند.

فیلم از تیک و تاک زدن های آدم های کوچک و بزرگ حرف می زند. بچه های پولدار دخترباز و دختران سوسه و ادا. فیلم ابزورد عشق هم است، عشق‌هایی که به لجن کشیده می شوند و انگار رابطه خونی هم نمی‌تواند جلوی این لجنزار شب و روز را بگیرد. او با تاکید بر رنگ‌های قرمز از زنندگی جوشان شب حرف می‌زند، از هرزگی گفتاری، از تک صدایی ها! از بی‌تفاوتی‌های احشام وار و حتی از اتومبیل‌های خرابی که آدم‌ها را جا می‌گذارند.

پسر به پدر، مادر به دختر، مرد به زن، معشوق به عاشق و… نارو می زند، هیچ‌کس، هیچ‌کس را دوست ندارد. انگار آدم همراه و معتدل، همان دختری است که مثلا متهم دزد ماشینش را می بخشد و رها می‌کند. اما آنسوتر توسط دو همجنسش ماشین دیگری به سرقت می رود، آنهم از پسرانی که حتی لباس های تنشان هم به کار نمی آید و به درد سطل آشغال می‌خورد و در جایی دیگر فرزندی دیگر با تحریک دوستش از پدرش طلا سرقت می کند.

او خوب نشان می‌دهد که ما در رینگ هستیم و هر لحظه دنبال ناکوت کردن همراهان و دیگری هستیم. کاراکتر امیر آقایی در تلویزیونش هم همین خشونت را می بیند و بعد همین خشونت را به همسر صیغه‌ای ‌اش روا می‌دارد.

هرچند نگاه به آدم‌ها در «شبگرد» تلخ است، اما از حقیقت شهر حرف می زند، آدم های بی‌اعتنا به فیزیک دنیا، بی‌اعتنا به نظم و ساختار روابط و بی‌اعتنا به سرنوشت جمعی. همه از هم طلب دارند، همسایه از همسایه، دوست از دوست. انگار دروغگویی و دئانت دیفالت انسان‌های «شبگرد» است و راستگویی استثنا. گویی آنها که دنیا را به شکل مقادیر عددی می بینند درنهایت برنده اند، شاید برنده بازنده!

«شبگرد» قصه زندگی‌هایی است که بهم می‌خورد، آدم‌هایی که هم دلزده می شوند و درهایی که روی همدیگر قفل می شود. موتمن در چندین سکانس بر قفل کردن درها تاکید می‌کند، حتی نمای بسته می‌گیرد. مادر در را روی دختر و کاسب روی مشتری و در نهایت نشان می‌دهد که درِ باز به فاجعه ختم می‌شود، آنجا که مرد، بی‌صدا و آرام وارد خانه می‌شود و مکالمه همسرش را استراق سمع می‌کند.

او از تنهایی حرف می زند. مادرهایی که تنها هستند، پدرانی که کاری برای فرزندانش نمی توانند بکنند شاید محبت پدر راننده تاکسی همین رساندن پسرش به مهمانی باشد و پدر طلافروش هم که گویی به پول بیشتر فکر می‌کند. انگار آدم ها فقط برای این هستند که به هم ضربه بزنند، هیچ کس از دیگری راضی نیست، همه در حال بهره بردن از وجود و احساس همند.

با این حال موتمن جایی به مانند ژان ژاک گدار به مخاطب می فهماند، این که می بینی «فیلم» است، جایی که دختران اُتوزن به پسران می گویند: «بزار آخرش رو تماشاچی حدس بزنه» یک فاصله‌گذاری ریزِ مختص سینمای مدرنِ گداری است. او نشان می‌دهد که فیلم موجود زنده‌ای است، شاید می‌خواهد زهر این تلخی‌های رئال را بگیرد، یا بگوید این سیاهی از دید یک دوربین هوشمند است نه منِ کارگردان!

فیلمساز از شوخی‌های تلخ هم پلان می‌گیرد، اینکه مزاحم تلفنی، شماره دختر را از درِ دستشویی استادیوم یافته، اینکه کمر در سلامتی مرد مهم است. فیلم تاکید دارد که «سیاهی» بیشتر قابل‌فهم و قابل‌تحمل است، انگار در نبود نور، آدم‌ها یا بهترند یا کمتر بدی شان دیده می شود. هر جا نور در یک چاردیواری می‌بینیم، آدم بدترند. نور خانه ای که زن، دنبال مرد جوان است، زننده است، نورخانه مرد (امیر آقایی) ترسناک است، نور طلافروشی بوی خیانت دارد، اما در سیاهی ماشین جوان مقروض انگار یک امیدی از عشق یک طرفه یافت می‌شود.

در «شبگرد» همه داستان‌ها به هم می‌رسند، گویی نتیجه فیلمساز این است که نتایج اعمال آدم‌ها در ناخودآگاه به هم می‌رسد و هر عمل نادرستی یک سیاهچال برای دیگری می سازد. موتمن نشان می‌دهد که جامعه آسایشگاه نیست، در جامعه باید جنگید برای حق و ناحق، برای بودن و نمردن.

محسن سلیمانی فاخر

شبگرد را در فیلم نت تماشا کنید

روایتهای موازی از قلب شبهای تهران در «شبگرد»


دیدگاه کاربران

ثبت دیدگاه