در فیلم دکورهای پیشین چیدانه بارها از طراحی دکوراسیون های قدیمی و سنتی یا لوکیشن های لوکس و شمال شهری صحبت کرده ایم. اما امروز و در این مطلب به سراغ فیلمی رفته ایم که درباره قشری از جامعه صحبت می کند که در سینما و تلویزیون در حال ناپدید شدن هستند. «در انتهای شب» داستان آدم هاییست که در چند سال اخیر کمتر در سینما و تلویزیون ایران چشممان به آن ها خورده اند: آدم هایی از طبقه متوسط! در دورانی که سینما درگیر به تصویر کشیدن زندگی لاکچری متمول ها یا داستان سرایی از رنج و گرفتاری طبقات ضعیف جامعه است، آیدا پناهنده تصمیم گرفته است تا از ماجرای زندگی یک زوج جوان و روشنفکر حکایت کند که در طبقه متوسط جامعه گیر افتاده اند و برای فروپاشی فقط به یک جرقه کوچک نیاز دارند! در ادامه با ما باشید تا طراحی صحنه و دکوراسیون این مینی سریال را از منظر معماری بررسی کنیم.
ماهی، دانشجوی رشته نقاشی عاشق استادش، بهنام می شود. این دو با عشقی آتشین وارد زندگی شده و صاحب فرزندی به نام دارا می شوند. اما پس از تحمل فشارهای عاطفی و اقتصادی فراوان زندگیشان به بن بست می رسد و تصمیم به جدایی می گیرند. اما در این مسیر با اتفاقات عجیبی مواجه می شوند.
بهنام و ماهی آدم های کاملا معمولی هستند. آدم هایی که نه داعیه قدرت و ثروت دارند و نه در سیاهچاله خلاف و بزهکاری افتاده اند. زوج کارمندی که صبح زود از خانه بیرون می زنند و شب خسته از یک شغل تکراری و بی هیجان قدم به خانه می گذارند. برای قسط وام هایشان دائم در حال صرفه جویی هستند و مشکلات اقتصادی آن ها را آنقدر از هم دور کرده که به مرحله فروپاشی رسیده اند.
بهنام (پارسا پیروزفر) و ماهی (هدی زین العابدین) هر دو در دانشگاه تقاشی خوانده اند. اما ازدواج و بچه دار شدن ناخواسته آن ها را به سمتی هل داد که برایش آماده نبودند. عشق داغ و آتشینی که زیر سر داشتند زیر ابر سنگین پدر و مادری گم شده و هردو نفرشان را به غار تاریک و عمیق تنهایی فرو برده است.
خانه بهنام و ماهی کاملا متناسب با هنر و ذوق این زن و مرد طراحی شده، خانه ای که در بدو ورود به آن با دنیایی از رنگ و نقش روبرو می شوید و جزئیات صحنه که با سلیقه چیده شده کاملا مخاطب را تسخیر می کند. سرتاسر دیوارهای خانه با تابلوها و نقاشی های رنگارنگ در سبک های مختلف آراسته شده و حتی اگر کسی بی خبر وارد شود متوجه خواهد شد که لااقل یکی از افراد این خانواده نقاش و هنرمند است. جایی که بیشتر شبیه یک نمایشگاه بزرگ از آثار هنری است.
طراح صحنه سعی کرده تا با استفاده از اکسسوری های ریز و درشتی که در گوشه و کنار دکوراسیون قرار داده چشم مخاطب را با جزئیات درگیر کند. استفاده از فرش های سنتی قرمزرنگ در پذیرایی و اتاق ها می تواند رنگ و روح فوق العاده ای به این چیدمان ببخشد. راحتی های مدرن خاکستری رنگ یکی از بزرگترین عناصر دکوراسیون هستند که که جلب توجه می کنند. استفاده از یک رنگ سرد برای مبلمان در قلب یک دکوراسیون خوش آب و رنگ کنتراست جالبی را ایجاد کرده است. هرچند خود مبلمان نیز با کوسن های سنتی و پرنقش و نگار تزئین شده اند. اما این همه ذوق هنری در چیدن دکوراسیون احتمالا به چشم هیچکدام از مخاطبان نمی آید، چرا که همه این طرح و رنگ ها زیر سایه یک نورپردازی بی روح و آزاردهنده فرصت خودنمایی شان را از دست داده اند.
نورپردازی خانه بهنام و ماهی با استفاده از نور زرد اغراق شده ای توسط آباژورهای متعدد تامین می شود. یک نور پرانرژی اما ضعیف و خسته کننده که احساس افسردگی و دلزدگی خاصی را در فضا پخش می کند. درست است که زیبایی چیدمان این خانه در کنار این نورپردازی آنچنان هم دلپذیر به نظر نمی رسد، اما روزگاری این خانه با تمام جزئیاتش آشیانه عشق این زن و مرد بوده است.
اتاق خوابی که خیلی وقت است فقط از یکی از این دو نفر میزبانی می کند. اتاق خواب که قاعدتا محلی برای خلوت و عاشقانه های یک زوج است در هاله ای از سردی و تاریکی قرار گرفته است. قاب عکس های متعدد اتاق همگی از عکس های دارا انتخاب شده اند و به جز یک قاب کوچک که در دکوراسیون نقش پررنگی ندارد و خیلی زود هم از روی میز به کشوی اتاق منتقل می شود هیچ تصویر دونفره ای از بهنام و ماهی به چشم نمی خورد که البته این هم یک نشانه است که می گوید رابطه این دو نفر به پایان خود نزدیک شده و تنها چیزی که اینان را به یکدیگر پیوند می دهد وجود بچه است. طراحی صحنه واقع گرایانه اتاق به دور از چیدمان های مصنوعی به باورپذیر بودن داستان و ارتباط عمیق مخاطب با اتمسفر زندگی این زوج کمک زیادی کرده است.
آشپزخانه که در فیلم ها به نوعی مشخصه و مقر فرماندهی زن خانه به شمار می آید در این دکوراسیون جایگاه ویژه ای دارد. ماهرخ زن خوشبین و تلاشگر داستان است. او خانواده را به سختی اقتصادی انداخته تا بتوانند جایی در حاشیه شهر صاحبخانه شوند. او مشقت زندگی دور از شهر، رفت و آمدهای طولانی و سختی پرداختن قسط های سنگین را پذیرفته تا بتواند روزی در آرامش زندگی کند. به همین دلیل او عاشق خانه ای است که به زحمت به دست آورده است.
آشپزخانه آبی رنگ و تمیز و مرتب ماهی حس خوشایندی را به مخاطب منتقل می کند. ترکیب رنگ آبی و سفید در طراحی کابینت، دیوارها و پرده ها القاکننده احساساتی مانند آرامش، پاکی و صلح است. چیزهای که ماهی در این خانه به دنبال آن می گردد اما در ادامه داستان با اتفاقات عجیب و غیرمنتظره ای روبرو می شود.
دارا، پسربچه باهوش و بازیگوش سریال است که نشانه هایی از بیش فعالی در حرکات و سکناتش دیده می شود. هرچند پدر او اعتقاد دارد که پسرش هیچ مشکلی ندارد اما مادر با دیدن اولین پالس های مشکوک، پروسه درمانی کودک را شروع کرده و آنقدر تقلا کرده است تا ثابت کند که این پسربچه به ADHD و بیش فعالی مبتلاست. این در صورتی است که ما در طی سریال تقریبا رفتار عجیب و غریبی از کودک نمی بینیم جز بازیگوشی های بچگانه نسبتا طبیعی. حتی جنس بازی هدی زین العابدین با آن لحن لرزان و حال همیشه مضطرب و چشم های گریان به جای آن که به ما حس یک زن قدرتمند و روشنفکر را بدهد این فکر را در ذهنمان تقویت می کند که احتمالا با یک زن وسواسی عصبی و بهانه گیر طرف هستیم و شاید بیماری این کودک هم نتیجه توهماتش باشد. علی ای حال با توجه به این که ماهی بی نهایت بر روی سلامتی و روان دارا حساس است انتظار می رود که دکوراسیون اتاقش را متناسب با شرایط روحی کودک چیده باشد.
اتاق یک کودک بیش فعال باید دکوراسیونی ساده، خلوت و عاری از دکوریجات و تزئینات اضافی باشد. در یک اتاق شلوغ و پروسیله، چنین کودکی بیش از فعال دچار سردرگمی و حواس پرتی می شود و افکارش دائما از این شاخه به آن شاخه می پرد. در دکوراسیون این اتاق باید سعی کنیم تمام اسباب بازی های اضافی را از دسترس دور کنیم و فقط چند قلم اسباب بازی که بیشتر مورد استفاده کودک است را دم دستش بگذاریم. این در حالی است که طراحی دکوراسیون اتاق دارا به شلوغ ترین شکل ممکن انجام شده است. روی میز، گوشه و کنار اتاق، روی دیوارها، داخل کمد و … پر از خرده ریزهای غیرضروری است. مثلا دیوار اتاق با عکس های کودکی دارا یا قاب های خانوادگی پر شده و روی میزهای کنار تخت با وسایل اضافی مانند چراغ خواب های بلااستفاده، لگو و … پر شده است. سرتاسر دیوارها و کمدها با برچسب های مختلف تزئین شده و شلختگی عجیبی را در فضای اتاق مشاهده می کنیم. هرچند تیم صحنه با استفاده از المان هایی مانند یک چراغ خواب خاص که در تاریکی نوری جادویی و رویایی می تاباند سعی دارند که بساط آرامش کودک را فراهم کنند، اما طراحی درست و اصولی فضای کلی اتاق قطعا تاثیر بیشتری بر روان یک کودک بیش فعال دارد.
شاید یکی از تفاوت های اصلی فیلمنامه در انتهای شب که آن را از سریال های بعضا آبکی و سطحی شبکه نمایش خانگی متمایز کرده پرداختن به مفاهیمی است که در کمتر اثری شاهد آن هستیم. برای مثال به تصویر کشیدن کانسپت «تنهایی» نه تنها در رفتارها و دیالوگ ها قابل لمس است، بلکه در طراحی دکوراسیون و حال و هوایی که در فضای خانه یا بیرون از خانه جاری است این حس «تنها بودن» توسط بیننده درک می شود.
ماهی تنهاست، بهنام تنهاست، حتی دارا ی بازیگوش و پرتحرک داستان هم تنهاست. با این که همه این سه نفر در کنار هم زندگی می کنند اما هرکدام در دنیای درونشان غرق هستند. مثلا در یک سکانس می بینیم که دارا ناگهان غیب می شود و او را در کمد اتاقش پیدا می کنیم. کمدی که شبیه به یک اتاقک کوچک است و مانند یک گوشه دنج برای گذراندن لحظه های خاص دیزاین شده است. لگوهای کوچک که روی شلف های دیواره کمد قرار گرفته اند، تابلوها و نقاشی های دیواری آویزان به دیوار، بالشت کوچکی که دارا داخل کمد آورده که روی آن لم بدهد، موزیک گوش کند و در دنیای کودکانه اش غرق شود، همه و همه خبر از وجود یک جهانی پنهانی می دهند، جهانی که دارا مانند دیگر نقش های این قصه در آن تنهاست.
آیدا پناهنده همیشه دغدغه زنان را داشته است. از «ناهید» و «اسرافیل» گرفته تا «زالاوا» و سریال جدید «در انتهای شب». پناهنده خوب بلد است شعارهایش را با زبان زنان قهرمان داستان هایش فریاد بزند. همچنین شیوه طراحی صحنه و دکوراسیون در فیلم های او نشان می دهد که می تواند به خوبی با زبان تصویر با مخاطب ارتباط برقرار کند. او در مینی سریال «در انتهای شب» از مفاهیمی مانند تنهایی، غم، جدایی، دلزدگی، بن بست زناشویی و … سخن به میان آورده و تلاش کرده است تا چیدمان دکوراسیون، صحنه پردازی، قاب بندی، میزانسن، طراحی لباس و … نیز همگی در خدمت بیان این مفاهیم قرار بگیرند. اگر شما هم این سریال را دنبال می کنید نظرتان را برایمان بنویسید و به عملکرد تیم طراحی صحنه سریال امتیاز بدهید.