طراحی صحنه اساسا یک اشاره تیزبینانه است به واقعیتهای جاری در یک اثر سینمایی. این هنر بدون بیان حتی یک کلمه، بدون طول و تفصیل و حاشیههای بیهوده، تنها با یک نگاه درست تمام داستان نمایش را برای مخاطب طرح و تعریف میکند. تیم طراحی صحنه جزئیات مکتوب فیلمنامه را با خلاقیت هرچه تمامتر به شکل تصویر برمیگردانند تا با بیننده ارتباط بصری بگیرند. آنها خالق هستند، خالق فضایی که با زبان تصویر با مخاطب صحبت کند و نه با جملات و کلمات. در این مطلب از فیلم دکور این هفته ملاحظه کوتاهی داریم بر فیلم جنجالی «برادران لیلا»، یعنی تازهترین اثر سعید روستایی که در جشنواره فیلم کن 2022 نیز به نمایش درآمده است.
درباره فیلم «برادران لیلا»
به عقیده بسیاری از منتقدان «برادران لیلا» برداشت شلختهای از «ابد و یک روز» بود. سعید روستایی که طعم موفقیت ابد و یکروز به مذاقش خوش آمده این بار همان الفبا را در اثر جدیدش تکرار کرده است: نمایی متفاوت از جایگاه زن و مرد در سینمای ایران.
بهترینهای معماری و دکوراسیون داخلی
مشاهده بیشترزن در سینمای ما معمولا قربانی است، همانطور که لیلا برای برادرانش قربانی میشود، همانطور که سمیهی ابد و یک روز قربانی بیسر و سامانی خانوادهاش بود. عجیب است اما مفهوم مردسالاری در «برادران لیلا» زیادی توی ذوق میزند، چه زمانی که اسماعیل برای «پدرسالار» شدن خانوادهاش را به نابودی میکشاند، چه زمانی که پدر خانواده انتظار متولد شدن فرزند پسر را میکشد و دختردار بودن را سرشکستگی میداند، و حتی زمانی که لیلا بعنوان یک «زن» در جامعه از تصمیمات مهم کنار گذاشته میشود درحالی که فقط اوست که به اصطلاح فیلمساز کلفتی پدر و مادر را میکند، در عین حال که برادرها هرکدام به دنبال عیاشی خود هستند. البته کملطفی است اگر بازی قدرتمند و جسورانه ترانه علیدوستی را نادیده بگیریم، او از تمام مردانی که دور و برش هستند یک سر و گردن بالاتر است.
در «برادران لیلا» حتی مردان فیلم هم حقیر و لاابالی نمایش داده میشوند. مثلا پدر خانواده یک پیرمرد خرفت است که زندگی همه اعضای خانواده را یک تنه به باد فنا داده، برادران لیلا همگی یک مشت بیقید و آسمانجل جلوه داده میشوند که عرضه جمع کردن زندگی خودشان را هم ندارند. حتی یکی از جنجالیترین سکانسهای این فیلم صحنه آخر آن است، جایی که لحظه مرگ پدر مصادف میشود با تولد و زایش و شادی دختران، درحالی که نوید محمدزاده البته با چشمانی گریان، اما میرقصد و پای میکوبد و در این شادی سهیم میشود. در حقیقت برادران لیلا با همه ناخنکهایی که جسته و گریخته به معضلات مختلف جامعه ایران از جمله نوسان قیمت ارز، گرانی، اختلاس و … زده اما در حق شخصیتپردازی کاراکترهایش کمی کملطف بوده است!
خلاصه فیلم «برادران لیلا»
لیلا زنی چهل ساله و مجرد است که در خانوادهای درگیر با بحران اقتصادی زندگی میکند. او در دفتر اداری یک پاساژ کار میکند و تنها درآمد ثابت خانواده را دارد اما نه پدر و نه چهار برادرش به حرف او گوش نمیدهند. اسماعیل (سعید پورصمیمی) پدر خانواده، پیرمردی تریاکی است که اخیراً نشانههای آلزایمر را بروز میدهد. او با تصمیمات نامعقولش خانواده را گرفتار چالشهای مختلفی میکند.
عوامل فیلم «برادران لیلا»
- نویسنده، تهیهکننده و کارگردان: سعید روستایی
- طراح صحنه: محسن نصراللهی
- بازیگران: ترانه علیدوستی، سعید پورصمیمی، پیمان معادی، فرهاد اصلانی، نوید محمدزاده، محمد علیمحمدی
خانه فقیرانه جورابلوها
سکانس اول هر فیلم یک سکانس کلیدی است. مهم است که مخاطب با چه تصویری به فضای فیلم وارد میشود. در صحنه ابتدایی برادران لیلا اسماعیل را میبینیم که با تن نحیف و احوال مریض، سیگار به دست روی یک مبل کهنه و پوسیده لم داده و در افکار خود غرق است، افکاری پوچ و سمی که یک خانواده را به جان هم خواهد انداخت. نایلون دارویی که به دیوار آویزان است و کیسههای پر از قرص و دوا که در گوشه و کنار خانه پخش و پلا هستند خبر از مریضاحوالی اسماعیل میدهد.
«برادران لیلا» در پیچ و خمهای تهران امروز اتفاق میافتد. بین صحنههایی از خانههای کثیف و قدیمی و آپارتمانها و پاساژهای شیک و لوکس در نوسان است. طراح صحنه قصد دارد با نمایش محلههای کهنه و سنتی جنوب تهران در کنار برجهای اشرافی و ساختمانهای مجلل و پر زرق و برق مخاطب را به مقایسه طبقات اجتماعی وادار کند. خانه جورابلوها هم در یکی از همین محلههای پایین شهر قرار دارد. خانهای که فقر و فلاکت از سر و رویش میبارد و همیشه همه خانواده هشتشان گرو نهشان است. المانهایی مانند فرش و پشتیهای لاکی، بخاری دودهگرفته کهنه، رختخوابهای انباشته شده گوشه دیوار و … همگی نشان از تم سنتی این خانواده دارد. همچنین کتابهای دعا و چهارقل آویزان به دیوار اثراتی از مذهبی بودن این خانواده را به تصویر میکشد.
بینندهای که سمیهی ابد و یکروز را دیده جنس کاراکتر لیلا را خوب میشناسد. او شخصیتی قدرتمند و منسجم دارد، در ذهن و زندگی لیلا همه چیز باید به شکلی منظم سر جای خودش قرار داشته باشد. اتاق لیلا برخلاف دیگر فضاهای خانه اصلا بهمریخته و آشفته نیست. در خانهای که همه به نوعی در غفلت و حماقت به سر میبرند حضور یک میز مطالعه تر و تمیز که نمادی از سواد و آگاهی است به همراه دفتر و کتاب و خودکار و مدادهای رنگارنگ و مرتب یک وصله ناجور به نظر میرسد، اما اتاق لیلا دوست دارد صاحبش را طور دیگری به مخاطب معرفی کند: در پس این شخصیت سنگدل، یک زن منطقی، دلسوز، آگاه و منسجم قرار دارد با یک عالمه ظرافتهای دخترانه که آنها را سرکوب کرده است تا بتواند قوی باشد و یک تنه از پس بیرحمیهای روزگار بربیاید. قرار دادن قاب عکس برادرها در اتاق لیلا نشانگر محبت قلبی او به خانواده است.
اگر بخواهیم مقایسه کنیم باید بگوییم که صحنهپردازی آشپزخانه در «برادران لیلا» تقریبا هیچ تفاوت چشمگیری با آشپزخانه «ابد و یکروز» ندارد. استفاده از لوازم مستعمل و از رده خارج، فضای شلوغ و درهم و برهم آشپزخانه، خردهریزهایی که هرکدام ساز خودشان را میزنند و آشفتگی بصری صحنه را تقویت میکنند، حتی رنگ سبز کابینتها با فیلم ابد و یکروز مو نمیزند. هردوی این آشپزخانهها را دختری اداره میکند که دربست در اختیار خانواده است و اگر نباشد خانه و زندگی بو میگیرد و میگندد، فقط اگر بجای ترانه علیدوستی پریناز ایزدیار ایفای نقش لیلا را بر عهده میگرفت سلسله این کپیکاریها تقریبا تکمیل میشد! البته این اشتراکات فقط در چیدمان آشپزخانه دیده نمیشود، طراحی دیگر فضاها مانند اتاقها، حیاط و … انگار سکانسهای مختلف ابد و یکروز را در ذهنمان تداعی میکند. انتظاری هم نیست، طراح صحنه هر دو فیلم یکسان است و برای هر دو از یک فرمول تکراری استفاده کرده است! وقت آن است که محسن نصراللهی باور کند که همه خانههای جنوب شهر تهران شبیه هم نیستند!
خانه منوچهر
منوچهر کاراکتر جالبی دارد. هرچند داستان کاملا پراکنده است و از لابلای دیالوگها میتوانیم به صورت قطرهچکانی درمورد کاراکترها اطلاعات کسب کنیم، اما شخصیت منوچهر از سر و وضع خانه و زندگیاش واضح و ملموس است. همه چیز در زندگی منوچهر کمعمق و سطحی است. او سعی میکند ظاهر خود را امروزی نشان بدهد اما درواقع جز بیکاری و بیعرضگی چیزی در چنته ندارد. او با یک سامسونت شیک اما خالی سر قرار کاری خود حاضر میشود، خانهاش در شمال شهر تهران واقع است، اما در حاشیه شهر و در بخش حلبیآبادهای آن! حتی او مجاز نیست از راهپله ساختمان استفاده کند و از طریق یک بالابر-پایینبر قراضه که خودش آن را آسانسور مینامد به خانهاش دسترسی دارد. درواقع مصداق بارز ضربالمثل جیب خالی و پز عالی همین کاراکتر منوچهر است!
در هر حال وضع زندگی منوچهر از ویرانکده پدریاش چند درجهای بهتر است که طراح صحنه سعی کرده با چند اکسسوری و تعدادی گل و گلدان به آن آب و رنگ بدهد. تابلوی بزرگی از یک کشتی شکسته در میان طوفان که روی دیوار خودنمایی میکند خالی از مفهوم نیست. همچنین پوسترهایی که از برجهای معروف جهان به دیوارهای پوسیده خانه منوچهر نصب است نشان از بلندپروازی این شخصیت در میان برادران لیلا دارد، او یک جاهطلب بیبخار است که دوست دارد یک شبه از فرش به عرش برسد.
در نهایت روستایی ما را با این سوال ترک میکند: آیا بهتر نبود به جای چپاندن اینهمه دیالوگ پینگپونگی و درهم و برهم در فیلم، به تصویرسازیهای هنرمندانه و صحنهپردازیهای بجا و مناسب توجه بیشتری میشد؟ مشاجره و درگیریهای دو ساعت و نیمه لیلا و برادران لیلا با یکدیگر میتوانست کوتاهتر شود تا به جای فیلمنامهنویس، تیم طراح صحنه هم بتوانند قدری خودشان را نشان بدهند و ما را هم در برانداز کردن لوکیشن و پردازش صحنهها شریک کنند. آیا شما این فیلم را دیدهاید؟ نظرات خود را برای ما بنویسید.
همچنین در چیدانه بخوانید: