در سینما عناصر بصری نقش مهمی را ایفا میکنند. در حقیقت معماری بعنوان یکی از اولین هنرها و سینما بعنوان هفتمین و آخرین قطره هنر در کنار یکدیگر میتوانند آثار خلاقانهای بیافرینند و بطرز معجزهآسایی همه چیز را به نفع یک فیلم تمام کنند. این دو هنر در ترکیب با هم قادرند بسیاری از نقایص و ایرادات یک اثر سینمایی را بپوشانند و با زبان تصویر و ترسیم با مخاطب صحبت کنند. در این برگ از فیلم دکور چیدانه به سراغ جنجالیترین فیلم این روزهای سینمای ایران رفتهایم تا طراحی صحنه و دکوراسیون آن را به نقد بکشیم. با ما باشید تا ببینیم در «جنگ جهانی سوم» هومن سیدی چه میگذرد.
شکیب (با بازی محسن تنابنده) کارگر روزمزدی است که خانوادهاش را در زلزله از دست داده و برای گذران زندگی به لوکیشن ساخت یک فیلم درمورد هیتلر و جنگ جهانی دوم اعزام میشود. اما بنا بر اتفاق نقش اول فیلم بیمار شده و طبق نظر کارگردان فیلم، شکیب نقش هیتلر را بر عهده میگیرد.
«جنگ جهانی سوم» حرفهای زیادی برای گفتن دارد، اما تقریبا در بیان کردن همه آنها الکن است. هومن سیدی که پیش از این با کارنامه درخشان خود انتظار اهالی سینما را از آثارش را بالا برده است این بار با یک ایده دوخطی و حاشیهها و بال و پر دادنهای فراوان به آن مخاطبان را به سالنهای سینما کشاند. تجربه نشان داده است که برخلاف هومن سیدیِ بازیگر که عموما نقشهای تکراری و یکنواخت را ایفا میکند، هومن سیدی در مقام کارگردانی بسیار هم جسور و اهل ریسک است. تمام ماجرا در همین یک جمله خلاصه شده است: کارگری بیآزار، آسیبدیده و بیزبان ناگهان طی یک اتفاق به یک هیتلر قاتل و جنایتکار تبدیل میشود. ایده بسیار جذاب است اما متاسفانه ماجرا در سطح میماند و پردازش درستی را تجربه نمیکند. اینطوری میشود که یک فیلم که میتواند با ایدهها و استعارههای نابش در جشنوارههای بینالمللی هم خوش بدرخشد روی پرده سینماهای ایران خفه میشود و جز یک افسوس چیزی باقی نمیگذارد.
خانهای که بعنوان خانه هیتلر در فیلم وجود دارد به دست خود شکیب و کارگران دیگر ساخته میشود. خانهای که در نهایت شکیب در آن ساکن میشود ابتدا به عنوان یک کارگر و سپس به عنوان خود هیتلر که صاحب خانه است. این خانه باید به گونهای طراحی شود که دکوراسیون آن تداعیکننده آلمان دهه 90 باشد با تمام علائم و نشانههای یک مقر فرماندهی. اما بیایید سرکی بکشیم به داخل خانه هیتلر. مردی که به طور تمام عیار با مدرنیسم زاویه داشت و از آن تحت عنوان هنر منحط یاد میکرد.
در خانه هیتلر که قرار است طبق روحیات و علائق هیتلر واقعی یک دکوراسیون نئوکلاسیک داشته باشد المانهایی مانند دیوارکوبهای آنتیک، آباژورهای رومیزی قدیمی، فرشهای نسبتا کهنه، یک رادیوپخش، ماشین تحریر و یک گرامافون دهه نودی به چشم میخورد. همچنین پرچمهای کوچک و بزرگ نازی به رنگ قرمز بر روی دیوار و میز کار هیتلر قرار دارد و تابلوهایی به سبک کلاسیک اروپایی در جای جای خانه نصب شده است. اما چیزی که در این دکوراسیون نسبتا نئوکلاسیک توی ذوق میزند مبلمان چرمی لمسهدوزیشده مدرنی است که در تمام سکانسها به چشم میخورد. چطور ممکن است در خانه این دیکتاتور شیفته واگنر و کلاسیسم و در کنار میز و صندلیهای کهنه و عتیقه و نردههای چوبی تراشخورده، یک دست مبلمان چرم مدرن نو قرار داشته باشد و نمای خانه هم با آن رنگ تند قرمز این فضای کلاسیک را اینطور بر هم بزند؟
طراحی دکوراسیون خانه هیتلر نیاز به تامل و مطالعه بیشتری درمورد تاریخچه زندگی و شخصیت و روحیات او دارد. شاید دلیل انتخاب رنگ قرمز برای نمای این خانه از نظر طراح صحنه به رخ کشیدن کاراکتر شرطلب و خونخوار هیتلر است و از طرفی دوست دارد در فضای سبز صحنه آن خانه قرمزرنگ بولد باشد و زیادی به چشم بیاید.
هومن سیدی در تنظیم میزانسن و قاببندیها نیز عملکرد خوبی ارائه داده است. هرکدام از فضاهایی که بعنوان لوکیشن انتخاب شده منطق بخصوصی دارد. بعنوان مثال صحنهای که کارگران بدون لباس به اتاقهای تنگ و تاریک فرستاده میشوند در عین حال که تداعیگر اتاق گاز زندانهای آشویتس است موقعیت دردناکی که کارگران ناخواسته در آن گیر افتادهاند را بخوبی به تصویر میکشد. هومن سیدی با آثاری مانند قورباغه و مغزهای کوچک زنگزده پیش از این ثابت کرده که خالق صحنههای دردآور و تاثیرگذار است. او سعی کرده است طبقه اجتماعی کارگران و سیاهی لشکرها در برابر عوامل سازنده فیلم را در موقعیتهای مختلف به رخ مخاطب بکشد.
بعنوان مثال در سکانسی که همه عوامل در حال غذا خوردن هستند دستاندرکاران فیلم روی میز و کارگران بر روی زمین سرد نشسته و در حال غذا خوردن هستند. همچنین نشان دادن بدنهای برهنه و نحیف و یخکرده آنها وقتی مجبورشان میکنند برخلاف میلشان جلوی لنز دوربین ظاهر شوند نمودی دیگر از شکاف اجتماعی و سرمایهدارمحوری به شکلی واضح و گلدرشت است. فقط مشخص نیست اگر قرار است این سیاهی لشکرها اسیران فلکزده اردوگاه هیتلر باشند چرا لباسهای آنها همگی نو و اتوزده است! شاید هم طراح صحنه نمیخواهد طراحی صحنه فیلمی که درون فیلم اصلی قرار دارد را بر عهده بگیرد و ایرادات آن بر گردن تیم هومن سیدی نخواهد بود!
نقش هیتلر برای شکیب مانند یک کاتالیزور عمل میکند و پوستاندازی او را سرعت میبخشد. انگار علامت آلمان نازی روی بازو و آن سیبیل هیتلری شکیب را از سادگی هل میدهد به سمت ظلم و تاریکی. گویی روح جنایتکار هیتلر در جسم و جان شکیب دمیده میشود و در پایان فیلم او را تبدیل به یک جنایتکار واقعی میکند. از شکنجه کردن زندانیهای برهنه و عریان گرفته تا زمانی که راس میز ناهارخوری در نمایی شبیه به تابلوی شام آخر مینشیند و کشته شدن تک به تک قربانیهایش را با نفرت و خونسردی تماشا میکند. قربانیهایی که به کام مرگ میروند در حالی که هیچیک مستقیما مقصر این اتفاقات نبودهاند، درست مانند زندانیان بیگناه اردوگاههای آشویتس.
در تمامی این صحنهها فضا سرد و تاریک است. این خانه حتی با پنجرههای قدی و چراغهای رومیزی و دیواری متعدد هم روشن نمیشود و علت آن رنگبندی فضای داخل خانه است. استفاده از چوب با رنگ قهوهای سوخته، مبلمانی مشکی و دکوری در همین تناژ رنگی این سرما و مردگی احساسی را به فضای خانه القا کرده است. این مساله که فیلم در فصلی سرد که بخار از دهانها میآید و در تمام طول فیلم باران بشدت در حال باریدن است نیز مزید بر علت شده تا مخاطب بتواند حس فضا را بیشتر درک کند.
اوج این تاریکی و بینور بودن که قرار است نمادی از روح سرد و خشک دیکتاتور باشد در زیرزمین خانه هیتلر به چشم میخورد. فضای خالی که زیر کفپوش خانه قرار دارد و محل پنهان شدن دختر جوان است. فضایی تنگ و خفهکننده که اصل قصه از آنجا شروع میشود.
فیلم «جنگ جهانی سوم» در نوع خود اثری متفاوت بود. اثری که میتوانست با کمی دقت، پرهیز از عجله و شتابزدگی، با کمی درنگ در تاریخ و شخصیتپردازی و حتی مراجعه و الهام گرفتن از فیلمهای خارجی که در همین راستا ساخته شدهاند به فیلمی خاص تبدیل شود و به سینمای آفتزده این روزهای ما تکانی بدهد.
همچنین در چیدانه بخوانید: