معماری قدیم و شکوهمند ایرانی در بسیاری از فیلم های سینمایی و تلویزیونی بستر خوبی برای روایت قصه ها و حکایت ها بوده است. معماری اصیلی که خود، با زبان بی زبانی هزاران قصه ناگفته برای مخاطب روایت می کند. در فیلم دکور این هفته به سراغ جدیدترین اثر سهیل بیرقی، یعنی فیلم «عامه پسند» رفته ایم تا فیلم را از منظر معمارانه بررسی کنیم. با ما باشید.
درست است که نام فیلم «عامه پسند» است، اما حول داستان زندگی زنی عامه ناپسند می گردد. زنی پنجاه و هفت ساله که به محض خبردار شدن از خیانت شوهر خانه و زندگی را ترک می کند و پس از طلاق و جدایی به شهر پدری اش، یعنی شهرضا برمی گردد. او در تلاش است تا با راه انداختن یک کسب و کار شخصی، اعتماد به نفس از دست رفته سالیان جوانی اش را دوباره بازیبد. اما در این مسیر با چالش های متعددی روبرو می شود که هنوز برای مقابله با آن ها آماده نیست.
داستان فیلم با مهاجرت شخصیتی به نام فهیمه (با بازی زیبای فاطمه معتمدآریا) از تهران به شهرستان شهرضا آغاز می شود. شهرستانی متعلق به استان اصفهان با بافت کاملا سنتی و معماری اصیل و باشکوه ایرانی. آنطور که پیداست کارگردان علاقه زیادی نداشته است تا بیننده را با مکان قدیم و جدید کاراکتر اصلی قصه آشنا کند. ما نه در تهران خانه و زندگی فهیمه را می بینیم و نه از پتانسیل معماری غنی شهر شهرضا برای جذابیت بخشیدن به نمای بصری فیلم استفاده می شود. در تمام فیلم از فضای اصیل شهر چیزی جز یک قاب بسته از میدان اصلی شهر نصیبمان نمی شود.
فهیمه از یک زندگی راکد و طاقت فرسا عبور کرده و پس از جدایی حالا به دنبال مکانی برای آرامش یافتن و تسلای خاطر می گردد و چه جایی بهتر از شهرضا با آن معماری ایرانی و اسلامی دلفریب و شکوهمند؟ تلفیق هنر و صنعت و پرهیز از ساخت و ساز برج های بلند و کریه المنظری که نه آرایش ظاهری دارند و نه آرامش داخلی، می تواند بهترین پناهگاه برای زنی باشد که از زندگی فشرده شهری کنده و به دنبال جایی برای بازیابی خود و هضم اتفاقات دردناک گذشته است.
ساده گرایی از ویژگی های عمومی سینمای سهیل بیرقی است. او تلاش می کند هیچ عنصر اضافه ای به قابش افزوده نشود و همه چیز در گویاترین حالت ممکن قرار داشته باشد. در طول فیلم خانه قدیم و جدید فهیمه به بیننده نشان داده می شود. البته به طور کل ما از زندگی پیشین این زن چیز زیادی نمی دانیم و خانه و زندگی گذشته اش را هم جز در یک نمای محدود نمی بینیم. اما در همان دقایق کوتاه هم اینطور که پیداست حاصل زندگی چندین ساله فهیمه چیزی جز یک خانه جمع و جور با یک دکور ساده و ابتدایی نیست. در خانه فهیمه خبری از تجددگرایی و مدرنیته نیست و فضای بی روح و تاریک خانه حس دلمردگی این زن را بیش از پیش به مخاطب یادآور می شود.
فهیمه به شهر پدری اش برمی گردد و خانه ای جدید برای خودش دست و پا می کند. با اینکه بعد از جدایی مقداری پول دستش آمده و می تواند با آن دکوراسیونی لاکچری تر داشته باشد اما به دنبال وسایل ارزان قیمت و سنتی می گردد. او خانه اش را درست مانند یک زن سنتی می چیند زیرا در خلوتش یک زن عامی است که به شدت تلاش می کند از خودش فاصله بگیرد و به شخضیتی جسور، قدرتمند و ساختارشکن تبدیل شود.
طراح صحنه قصد دارد با المان های سنتی و نوستالژیک چهره تیپیکالی از یک زن دهه چهلی نشانمان بدهد. برای مثال فهیمه موقع چیدن خانه در اولین حرکت در حیاط جمع و جور خانه پشه بندی علم می کند و آن را به یک دست رختخواب و یک هیتر مجهز می کند. شاید او در زندگی شهری و در آپارتمان های نقلی تهران فرصتی برای انجام این کار نداشته، اما به محض حیاط دار شدن شروع به پیاده کردن علایق سنتی اش می کند.
فهیمه دچار دوگانگی شخصیتی شده است. زنی که عامی تربیت شده اما نمی خواهد عامی باشد. با این حال بعضی اکت ها نشان از آن دارد که او به سختی می تواند از اصالتش عبور کند و حتیی فعالیت های امروزی را هم به صورت عامیانه انجام می دهد. مثلا پست های انگیزشی در «اینِستا» می نویسد، دوست ندارد کانال های ناراحت کننده ماهواره را داشته باشد و به دنبال انرژی های خوب در جایی خارج از خودش می گردد.
دکوراسیون خانه فهیمه نیز دو شخصیت درونی او را به خوبی نمایان می کند. در یک فریم از خانه پشه بندی را می بینیم که متعلق به دنیای پیری و نوستالژیک پسند فهیمه است و در کنار آن مبلمان مدرن با رنگ سبز جسورانه اش خودنمایی می کند و نماینده شخصیتی از فهیمه است که دوست دارد خودش را از آن زن ساده و خانه دار جدا کرده و به زنی امروزی و مستقل بدل شود.
فهیمه اما در بیرون از خانه با مادران هم سن و سالش زمین تا آسمان فرق دارد. از بوتاکس پیشانی گرفته تا پوشیدن مانتوی صورتی و کتانی های بزرگ سفید و گاز زدن دونات وسط خیابان. نوع پوشش فهیمه با آن لباس های رنگی و جوانانه در شهر کوچکی مانند شهرضا او را حسابی از زنان شهرش متمایز می کند. این در حالی است که فهیمه را در خانه با لباس هایی کاملا معمولی می بینیم که با سن و سالش تناسب دارد. این تضاد و دوگانگی در پوشش و رفتار در بسیاری از جزئیات فیلم به چشم می خورد تا هر دو شخصیت فهیمه برای مخاطب ملموس و قابل درک باشد.
گذار فهیمه گذار از پیری به جوانی است. او برای کافه اش خانه ای قدیمی را انتخاب کرده تا در آن با تهیه اسپرسو و اسموتی های استوایی کلبه ای مدرن دست و پا کند برای پذیرایی از جوانان امروزی. این ترکیب تلفیق دو دنیای متفاوت فهیمه را کاملا ملموس می کند. این زن نمی تواند از دنیای سنتی گرای درونش دست بکشد و در عین حال، فهیمه ای که سالها بی دریغ مادر و همسر بوده و تا پنجاه و هفت سالگی جز پخت و پز و خانه داری هیچ مهارتی کسب نکرده و همیشه زیر سایه شوهرر زندگی کرده است این جهان مدرن ساختگی برایش عجیب و غریب است. او در میان کشاکش های فکری اش دائما در نوسان است، اما بخاطر سادگی و زودباوری بیش از حد و ناتوانی در مدیریت زندگی نه در خانه جایی دارد، نه در کلبه و نه حتی در پشه بند سرد.
تیم صحنه برای کلبه خانه ای را انتخاب کرده اند که نماینده خوبی برای معماری جذاب شهر محسوب می شود. جالب است بدانید که در معماری سنتی تمام هم و غم خود را به آراستگی داخلی خانه معطوف می کرد و نمای بیرونی خانه شامل حیاط و اتاق های گرداگرد آن آنچنان اهمیتی برای معماران قدیم نداشت. با این حال ستون های تراش خورده و گچکاری های پرنقش و نگار هنوز هم در فضای بیرونی خودنمایی می کند. حوض بزرگ وسط حیاط امضای معماری شکوهمند ایرانی در دهه های گذشته است و حس و حال خاصی را از فضای سنتی شهر به مخاطب القا می کند. برای رسیدن به این حیاط بزرگ جز راهروی نیمه تاریک ورودی وجود ندارد که در معماری قدیم، فلسفه وجود این دالان پرپیچ و تاب این بود که افراد داخل خانه از نگاه نامحرمان در امان بمانند. همه این ها نشان از این مساله دارد که معماری ایرانی-اسلامی یک معماری درونگرا بوده است.
پرکارترین و پرجلوه ترین بخش خانه فضای داخلی اندرونی است که با رنگ های شاد سبز و نارنجی تزئین شده است. کنتراست شدید میان سنت و مدرنیته در دکوراسیون کافه به چشم می آید. فهیمه و میلاد فضای سنتی کافه را با اضافه کردن آرایه هایی مانند کتاب و کتابخانه به دکوراسیون و از طرفی با اختصاص دادن یکی از اتاق های پیرامونی به اتاق یوگای مختلط فضا را مدرنیزه کرده اند. عامه ناپسند بودن شخصیت فهیمه با همین جزئیات کوچک پررنگ می شود. در مقابل شخصیت افسانه (با بازی باران کوثری) در جریان فیلم رفیق دزد و شریک فاقله است. او زنی بانفوذ و موفق در کسب و کار است چرا که می داند در یک محیط کوچک سنتی مانند شهرضا موفقیت و محبوبیت در گرو همرنگ جماعت شدن و عامه پسند بودن است. افسانه خوب می داند که هرکس مقابل پسند عامه قرار بگیرد محکوم به شکست است. به همین دلیل است که وقتی کافه فهیمه را تصاحب می کند کتاب ها را جمع کرده و قلیان ها را می نشاند.
«عامه پسند» مرثیه ای برای تمام زنان ایرانی است که سالها مورد ظلم مردسالاری قرار گرفته اند، مرثیه ای محترمانه که سهیل بیرقی به خوبی از پس روایت آن برآمده است. نظر شما درباره فیلم چیست؟ نظرات خود را با چیدانه در میان بگذارید.